۱۳۹۲ مرداد ۸, سه‌شنبه

آیین یارسان: از دیگر سوزی تا خود سوزی...





سر فصل تبعیض عقیدتی رژیم ستمدینی جمهوری اسلامی، نشانه رفتن دو آیین بهایی و یارسانی است.

شاید برای اینکه تعالیم این دو آیین بیش از بقیه بر باطن گرایی و دروغ بودن مهدویت سر کاری و ولایت و نیابت قلابی علی خامنه ای صحه میگذارد.

در میان آیین یارسانی یا اهل حقی که بیشتر در میان هم میهنان کرد و ساکن در غرب ایران رایج است، نیز همچون بهاییت تلفات زیادی در راه عقیده و باور خود و عقده ی حکومت نسبت به خود داده است.

در حالی که در چند روز اخیر، دو تن از پیروان آیین یارسان در اعتراض به ظلم و تبعیض علیه هم کیشان خود، در برابر مجلس شورای اسلامی دست به خود سوزی زدند و هر دو بر اثر شدت جراحت جان خود را از دست دادند. چند ماه دیگر دوازدهمین سالگرد قتل سید خلیلی عالی نژاد، نوازنده ی نامدار تنبور و از مرادان و پیران و پیروان سرشناس آیین اهل حق است که در آبان ماه سال هشتاد در خانه ای در گوتبرگ سوئد پیکر او را پس از کشتن با ضربات چاقو، آتش زدند.

کینه و نفرت سران و سردمداران مستبد و جنایتکار فرقه ی اثنی عشری نسبت به پیروان آیین اهل حق بی گمان به روح باطن و هنر گرای این آیین بر میگردد.

بی حرمتی ها و تبعیض های جمهوری اسلامی علیه این آیین و پیروانش –از جمله مجبور کردن این افراد به تراشیدن سبیل هایشان و...- باعث شده تا این افراد نیز همچون بوداییان تبت روش اعتراضی "خودسوزی" را انتخاب کنند که متاسفانه در میان سکوت خبری رسانه ای صدای اعتراض این افراد به حق حقه ی خود –یعنی داشتن باور مورد نظر- مسکوت بماند.

این در حالی است که یارسان و اهل حق، یکی از کهن ترین آیین های ایرانی است که پس از اسلام شکل و قالب دیگری به خود گرفته است و آموزه هایش نه با اسلام که با هیچ مذهب دیگری در تضاد نیست.

در کشوری که زمانی از نظر تنوع و گوناگونی باورها در جهان بی نظیر بوده و برای نمونه در زمان اشکانیان در بخش هایی از کرمان، حتا گروه ها و افراد شیطان پرست با مسالمت و دوستی کنار بقیه ی باورها زندگی میکردند، اکنون به وضعی افتاده که تنها اقلیت حاکم خود را بر حق میدانند و تنها مذهب شیعه ی اثنی عشری مورد قبول علی خامنه ای را به حق میشمارند و بر دیگران برچسب های ناچسب سیاسی و... میزنند!

از دیگر سوزیِ خلیلِ عالی نژاد تا خود سوزی پیروان دیگر آیین یاری، بوی جز تبعیض، نابرابری و جنایت از سران این حکومت بلند نمیشود.

مسلما باید پیش از آنکه صدا و فریاد این گروه از هم میهنانمان با گسترش تبعیض و بی توجهی حکومت روبرو شود و شاهد افزایش شمار معترضان با روش خودسوزی بسان بودایان تبت باشیم، بایستی فریاد آنها نیز باشیم.

در زمین سرزمینی که تبعیض آبشخورش باشد، هیچ کلی نمی روید، مخصوصا گل دموکراسی!:

زمـیـنِ شـوره سنـبـل بـرنـیـارد
در او تخم و عمل ضایع مگردان
(سعدی)

در زیر متن خبر خودسوزی دو جوان یارسانی را بخوانید:

خودسوزی یک یارسانی دیگر امروز در مقابل مجلس شورای اسلامی. امروز شنبه 5/5/1392 یارسانی دیگری بنام محمد قنبری ٢٤ سالە و ساکن قزوین در مقابل مجلس شورای اسلامی ایران خودسوزی کرده که متاسفانه بعد از رسیدن به بیمارستان فوت کرد. چندي پیش یکی از پیروان دین یاری( مردم یارسان) اهل همدان به نام "کیومرث تَمَناک" به دليل ناتوانی در پرداخت مهریە همسرش در شهر همدان بازداشت شده و به زندان مرکزی همدان منتقل می شود. پس از بازداشت آقای تمناک مسئولین زندان برای تنبیه و بی حرمتی به وی، او را تحت فشار قرار می دهند تا سبیل های خود را بتراشد یکی از سنتهای مردم یارسان برای مردان گذاشتن سبیل است و زدن سبیل در اين آیین نوعی توهین و مکروه است ، زمانی که وی مقاومت می کند او را مورد شکنجه قرار داده و به زور سبیل های وی را مي تراشند . با پخش این خبر یکی از یارسان های شهر همدان به نام " حسن رضوی " كه يكی از دوستان فرد دستگير شده بود . روز 14 خرداد با جمع کردن مردم در مقابل فرمانداری شهر همدان وبا بازگو كردن ظلم و ستم وارده به مردم یارسان به نشانه اعتراض به توهین مسئولین زندان اقدام به خود سوزی می کند. پس از اقدام به خود سوزی این شهروند یارسانی وی دچار 70 درصد سوختگی شده و به بیمارستان مطهری تهران منتقل شده و پس از شش روز بستری بودن در بیمارستان تحت کنترل شدید امنیتی ماموران حکومت ایران روز (11/06/2013) جان خود را از دست داد. روز 15 خرداد دوست کاکی رضوی یعنی "نیک مرد طاهری" که اهل شهر صحنه میباشند بعد از مطلع شدن از این اتفاق همراه یک فیلمبرداربه نام "مهرداد رحمانی" به همان محل حادثه میرود و بعد از سخنرانی در مورد ظلم و توهين به مردم یارسان ، خود را آتش میزند که بر اثر سوختگی بیش از حد جان خود را از دست میدهد شخص فیلمبردار(مهرداد رحمانی)‌ توسط مامورین اطلاعات همدان بازداشت و تا کنون از سرنوشت آن هیچ اطلاعی در دست نیست پس از اعتراض هاي مكرر مردم شهر صحنه و خانواده وي به فرمانداري اين شهر تهديد به خودسوزي دسته جمعی در مقابل نهادهای دولتی، جنازه را شب هنگام و بدون اطلاع قبلی ساعت چهار صبح پس از گرفتن تعهد کتبی و تهدید فراوان برای اعتراض نکردن و سکوت کردن خانوادە و اقوام ایشان و سادات صحنه،بلاخرە جنازه را تحویل خانواده ايشان دادند. در پی این اتفاقات افرادی به عنوان نمایندە برای پیگیری قانونی این واقعە و رسیدگی به مطالبات مردم یارسان انتخاب شد و در جلوی استانداری کرمانشاه تجمع اعتراضی برگزار شد و به دولت تا چهلم مرحومان نیکمرد طاهری و سید حسن رضوی مهلت دادە شد کە به مطالبات مردم یارسان رسیدگی نمایند. اما بعد از گذشت چهلم هیچ اتفاقی نیفتاد و مثل سایر توهین های دولت به باورهای یارسان اینبار نیز مسئلە را پشت گوش انداخته و به نوعی هیچ پاسخ در خوری به مردم یارسان ندادند. حالا امروز در یک اعتراض دیگر در پی بی تفاوتی مسئولین حکومتی نسبت به جامعه یارسان و خودسوزی نیکمرد طاهری و کاکی حسن رضوی، امروز شنبه 5/5/1392 یارسانی دیگری بنام محمد قنبری ٢٤ سالە و ساکن قزوین در مقابل مجلس شورای اسلامی ایران خودسوزی کرده که متاسفانه بعد از رسیدن به بیمارستان فوت کرد.


۱۳۹۲ مرداد ۲, چهارشنبه

کشتی شکستـگانیم/ای عَزم ِخُفته، برخیز!





ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺘﺎ ﺻﺎﺣﺐِ ﺍﻭﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ
ﺑﯿﺮﻭﻥِ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﯽﮔﻦ ﻣﺎ ﺗﺮﻭﺭﯾﺴﺘﯿﻢ
(یغما گلرویی)

شاید باید این کوته نوشته را با این "استفهام های انکاری!" شروع کنیم که واقعا چه بر سر مردمان این سرزمین آمده است که روبرویشان تنها "دو راهه ی مرگ و مرگ!" است؟ چرا باید تا این حد شاهد رویدادهای شوم و تلخ باشیم؟ چرا متاع جان برای ایرانیان اینگونه ارزان شده است؟ آیا بهتر نیست بجای شعارهای بیهوده و بی ثمر سیاسی، فکری به حال سه نقطه ی خالی همدلی کنیم و اتحاد را به اجتماع برگردانیم؟ آیا "ما شدن" و همراهی با هم و شنیدن درددل های هم در این سرزمین مهم تر از سرنگونی نظام سیاسی نیست؟

مسلما کسی که داخل ایران زندگی میکند، نیک میداند که روز به روز آنقدر زندگی سخت تر و تنگنا های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تنگ تر میشود که افراد راهکاری دیگری به جز دو راهه ی مرگ و مرگ و جهنم و جهنم نمی بینند و با گفتن "هر چه بادا باد" "دل به دریایی می زنند" که هرگز سرزمین رویاها و بهشت برینشان را در سپهر و افقش نشانشان نمیدهد، بلکه کابوسی است که به غرق شدن، تکه تکه شدن تکه پاره ی چوبی که قایق می نامندش بر اثر برخورد با صخره های جزیره ی کریسمس و خورک کوسه های اقیانوس شدن، می انجامد! جزیره ای که نه شادی و کریسمس ِ زندگی نو که عزا و بی خبری برای فرد و خانواده اش را به همراه می آورد!

در اینکه دولت های استرالیا، اندونزی و... از رفت و آمد تک تک پناهجوهای غیر قانونی آگاهی دارند، و در اینکه غرق شدن قایق این پناهجوها و غرق شدن سرنشینان نگون بخت آواره از زن و کودک... کمترین اهمیتی برای دول این کشورها ندارد و به نوعی کمتر شدن دردسر برای آنان است، هیچ شکی نیست!

اما روی سخن با خودمان است ما ایرانی هایی که معلوم نیست چه میخواهیم و داریم چه کار میکنیم! آیا وقت آن نرسیده بجای سر تکان دادن کار جدی بکنیم؟! اصلا منظورم هم شعارهای پوچ سیاسی نیست؛ جمهوری اسلامی و براندازیش پیشکش! همین قدر که هوای هم میهنانمان را داشته باشیم و از تباهی زندگی آنها جلوگیری کنیم و انسانیت را به قلب ها و مغزهای مردم این کشور برگردانیم از ده ها انقلاب ارزشمندتر و راهگشاتر است.

چرا نباید در بین ما ایرانی های درون و برون مرز گروه های چند نفره شکل نگیرد؟ برای شنیدن مشکلات، درد دل کردن ها و هم دلی نمودن ها؟ وقتی ما انقدر بی چیز و یتیم مانده ایم که جز خودمان کسی را نداریم، اما به همان نسبت بجای درک این تنها حقیقتِ تلخ و دست در دست هم دادن، به خون هم تشنه ایم، چطور میتوان انتظار داشت که این همه ایرانی در آرزوی سراب پوچی چون زندگی بهتر در خارج ایران، جانشان نابود نشود؟!

فرقی هم نمیکند این افرادی که ماهانه در اقیانوس غرق میشوند و یا در مرزها و جاهای دیگری از یونان و ترکیه گرفته تا کمپ های پناهندگی آلمان و سوئد و... تلف میشوند، چه کاره هستند، زندان رفته اند یا نه، سیاسی هستند یا نه، انگیزه ی رفتنشان از ایران، اقتصادی بوده یا سیاسی یا جنسی و عقیدتی و... همه ی ما هم سرزمین هستیم و بنام انسانیت با هم پیوند میخوریم، وضع بهتر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و مدنی حق تک تک مردم است اما نه با ترسیم سرابی بنام رفتن از ایران!

باید در داخل ایران گروه هایی شکل گیرد برای بازگرداندن آرامش روانی و فکری به مردم و مخصوصا جوانان. برای اعتماد به نفس و اعتقاد به نیروی خود. ما باید تک تک قهرمان خود باشیم و دنبال جای بهتر یا قهرمان بالاتر از درون خودمان نگردیم. ما تنها هستیم و جز هم کسی را نداریم، باید به نیروی خودمان فکر کنیم و از کسی توقعی نداشته باشیم:

نمیدونه که تنها توی آینه باید دنبال قهرمان بگرده
هنوز باور نداره که با دستاش، جهانی میشه ساخت بی ظلم و برده...

باید گروه هایی باشد که در این وضع بد اقتصادی دست افراد ناتوان را بگیرد. اینجاست که بجای فکر کردن به فرار از ایران و اهداف دور از دسترس، نیروهای انسانی این سرزمین صَرف ِ صرف ِ فعل با هم بودن و با هم انجام دادن میشود. همین نیروها هستند که وقتی از بلاتکلیفی فکری راحت شوند و به آرامش نسبی روحی برسند، خودشان مثل بقیه ی آزادی خواهان جهان، برای نافرمانی های مدنی نوآور میشوند...

امروز هم خبر دردناک دیگری بیرون آمد، مبنی بر غرق شدن قایق حامل پناهندگان ایرانی، افغان و سریلانکایی! و این خبر وقتی وحشتناک تر میشود که این اتفاق تنها چند روز پس از تصویب قانون جدید اداره ی مهاجرت استرالیا مبنی بر عدم اعطای شهروندی این کشور به پناهندگان غیر قانونی مرزهای آبی و انتقال آنها به گینه ی نو و جزایر دیگر برای رسیدگی به امور پناهندگی و نیز پس از شورش پناهجوان ایرانی در جزیره ی نائورو و درگیری پلیس و مردم محلی آنجا با قمه و سلاح سرد با این پناهجوها، اتفاق می افتد.

قوانین جدید دولت استرالیا هیچ مرز و حدی نگذاشته و برای مثال حساب پناهجویانی که به دلیل مسائل عقیدتی و در خطر بودن جانشان از کشورشان فرار میکنند، را از بقیه جدا نکرده است، این یعنی فرقی بین آن ایرانی که در آرزوی زندگی بهتر از نظر اقتصادی و دیگری که به خاطر مسائل سیاسی و در خطر بودن جانش و بهره گیری از آزادی بیان کشورش را ترک کرده، وجود ندارد! و این هم سراب دیگری است از ادعای حقوق بشر پوشالی غرب!...

شاید تنها راهکاری که برای جلوگیری از رخدادهای دردناکی چون این وجود داشته باشد، تشکیل گروه هایی در درون کشور برای افزایش روحیه و اعتماد به نفس مردم برای ماندن و تلاش کردن و هم دلی کردن و دردل نمودن با هم باشد، گروه هایی برای بازگرداندن اخلاق، مهر، انسانیت و اتحاد به هم دیگر و نیز ایجاد صندوق هایی برای یاری رساندن به نیازمندان، بدون شک اگر چنین شود، تعداد بسیار کمتری این ریسک بین زندگی ِ بد و مرگ را میکنند!

ایرانی هایی که در خارج زندگی میکنند، نباید به کسی که قصد آمدن دارد، در مورد غرب دروغ بگویند و غرب را تلبیس کنند، بلکه باید هرجور که میتوانند با واقع گرایی فرد را از مشکلاتی که با آن روبرو خواهد شد، آگاه کنند، دادن وعده وعید تنها شمار بیشتر افراد را نابود و خانواده هایشان را عزادار میکند، لذا اطلاع رسانی در مورد این اخبار بسیار مهم است.

ضمن اینکه کسانی که خارج هستند، بجای بازی های بیهوده و طولانی سیاست، بهتر است حتا اگر شده نفری یک دلار را در صندوقی بگذارند برای یاری رسانی به مردم نیازمند داخل و خانواده ی زندانیان سیاسی.

از کارهای بسیار سودمند دیگر ایرانیان خارج کشور،علاوه بر کمک کردن ناچیز پولی، یاری رساندن دارویی است، به ویزه که چندی است از نظر دارویی به خاطر تحریم ها و نیز بی کفایتی مسوولان جمهوری اسلامی، بحران دارو در کشور تشدید شده است.

از همه ی این ها مهم تر، همان دادن روحیه و همدلی و شنیدن درد دلهای افراد است...

اینهایی که نوشتم، چیزهایی بود که در این زمینه به ذهنم میرسید و چندان به اجرای آنها توسط ایرانیان خوشبین نیستم! اما وظیفه ی خودم دیدم که اینها را ذکر کنم و فکر کردم بهتر از بی تفاوت گذشتن از پس این اتفاقات تلخ است!

سروش سکوت

۱۳۹۲ تیر ۱۲, چهارشنبه

ایران؛ قتلگاهی ارزان!





حکم نهایی دادگاه کهریزک و متهمان اصلی آن –سعید مرتضوی و قاضی حداد- هرچند قابل پیش بینی بود و از دستگاه قضایی سرسپرده ی حکومت اسلامی بیش از این انتظار نمیرفت، اما نشان داد که مرز جنایت پیشگی و تاوان آن در جمهوری اسلامی فراخ تر و ارتکاب فجایعی از این دست عادی و عادت و بیمه شده است؛ وقتی برای قاتل زنجیره ای و سلاخ دستگاه قضایی –سعید مرتضوی- دویست هزار تومان جریمه تعیین میکنند و دیگر خبری هم از ماجرای "ریش تراش" و "داروی نظافت"ِ دهه ی هفتاد نیست، باید آماده باشیم تا در دولت جدید نیز جُرم ِ جِنایت و قُبح ِ قِباحت در میان سران رژیم ارزان تر و جاری تر شود.

* * *

اون شبی که صدای «نسرین» داشت تو یه سلول سرد می‌پژمرد،
بی‌بی‌سی تیترِ اولش این بود: «ممه‌ی آنجلینا رو لولو بُرد»!...
(یغما گلرویی)

این روزها -که طبق معمول تمام این سی و چهار سال وضعیت حقوق انسانی و تاوان اعترض به نقض آزادی اندیشه و بیان وخیم تر و رو به پسرفت بیشتری است و هنوز از لابه لای سیاست بازی های تو در تو و جنجال های مضر منافع ملی-انسانی شهروندان، بوی خونینِ زیرِ پا له کردنِ این حقوق و انسان های معترض به سیستم موجود مشام بی تفاوت ها را می آزارد- خبر مربوط به دادگاه نهایی-غیر علنی-حکومت ساخته و غیر رسمی متهمان فجایع کهریزک بیرون آمد و بار دیگر سرسپردگی قوه ی قضاییه ی حاکمیت به ولایت فقیه بر همه اثبات شد، وضعیت زندانیان سیاسی زیادی نیز رو به بدتر شدن و خطر جانی می رود.

بیمه بودن امثال مرتضوی ها به جنایتِ بدون عقوبت در سیستمِ انسان کُشِ جمهوری اسلامی از یک سو، و تکرار فجایعی نظیر قتل ستار بهشتی ها، زهرا بنی یعقوب ها، زهرا کاظمی ها، محسن دکمه چی ها، اکبر محمدی ها، حسین اخترزندها، علیرضا صبوری ها و ده ها زندانی بی پناه دیگر -که به واسطه ی عواقب مستقیم ناشی از شکنجه ی بازجوها یا شرایط غیر مستقیم محیط سیاه چال هایی مانند رجایی شهر و ندامتگاه مرکزی کرج و... به قتل رسیدند- در مورد افشین اسانلو در هفته ی گذشته سبب تشدید نگرانی ها نسبت به دیگر زندانیان سیاسی مخصوصا" آنهایی که از شرایط جسمی خوبی برخوردار نیستند و از سوی بازجوها و شکنجه گرهای جمهوری اسلامی زیر فشار بیشتری هستند، شد.

به طور مشخص آرش صادقی، احمد عسگری و محمدرضا پورشجری سه تن از دربندان باور و اندیشه ای هستند که در بی توجهی مسوولان جمهوری اسلامی و بی تفاوتی نسبی مدافعان حقوق زندانیان، در شرایط بحرانی به سر می برند.

با توجه به رویدادهای پیش آمده، بیم آنکه در مورد هر یک از این سه تن یا افراد دیگری مرگ های درون-زندان یا اندکی پس از آزادی های موقت پیش بیاید، بسیار زیاد و نگران کننده است.

اینکه یا به شکل ذره ذره زجرکش کردن های درون-زندانی نظیرِ نمونه ی اکبر محمدی، یا سکته های حکومتی مثل افشین اسانلو یا شکنجه های آدم کشانه مانند مورد زهرا کاظمی و ستار بهشتی... در مورد هر یک از این سه عزیز اتفاق بیافتد، نمیتوان تردید کرد.

وقتی که حاکمیت خود بیمه و جواز و مصونیت چنین جنایاتی را به آدمکشان اجیرش میدهد، چگونه می توان انتظار داشت که مسولان این حکومت در راستای بهبود وضعیت زندانیان سیاسی قدمی بردارند؟

آیا تنها راهکار باقیمانده برای مدعیان حقوق این افراد و برای مخالفان حکومت این نیست که فارغ از هوچی گری های سیاسیِ مُخِلِّ منافعِ انسانی-ملی، با ابزار قَلَم و قَدَم، صدای در گلو مانده ی این عزیزان را فریاد باشند.

وقتی حتا تیتر اصلی و اول رسانه های فارسی زبان مدعی آزادی بیان مانند بی بی سی، "شور بی شعور ناشی از روی کار آمدن «رییس جمهور منتخب!»" است و چنان فضا را نشان می دهند که گویی در ایران، انقلاب رو به رشد همه جانبه ای رخ داده است و همه چیز بهشت و گلستان شده است؟!

چطور میتوان به آب خوردن چشم ها امیدوار بود، وقتی همین رییس جمهور به اصطلاح منتخب حتا جرات نمیکند خواست هم کیشان اصلاح طلبش مبنی بر آزادی موسوی و کروبی از حصر! را بازگو کند؟

آیا میتوان فکر کرد که تا زمانی که در جمهوری اسلامی آزادی بیان سلاخی میشود و بین مخالف و موافق و خودی و ناخودی و انقلابی و ضد انقلاب و ولایی و معاند نظام و... مرزگذاری میشود، سر سوزنی به بهبود وضعیت موجود دل بست؟!

* * *

ایران را به قتلگاه ارزانی تبدیل کرده اند که در آن جرائم و جنایات و فجایع بیشتر از پیش آسانتر و کنندگانش مصون تر و دست باز تر میشوند و دیگر حتا برای خفه کردن "خودی های ناخودی شده"یشان مانند مورد سعید امامی و ماجرای کوی دانشگاه از قصه ی "واجبی" و "دزدی ریش تراش" نیازی نمی بینند که استفاده کنند و با دویست هزار تومان ناقابل که حتا دیه ی یک انگشت بریدن هم دیگر نمیشود، قضیه را رتق و فتق میکنند و آب از آب تکان نمیخورد و فردا هم بلندگوهایشان در نمازجمعه ها و سخنرانی های بسیجی-دلخوش کُنَکِشان میگویند که "آی دیدید عدل علی وار نظام اسلامی و ولایت فقیه را!!!"

ای کاش نیروهای مخالف از بازی های سیاسی-حکومتی و نیز جنجال های خودی دست می شستند و اتحاد هم پیشکششان! فقط سر همین حقوق انسانی و جان های در خطر مرگ و سلاخی متحد می شدند و فریاد میزدند!

پیش از آنکه جان در جمهوری اسلامی مفت تر از این شود، تکانی بخوریم و بجنبیم!...

سروش سکوت
12 تیر 92

تصویر امیر جوادی فر یکی از قربانیان جنایت بازداشتگاه کهریزک که به فجیع ترین و مظلومانه ترین شکل ممکن، در حالی که حال جسمانیش وخیم بود از بیمارستان به کهریزک منتقل شد و در حالی که بیناییش را از دست داده بود و چشمش چرک کرده بود، به فرمان سعید مرتضوی جلاد کهریزک به قتل رسید