۱۳۹۰ آبان ۴, چهارشنبه

بزرگش نخوانند اهل خرد/که نام بزرگان به زشتی برد (برای زادروز محمدرضا شاه پهلوی)...



چهارم آّبان، نود و دومین سالگرد زادروز شهریار ایرانی -محمدرضا شاه پهلوی- گرامی باد...

تاریخ، میدان همه گونه داوری ها، دادگری ها، ارزیابی ها و ارزشگزاری ها است...

اما در میدان این گزارش ها و گزینش ها، هیچ انسانی نمی تواند به تمامه رای بر خادم یا خائن بودن چهره یا دوره ای از تاریخ باشد...

تاریخ هم روزگار ما(معاصر) نیز از این ویژگی به دور و بیرون نیست...

تاریخ به همگان -از پژوهنده تا خواننده- می آموزد که:

نخست) بینش و سنجش چهره ها و دوره های پیشین و ستودنی یا ناستودنی بودن کردار آنها، در گرو در نظر گرفتن خویشکاری هر دو گروه "شهریاران و رهبران" و "شهروندان و مردمان" است. زیرا همانگونه که نادرستی ها و کاستی های شاهان در برابر دیگران سنجیده می شود، ناراستی ها و جفاهای مردمان در پیشگاه پادشاهان نیز می باید بررسی و کنکاش شود؛ پس خوب است گاهی همگی در میدان پژوهش های تاریخی، این پرسش را از خویشتن بپرسیم که مردمان آن زمان در برابر محمدرضاشاه ها و مصدق ها، چه کردند و آیا به خویشکاری های خود در پیشگاه آنان رفتار نمودند؟ (حقوق متقابل ملت به دولت و دولت به ملت)...

دوم) در راه شناسایی رویدادهای تاریخی، نگریستن به تنهایی به  یک دوره یا یک چهره و نسنجیدن آن چهره و آن دوره با پیش و پس از آن، ره گم کردگی و یک سو نگری است! در سنجش دوره ی پهلوی و چهره ی شاهان پهلوی، در نظر نگرفتن کاستی های آن دوره با پیش و پس از آن (قجرها و مولاها) شیوه ی راستین پژوهش تاریخی نیست و نمی تواند باشد. پس: کوتاه سخن: خواننده یا پژوهنده ی تاریخ، اگر دانش تاریخ را به گونه ی سنجشی، مقایسه ای و تطبیقی، بررسی نکند –چه بخواهد و چه نخواهد- دچار یک سونگری، شتابزدگی و بیدادگری بجای دادگری می شود...

سوم) آنها که با عینک خودبینی و از نگاه و نگرش گروه و دسته ای که بدان باور دارند، به رویدادهای تاریخی می نگرند، شایستگی پژوهش و کنکاش در میدان تاریخ را ندارند؛ زیرا در دانش تاریخ شناسی همچون هر دانش دیگری، پژوهنده و آموزگار بایستی همه ی باورهای خود را (برای زمانی کوتاه هم که شده) کنار بگذارد و با دیدی گشاد و بینشی باز بی طرفانه، چهره ها و دوره های تاریخ هم روزگار را بشناسد و بشناساند. از این دیدگاه، سرکردگان دسته های سیاسی گوناگون –هواداران تندروی این چهره یا آن چهره- با داوری های ناروای خود در باره ی محمدرضاشاه پهلوی و دکتر محمد مصدق، بیشترین جفاها و ناسپاسی ها را به این دو چهره و حتا گروه های خود می کنند. زیرا با "تعصب و عصبیت" درباره ی تاریخ سخن گفتن و با دیدی بسته و دُگم نمایندگی گروه و حزبی را کردن، اساس باورشناسی و جهان بینی بینش و گروه مورد باور، زیر نشان پرسش و رو به سستی می رود...


- در این زمانه که پهلوی ستیزی از سوی جمهوری اسلامی، به گونه ای سازمان دهی شده انجام می شود، خرده گیری های نادرست و ناراست و سرشار از بی دانشی و کم دانشی، زیر نام دکتر مصدق یا ملی و ملی-مذهبی، خواسته یا ناخواسته، دنباله روی همان سیاست خواسته و آگاهانه ی جمهوری اسلامی است و این جفا و نامردمی، پیش از پیش به دکتر مصدقی است که "نخست وزیر محمدرضا شاه" بوده است...

- مصدق و محمدرضا شاه، هر دو میهن پروران و کوشندگان و خدمتگزارانی بوده اند که همچون هر انسان دیگری هم کاستی و نادرستی داشتند و هم کارهای بزرگ و درست در راه ایران. درود بر هر دوی اینان و درود بر همه ی خدمتگزاران راه ایران؛ امروز فرزندان ایران بایستی نام هر دو را گرامی بدارند و بر زندگی و کارهای هر دوی آنان چشم بدوزند...

- سخن های گفته شده و سخن هایی که در آینده گفته خواهد شد، پیرامون محمدرضاشاه، زیاد است، اما آنچه بیش از همه ی این سخن رانی ها، در راه شناخت این شهریار ایران، سودمند می باشد، نگریستن به گفته ها و نوشته های او است، برای همین در پایان، کتاب ارزشمند محمدرضاشاه پهلوی –پاسخ به تاریخ- را می آورم. بشود که ایرانیان با خواندن این کتاب، نویسنده اش را از زبان و نگاه خودش بشناسند...

سرود ملی ایران به یاد همه ی بزرگان راه ایران:
 
 
سروش سکوت
4 آبان 2570

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر