۱۳۹۲ فروردین ۸, پنجشنبه

ایستادگی در برابر سیاست "پیروزی با ارعاب"ِ حکومت






از بیدادگاه های فرمایشی تا اعتراف های تلوزیونی...

در سال های اخیر حکومت اسلامی به صورت روز افزون و گسترده ای دست به دستگیری ها و بازداشت های گسترده در مورد کنشگران مخالف خود زده است. این روند همزاد این حکومت و جز ماهیتش است.

به موازات تمام اتفاقات مشکوکی که در این کشور می افتد، از ترور "دانشمندان هسته ای" تا بمب گذاری و همچنین اتفاقات دیگر نظیر قتل و سرقت، مسائل اخلاقی، جاسوسی و یا حتا قاچاق مواد مخدر، انتظار این که جمهوری اسلامی به سراغ بازداشت های فله ای برود و پس از اعلام این بازداشت ها توسط عوامل سازمان اطلاعاتش، با پخش مصاحبه ها و اعتراف گیری های تلویزیونی از شخص یا اشخاصی با نام "عامل ترور دانشمندان هسته ای" یا فلان بمب گذاری و قتل و ترور و سرقت یاد کند و پس از چندی هم احکام سنگینی مانند اعدام یا حبس ابد را برای این افراد صادر کند، همیشه بوده و شاهدش بودیم.

برای نمونه دو زندانی کرد -زانیار و لقمان مرادی- که بیش از یک سال گذشته به بهانه ی واهی دیگری دستگیر کرده بودند، پس از چندی (و به گفته ی خود این دو زندانی در نامه یشان، زیر شکنجه و تهدید شدید) مجبور به اعتراف به جرم دیگری (قتل پسر امام جمعه ی مریوان و عضویت در احزاب کرد) شدند و بدون داشتن حق وکیل و دادگاه در یک بیدادگاه تشریفاتی به اعدام محکوم شدند؛ نیز در سال 88 نیز برای معلم و فعال حقوق سندیکایی کرد –فرزاد کمانگر- به اتهام عضویت در احزاب کرد، حکم اعدام جاری شده بود.

یا مورد دیگر مجید جمالی فش –رزمی کار ایرانی- را در اردیبهشت سال 91 و پس از اعتراف گیری و پخش تلویزیونی آن، به اتهام ترور مسعود علی محمدی –دانشمند هسته ای- اعدام کردند.

همچنین امیر میرزایی حکمتی –ایرانی آمریکایی تبار- در 16 آذر ماه 90 بازداشت و در روز بیست و هفتم همان ماه (حدود ده روز پس از دستگیری!) پس از یک اعتراف گیری تلوزیونی به جرم جاسوسی به اعدام محکوم شد.

در مورد دیگری برای سعید ملک پور –یک مهندس و فعال سایبری ایرانی فارغ التحصیل کانادا- پس از بازگشت به ایران، دستگیری و فشار برای اعترافات تلویزیونی به جرم ایجاد "سایت های مستهجن و پورنُ" به اعدام محکوم شد که پس از چندین ماه حکم اعدام وی متوقف گشت.

همینطور زهرا بهرامی –شهروند ایرانی-هلندی- که در جریان درگیری های روز عاشورای سال 89 در تهران بازداشت شد و به اتهام قاچاق مواد مخدر در 9 بهمن 89 اعدام شد.

مورد دیگر، در 27 اردیبهشت 90، برادران فتحی (محمد و عبدالله) با پرونده سازی، شکنجه و اعتراف گیری های زیر فشار، به اتهام "سرقت مسلحانه و محاربه" به اعدام محکوم کردند.

پس از انتخابات سال 88 و در پی دستگیری گسترده ی شمار زیادی از کنش گران سیاسی و مدنی و حتا اصلاح طلبان، در جریان دادگاه هایی که به صورت اعتراف گیری های تلوزیونی پخش میشد، بسیاری از چهره های اصلاح طلب به اتهاماتی نظیر "براندازی، کودتای مخملی" و... اعتراف کردند؛ جرائمی که ساحت اصلاح طلبان منتقد دولت احمدی نژاد همواره از آنها به دور بود!

این نمونه ها و ده ها مورد دیگر نشان می دهد که جمهوری اسلامی با سیاست حذف و سرکوب و ایجاد جو وحشت نه تنها به دنبال بستن سریع پرونده هایی از این دست و تمام شده نشان دادن آنها است، بلکه می کوشد با چنین اتهاماتی تمام گروه های مدنی خواهان حقوق برابر را آشوب گر و مجرم نشان دهد...

در اینکه این نظام هرگز چیزی بنام حقوق بشر، حقوق متهم، حقوق زندانیان و... را به رسمیت نمی شناسد و حتا کوچکترین گامی در بهبود آن بر نمی دارد، تردیدی نیست.

اما تشدید فشارها و سرکوبگری ها زمانی بیشتر می شود که اطرافیان، خانواده ها و حتا مدافعان و مدعیان حقوق این زندانیان، تسلیم سیاست ارعاب رژیم می شوند و با سانسوری ناخواسته حاضر نیستند صدای عزیز دربند خود باشند با این استدلال که مقامات قضایی و اطلاعاتی تهدید کرده اند که اگر در مورد وضعیت زندانی سخنی گفته شود، فشارها را بر وی بیشتر میکنند و یا اینکه یکی دیگر از اعضای خانواده را دستگیر میکنند...

این دقیقا همان سیاست "النصر بالرعب" یا پیروزی با کمک ترساندن و ارعاب است. هرگونه سکوت و بی خبری در مورد زندانیان سیاسی، سبب می شود که دست حکومت برای سرکوب و فشار بیشتر بازتر شود.

حکومتی که به هیچ یک از تعهدهای بین المللی و حتا قوانین محدود خود پایبند نیست، سعی میکند یگانه راه برای پیگیری وضعیت زندانیان –یعنی اطلاع رسانی- را هم با ارعاب و تهدید، محدود کند.

در حال حاضر در بازداشتگاه های مخوف اطلاعات و سیاه چال ها، تعداد زیادی زندانیان بی دفاع و شناخته نشده از گرایش های فکری مختلف (نظیر کردهاو دیگر قومیت ها، اقلیت های مذهبی و...) هستند که به دلیل ترسانده شدن بستگانشان، سرنوشت تیره و تاریکی ممکن است برایشان رقم بخورد و با اتهام زنی های رژیم که برایش از آب خوردن هم آسان تر است، احکام سنگین دریافت نمایند.

در مواردی که خانواده، اطرافیان و مدافعان حقوق زندانیان، نترسیده و سکوت نکرده اند، نتایج به مراتب بهتری از بی تفاوت و مرعوب شدن حاصل شده است و دستکم رژیم مجبور شده انعطاف بیشتری نشان دهد.

برای نمونه اگر خواهر و مادر شجاع و شریف ستار بهشتی نبودند، هیچ معلوم نبود که پس از کشتن ستار، نامی از او برده شود، اما خانواده اش با خبر رسانی های به موقع، مانع از این کار شدند...

باشد که در این شرایط، دستکم هر کداممان بر اساس وظیفه ی انسانی فارغ از هر باوری، مخصوصا آنهایی که عزیزی را در سیاه چال های رژیم دارند، فرساد در گلو شکسته ی این عزیزان باشیم.

سروش سکوت
8 فروردین 92

۱۳۹۲ فروردین ۲, جمعه

نه مرخصی درمانی نه نوروزی!




در حالی وارد سال 1392 خورشیدی می شویم که روند و روال و زوال فاجعه بار تر شدن وضع حقوق بشر در ایران در بند جمهوری اسلامی، بدتر از هر سالی بود و افق روشنی هم در کردار و گفتار این رژیم در بهبود مساله ی حقوق بشر در سال پیش رو نمی توان مشاهده کرد.

بارها از سوی مراجع و منابع مختلف حقوق بشری، در خصوص برخورد دوگانه و مذبوحانه ی رژیم اسلامی با حقوق بشر و زندانیان سیاسی سخن گفته و نوشته شده است و به موازات آن روند پسرفت و دهن کجی رژیمی که اصولا با جنگ و ستیز و آشوب و جنجال آفرینی سیاسی ادامه ی حیات می دهد و به دلیل ملی نبودن و دشمن ایران و ایرانی بودن، آگاهانه و عامدانه دست به زجرکش کردن دگراندیشان می زند، افزایش یافته است!

به طوری که می توان همچنان همچون سالهای قبل، از ایران زیر اشغال جمهوری اسلامی با نام جهنم سیاه و اصلاح ناشدنی برای روزنامه نگاران، وبلاگ نویسان و کنش گران عرصه های مختلف یاد کرد. از رژیمی که حتا به جریان های اصلاح طلب و روزنامه هایی که زمانی خود مجوز کار آنها را صادر کرده رحم نمیکند و برای نمونه بهمن احمدی امویی روزنامه نگار اقتصادی یا احمدرضا احمدی، روحانی کنش گر عرصه ی فرهنگی را بازداشت و به حبس طولانی محکوم میکند، چطور میتوان توقع داشت که با شهروندان دیگری که با تمامیتش یا با ایدئولوژی مخربش مخالف هستند، به شدید ترین نحو برخورد نکند!

سال جاری چندی قبل به اتمام رسید و خوشبختانه تعدادی از زندانیان باور و اندیشه به مرخصی نوروزی آمدند که فارغ از هر نوع دیدگاه و نگرشی که این افراد دارند، جای خوشحالی است.

ضمن اینکه با درخواست مرخصی تعداد دیگری از زندانیان سیاسی-عقیدتی نیز مخالفت شد؛ بسیاری از خانواده های آنان در مقابل زندان اوین (محل حبس کردن عزیزانشان!) و یا جاهای دیگر تجمع کردند و مراسم نوروز را در فراق عزیزانشان در مقابل درب های بزرگ و بسته ی زندان برگزار کردند و باز هم خشونت افسارگسیخته ی ماموران زندان، دامن این خانواده های بی پناه را گرفت...

صرف نظر از رفتار دوگانه و همیشه آشکار و زشت رژیم در قبال مساله ی زندانیان سیاسی و یکی بودن ظاهر و باطن پلید پایوران این حکومت در قبال مسائل انسانی، شوربختانه یاز باید به رفتار متناقض مدعیان حقوق بشر در جناح اپوزیسیون یاد کرد!

این چند روز که سایت ها و خبرگزاری ها یا کانال های ماهواره ای را دیدم، هرگز یادی از زندانی سیاسی –محمد رضا پورشجری (سیامک مهر)- برده نشد؛ کسی که با وجود شرایط خطرناکش از نظر سلامتی، دو سال و نیم است بدون حتا یک روز مرخصی در خطرناک ترین زندان در میان خطرناک ترین زندانیان به سر می برد و حتا از مرخصی برای معالجه ی فوری هم محروم است چه رسد به مرخصی نوروزی!!

در اینکه جنایتکاران رژیم قصد زجرکش کردن امثال سیامک مهر را دارند، هیچ شکی نیست؛ زیر او دست روی دکان اصلی دینکاران گذاشت و با روشنگری هایش در فضای پر از جهل و جنون اسلامی، پرده از واقعیت هایی زدود که سالیان سال نزد افکار حکومتیان و حتا ایرانیان به عنوان خط قرمز و تابو مطرح و محسوب میشد و تا پیش از او و مانند او، جز انگشت شمارانی، کسی جرات دست گذاشتن و حتا نزدیک شدن به آن را به خود راه نداده بود!

سیامک مهر، بهای سنگین این ساختارشکنی و تابو شکنیش را پرداخت کرد؛ رژیمی که همچون اسلاف و اعقاب و عموزادگان خود در حجاز نان مذهب را می خورد، با افشاگر ِ سرشتِ این مذهب، به بدترین شکل رفتار کرده است.

اما افسوس و شگفتا که مدعیان دفاع از حقوق بشر و زندانیان سیاسی ایران، باز هم گزینشی عمل کرده اند و در آستانه ی نوروز و پس از آن حتا یک نام از محمدرضا پورشجری نبرده اند!

علتش چیست؟ آیا اینکه این فعالان و مدعیان، افکار کسی مثل پورشجری را خوش نمی دارند، حاضر نیستند نام وی را بیاورند؟ یا دلیل دیگری دارد؟ هر دلیلی داشته باشد نتیجه اش چیزی جز رو کردن ماهیت اصلی و دروغین حقوق بشری چی ها نیست!

امیدوارم سال 1392 سال آزادی و رهایی تمام زندانیان باور و اندیشه و رهایی ایران از چنگ و بند در بند کنندگان متجاوزش باشد.

سروش سکوت
نوروز 92