By: Rahe Irani |
آغاز سخن
پس از آن همه افت و خیزهای سیاسی در ایران، در یکسد سال گذشته که برآیندش، آرزو به دل ماندن مردم این سرزمین برای رسیدن به حکومتی سکولار و دموکرات بود، چیزی که امروز خوشبختانه با گسترش آگاهی از حقوق فردی و اجتماعی و نیز با شناخت تاریخ نادرستی ها و کاستی های گذشته، همچون سرسپردگی و دل سپردگی به شورش خونین 57، دسترس-پذیرتر شده است؛ لیکن، در این بین همواره پرسش های چالش برانگیزی پیش می آید:
- مردم ایران از سیاسی ترین و روشنفکرترین تا معمولی ترین و خنثا ترین آن ها از نظر اندیشه ی سیاسی، تا چه اندازه براساس بالایش کشور ایران (منافع ملی) گام برداشته اند؟
- چند درسد از این مردم دانش تاریخی و فرهنگی فراوانی و یا دست کم متوسطی درباره ی ایران دارند؟
- چرا باید شمارگان(تیراژ) کتاب های تاریخی و فرهنگی در ایران بسی کمتر از شماره ی زندانیان سیاسی درون زندان ها باشد؟
- آن زمان که از چنگ و بند این حکومت تباهگر ِ نابکار ِ ایران-ستیز ِ ایران-ویرانگر رَستیم، چگونه و براساس کدام آگاهی می خواهیم ایران را نوسازی کنیم؟
بی گمان برای ستیز و رهایی از دست این حکومت ضد فرهنگی، بایستی به جنگ افزار فرهنگی خویشتن را بسیجیده کرد، البته جنگ افزار فرهنگی، لزومن تفنگ و جبهه و گروه سیاسی نیست، بلکه دسترسی مردم به گوهر ملیت-گرایی و ایران-محوری می باشد. دستیابی به این اندریافت، با نگرشی کوتاه بر بینش و تجربه ای تاریخی راهگشا است؛
پس از دربند شدن ایران به دست تازیان، رستاخیزها و نبردهای پراکنده ای در گوشه و کنار ایران روی داد؛ از قیام مسلحانه ی یعقوب لیث و بهزادان (ابومسلم خراسانی) تا دلاوری های بابک خرمدین... اما با وجود پیروزی های بی شمار ایرانیان، شوربختانه سرانجام (و بیشتر به شوندِ دسیسه و خیانت خودی ها) این کوشش ها و نبردها به پیروزی چشمگیری نیانجامید.
در این میان، کسانی چون روزبه پارسی (ابن مقفع) و فردوسی، شیوه ای دیگر را برگزیدند -شیوه ای که نمی توان گفت سیاسی نبود، که شگرد و ابزار آن نه شمشیر بلکه خامه و قلم و زبان پارسی و فرهنگ ایرانی بود- بزرگانی چون روزبه پارسی و فردوسی درفش سرفراز فرهنگ ایرانی را در ستیز با حکومت های تازی زمان خود در دست گرفتند. آن هم در دوره ای که ستیز با فرهنگ ایرانی و زبان پارسی، شگرد همگانی و رویه ی رایج این حکومت ها شده بود.
روزبه پارسی با برگرداندن نامه ها و دفترهای پارسی در دانش های گوناگون که از آتش سوزی ویرانگر تیسفون و گندی شاپور برجای مانده بود، توانست آن ها را از دستبرد باز نگاه دارد.
میراث فکری و پرچم مبارزاتی روزبه به فرزند راستینِ ایران –فردوسی- رسید و فردوسی از روی نامه های باستان، شاه نامه ی گرامی را گرد آورد. اثری که نه تنها زبان پارسی بلکه بخش بسیار گسترده ی پیشینه و فرهنگ ایرانویج را در بر می گیرد.
به هر روی، کار بزرگانی چون فردوسی، پیروزی و کامرانی برای همه ی ایرانیان بوده، هست و خواهد بود.
کار شگرف فردوسی درآن است که در دوره ای که نام های تازی و ناایرانی چون سکینه و فاطمه و خدیجه و بتول پسندیده بود، ، وی نام های پارسی گردآفرید و آذرمیدخت و فرانک و تهمینه را جایگزین آن نام ها کرد که از پشتوانه ی فرهنگی زن-ستیز آبشخور می گرفتند.
پس از یادکرد از آن تجربه ی تاریخی، بد نیست نگاهی هم بر کنش های فرهنگی در تاریخ معاصر و حکومت پیشین و زمان شاه فقید ایران بیندازیم؛ چشمزد و اهمیت به مرده ریگ فرهنگی نیاکانی و گرامیداشت جشن ها و آیین های ملی-ایرانی، در دوره ی محمدرضا شاه، تا اندازه ی زیادی برگزار می شد، هر چند در آن دوره نیز کاستی هایی بود، اما به هیچ روی قابل مقایسه با این حکومت تباه-گرِ نابکارِ دشمن فرهنگ نیست.
یکی از جشن هایی که در آن دوره برگزار می شد، جشن های 2500 ساله بود؛ مراسمی جهانی که در پاسارگاد به پاسداشت نام کورش بزرگ و 2500 سال تاریخ شاهنشاهی ایران می پرداخت. جدای از پاره ای اشکالات که در این جشن ها روی می داد، برگزاری چنین جشنی از نظرگاه فرهنگی بسیار اساسی و مهم بود. اما این مراسم همواره با جفا و بی مهری از سوی روشنفکران آن زمان روبرو می شد.
آخوندها که به نام ستیز و مبارزه با زیاده کاری و تجمل گرایی! نسبت به این مراسم، جبهه ی مخالف می گرفتند، روشنفکرنماها نیز در لباس روشنفکری اما در حقیقت با همان اندیشه، استدلال و سخنان آخوندمآب، جشن های 2500 ساله را مورد یورش قرار می دادند و چنین بینشی در آن زمان، همچون یک دست لباس "مد" شده بود.
امروز پس از سی سال از آن دوره ی ایرانی و از ورای اشغال ایران، همان به اصطلاح نخبگان و روشنفکران آخوندی که به جشن های آن زمان یورش می آوردند، در برابر تنها یک مراسم سال-مرگ هلاک شدن خمینی که ده برابر بیشتر از جشن ملی پاسارگاد هزینه ی آن می کنند، سکوت پیشه کرده اند.
در یکی از شهرهای مذهبی به نام کاشان، تنها بودجه ی چند هیئت عزاداری حسینی و اسلامی که صرف پختن و پخش کردن خوراک و خورش چرپ و چیلی می شود، چندین برابر بیش از بودجه ی آموزش و پرورش آن سامان است؛ این یعنی محروم شدن بسیاری از کودکان فقیر و ندار از رفتن به مدرسه!
حکومت های غیر ایرانی، همواره دشمنی خود را با فرهنگ ایران زمین نشان داده و با آن به ستیز برخاسته اند.
حکومت کنونی نیز از این گونه جدا نیست. در تمام عمر سی ساله ی خود، هم به جان زبان پارسی افتاد و هم کوشید با زدودن بناها و ساختمان های ارجمند برجای مانده از تاریخ بالابلند ایران، پیدایش و آغاز تمدن و این سرزمین را از یورش تازیان و به زور اسلام آوردن ایرانیان بیآغازد.
یکی از شگردهای حکومت اسلام برای از چشم و دل مردم انداختنِ یادمان ها و جاودان های شگرف فرهنگی، بیزاری جستن و دُگم-گونه نمایاندن آیین شهریاری و شاهان ایرانی بوده است، و این که از دل حکومت اسلامی برآمده از اندیشه ی امت اسلام، یک آرمان-شهر(مدینه ی فاضله یا اتوپیا) بر می آید.
حال آنکه اگر به گفته ی باورمندان به این اندیشه، آیین شهریاری همراه با (از نگرش اینان) گونه ای خودکامگی و استبداد است! باور به آیین اسلامِ ایشان نه تنها همراه با تباهی و سرنگونی این دنیا و گذشتن از خوشی ها و زیبایی های آن است، وانکه چنین بینشی با پیش کشیدن ساده ترین و ویژه ترین پیوندهای آدمی با نیروی برتر، آتش در باورهای کیهانی و فرا-دنیایی او می افروزد و هم این جهان و هم جهان های دیگر او را به نابودی و گندیدگی می کشاند.
به همین فرنود و در راه دشمنی حکومت اسلام با کوشندگان فرهنگی و کنش-گرانِ زیست بوم و طبیعت، نه تنها راه را برای آنها هموار ننموده است، وانکه حتا آنها را زیر فشار می گذارد و با زدن انگ و چسب سیاسی، آنها را سرکوب و فیلتر نیز می کند.
یکی از این نهادهای فرهنگی که به هیچ گروه یا دیدگاه سیاسی ویژه ای وابسته نیست و نخواهد بود "کمیته ی بین المللی نجات پاسارگاد" است که در آغاز برای رهایی پاسارگاد –آرامگاه کورش بزرگ- بنیان نهاده شد، اما از همان آغاز با بی مهری دولت درون ایران و سپس فیلترینگ تارنمای به تمامه فرهنگی آن روبرو شد و این بزرگترین گواه بر غیر فرهنگی و حتا ضدِ فرهنگ بودن این حکومت است.
نقشه ای سی ساله برای نابود کردن ایران.
در کنار این شیوه ی فرهنگ ستیزی، بایسته است از گردهمایی گسترده و مردمی گروهی چون جنبش ما هستیم یاد شود که دو سال پیش، با رفتن به پاسارگاد و بدون آنکه شعار سیاسی بدهند، تنها با گفتن: "ایران وطن ماست؛ کورش پدر ماست" به دیدار بنیانگذار حقوق بشر رفتند، اما ماموران امنیتی با آنها برخورد نمودند.
سکوت سیاسیون برای گردهمایی های فرهنگی
در حالی که کمتر از یک هفته به روز جهانی کورش و نگاشتن منشور جهانی حقوق بشر او مانده، برخی از گروه های سیاسی همچون سبزهای اصلاح طلب، دراین باره سکوت را برگزیده اند، حال آنکه اگر مناسبتی چون روز قدس یا 22 بهمن می بود، از بیست روز پیش از آن فراخوان و پوستر بر فضای مجازی می گذاشتند!
اکنون این پرسش پیش می آید که جشن ایرانی چون روز کورش که جهانیان آن را گرامی می دارند، چرا باید در زادگاه خودش از سوی این گروه ها با سکوت و بی توجهی همراه شود؟ چرا نمی آیند و فراخوان نمی دهند تا مردم این روز را جشن بگیرند و جدا از هر شعار سیاسی با شادی، چه در پاسارگاد و چه در شهرهای دیگر ایران زمین، در این روز نیک حضور یابند، حال که دیگر یکی از دیکتاتورهای جهان و از ناقضان حقوق بشر نیز نام کورش را می آورد؟!
در شرایطی که چند تن از کوشندگان سیاسی و حقوق بشر و سندیکایی چونان نسرین ستوده، منصور اسانلو و حشمت طبرزدی از درون زندان روز کورش را شادباش گفته اند.
بی گمان، برگزاری باشکوه و غیر سیاسی روز کورش، خود شکست فلاکت بار دیگری –چون روز قدس- برای حکومت خواهد بود؛ چراکه مردم پس از نه گفتن به مناسبت های غیر ایرانی چون روز قدس، اگر با همه ی توان به روز کورش آری گویند، باری دیگر به یک حکومت ضد ایرانی نه گفته و خواستاری خود برای اداره ی ایران به دستِ ایرانیانی میهن پرست را فریاد زده اند و به خواست حکومتِ ایرانی جامه ی عمل پوشانده اند که این خود پیروزی برای مردم خواهد بود.
فراخوان و نکاتی چند، برای گردهمایی آدینه روز کورش بزرگ در هفت آبان
کورش بزرگ
در درازنای سده های پرشمار ایران، شاهان بسیاری آمدند و رفتند. براساس استوره ها و فرهنگ خسروانی ایرانی، شاهان کهن "فرّه ی یزدی" داشتند؛ اما برخی از آنان چون جمشید شاه پیشدادی، نتوانستند این فره و نیروه ی درونی ایزدی را تا آخر عمرشان نگه دارند، و به همین فرنود، ایرانیان از ستمگران بابلی شکست خوردند و دوره ی سیاه گرفتاری و اشغال ایران به دست بیگانگان و ضحاکیان آغاز شد.
براساس انگاره ی آفرینش در فرهنگ ایران، آدمی از نخستین گاهِ زایش تا واپسین دم و میرش، دارای دو نیروی به تمامه همیستار (متضاد) است؛ نیروی سپند و نیکو و نیروی دوژنگ و بد. آن کس که بتواند از این دو راه، راه نیکویی را برگزیند، و بر آن بماند، هم خویشتن را از دست اهریمن رهانده و هم سرزمین و مردمان آن را سود و بهره رسانده است.
کورش بزرگ این اقبال را داشت تا با بهره گیری از فره ی ایزدی و تخمه ی نیکویی در وجودش، تخم صلح و آزادی را در جهان بکارد و بپرورد و ببالاند.
این ویژگی کورش بزرگ است که او را از همتایان خود در بابل و آشور، یکتا و یگانه می گرداند.
روز کورش بزرگ
ازاین رو شایسته است، مردم ایران برای سپاسگذاری از پدر حقوق بشر، در روز آدینه، هفت آبان برابر با بیست و نه اکتبر به پاسارگاد بروند.
اما بهتر آن است که برای برگزاری هر چه باشکوه تر این روز به دو نکته نگرش شود:
- چون، هر ساله و برابر با روز کورش، گروه های زیادی به این سامان می شتابند، بیشتر به سبب مسائل امنیتی و یا ترافیک و این که حکومت از هر نوع گردهمایی و تجمع حتا غیر سیاسی نیز در می ترسد، ممکن است جاده ها را ببندد، یا با بازجویی و جستجوی کیف و ماشین ها دوربین ها را بگیرد یا بشکند؛ از این رو بهتر آن است که مردم غیر شیرازی از یک روز پیش از آدینه، یعنی پنجشنبه، به شیراز و سعادت شهر بروند، تا روز آدینه بتوانند به دیدار بنیانگذار حقوق بشر بروند.
- با توجه به اهمیت رویدادی این چنینی، که فرهنگ ایران یعنی نقطه ی ضعف و پاشنه ی آشیل حکومت را نشانه می رود، نفس این حضور به دور از هر شعار سیاسی، یک رویداد جهانی و پیروزی مردمی خواهد بود؛ ازاین رو از همه ی گروه ها و مردم باید خواست، تا آنجا که می توانند از دادن هرگونه شعار سیاسی خودداری کنند، تا این جشن ملی به دور از برخوردهایی از این دست برگذار گردد. باید باور داشت که سرشت این گرهمایی به دور از ابزار سیاسی (باز هم می گویم "ابزار سیاسی" همچون شعارها و نه خود سرشت سیاسی) خود نوعی اکسیون می باشد.
به امید آن که روزی شاهد باشیم، در ایران آزاد و بدون تبعیض، از همه ی کوشندگان فرهنگ و تاریخ این سرزمین، همچون یک چهره ی ملی و جاودان سپاسگزاری شود،
و به امید آن که روز جهانی کورش بزرگ، برابر با آدینه، هفت آبان یا بیست و نه اکتبر با شکوه افزون تر در پاسارگاد آرامگاه او انجام گیرد.
***
پیشاپیش، جشن آبانگان و روز جهانی کورش بزرگ بر همگان شاد باد
سروش سکوت
2 آبان ماه 2569
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر