چکیده
پاسداران واقعی ولایت فقیه و حکومت اسلامی ِ براساس دروغ، ریا، کشتار و سانسور، اصلاح طلبانی هستند که مدتی است بر تن، جامه ی سبزِ آزادی-خواهی کرده اند! آنها زیرکانه، "دروغ" یعنی بن مایه ی ایدئولوژیِ اسلامیِ حکومت را در پسِ پشتِ پوششی پوشالی از راستی، زنده نگاه داشته اند و به قول معروف "دروغ می گویند از راستی فریبنده تر"! نمایش تئاتر "دروغ و سانسورِ" این دسته از گروهِ به ظاهر مخالف دولت، که خود را سبزِ مردمی می نامند، تاکنون در چندین پرده اجرا شده است.
بازیگران و چوپانان دروغگوی این نمایشنامه، موسوی و کروبی و رهنورد هستند و خاتمی نیز بر کار آنها نظارت می کند. نقطه ی ضعفِ چوپانان دروغگو در این نمایش، کشتارهای بیشمار و نسل-کشی دهه ی شصتِ خورشیدی است. فیلمنامه به گونه ای نوشته شده که نه تنها می کوشد تا موسوی و کروبی را معصوم و مبرا نشان دهد بلکه سعی در بی گناه جلوه دادن خمینی و خامنه ای نیز دارد!
کارگردان این نمایش کیست؟ هدفش چیست؟ و چه سودی از آن می برد؟
***
در برابر، چــــو گوسفندِ سلیم
در قفا، همچو گرگِ مردم-خوار
(سعدی)
گفتگوی چند روز گذشته ی مهدی کروبی –نماینده ی مجلس در دهه ی شصت، رییس بنیاد شهید در دهه ی هفتاد و رییس مجلس اسلامی در دهه ی هشتاد و اینک با پست و سمتی به نام شیخ اصلاحات!- با نیویورکر و رسوایی دروغ های او و سراب بودن شعارهای او درباره ی کشتار دهه ی شصت، و نیز افتضاح سانسور و حذف این قسمت از گفتگو به وسیله ی رسانه هایِ سبزِ مدعی آزادی بیان، تازگی ندارد.
چندگونه ازاین دروغ ها و سانسورها را برمی شمریم:
1) در جریان انتخاب چهره های برگزیده ی نشریه ی تایمز، تارنماهای سبز، نهایت کوشش خود را کردند تا با پیشنهاد روش هایی برای افزایش رای های میرحسین موسوی، او را در اَرِنج بالایی نگه دارند و این روش را (چون استفاده از چند رایانه یا مرورگر یا ایمیل-آدرس... برای دادنِ رای های بیشتر) به صورت گسترده به کاربران ایمیل می زدند (تقلب و دروغ در انتخابات از هر نوعش).
2) نیک آهنگ کوثر –کاریکاتوریست- پس از انتشار کاریکاتوری از میرحسین موسوی در حال نوشتن چندهزارمین بیانیه و تارعنکبوت های پشت سرش! مورد حمله ی سبزها قرار گرفت و چندین بار کاریکاتورش را از روی تارنماهایشان حذف کردند (سانسور و حذف عقاید دیگران و عدم تاب تحمل نظر مخالف).
3) در مصاحبه ی اخیر نیک آهنگ کوثر با زهرا رهنورد، به مسئله ی حذف کامنت ها و نظرات از سایت شخصی موسوی -کلمه- اشاره می شود (سانسور). زهرا رهنورد از دادن پاسخ روراست به این پرسش طفره می رود (دروغ).
4) رهنورد در یکی از مصاحبه هایش اشاره کرده بود، "جنبش سبز، جنبشی رنگین کمان، تکثرگرا و پلولار است و همه ی گروه های سیاسی و فکری درآن جای دارند، مگر مجاهدین!" (موازی کاری و سانسور).
5) سایت های اصلاح طلبی چون موج سبر، کلمه و ندای آزادی، چندین بار به خانواده ی پهلوی و معتقدان به آنها حمله کردند و از سخنان شاهزاده رضا پهلوی درباره ی جنبش آزادی خواهی مردم با عنوانِ "دخالت رضا پهلوی در جنبش سبز" یاد کردند (موازی کاری و سانسور).
6) میرحسین موسوی در جریان راهپیمایی روز قدسِ پارسال، شعارهایی چون "نه غزه نه لبنان؛ جانم فدای ایران" و "استقلال آزادی؛ جمهوری ایرانی" را شعار انحرافی خواند (جداسازی خودی و ناخودی، انقلابی و ضدانقلابی و موازی-کاری).
- تازه بر همه ی اینها می توان، گفته ها و نوشته ها و کرده های مبلغان و هوچیانِ موسوی و کروبی را نیز افزود؛ از دروغ کدیور درباره ی شعار نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران تا تلبیس های از نوع سازگارایی که همه ی سخنان موسوی و کروبی را استراتژی و تاکتیک توصیف می کند! و همینطور از یورش و اهانت اکبر گنجی به پرچمداران شیر و خورشید در نیویورکِ یک سال پیش در زمان اعتصاب غذا و راهپیمایی برلهِ کشتار خردادماه 88 تا بهتان های مسیح علینژاد به کاسپین ماکان نامزد ندا، پس از سفرش به اسرائیل و... .
همه، نشان-دهنده ی سرشت حقیقی این دسته از سبزها و دستاوردِ بودن و قدرت یابیشان در حکومت است. این دروغ ها و سانسورهای آگاهانه، یادآور ان مثَل است که: "یک چیز را رنگ می کنند و جای چیز دیگری به مردم قالب می کنند!". باید گفت: "سبزها هم می خواهند کلاغ سیاهِ حکومت اسلامی را «سبز» کرده و آن را به عنوان طوطیی که از آزادی بیان و دموکراسی، شکرزبانی و خوش-گفتاری می کند، جا بزنند!".
دروغ ِ کروبی در روز روشن!
هنگامی که محمود احمدی نژاد، رییس جمهور مغز-فندوقی و سبک-سرِ حکومت اسلامی، در نیویورک در یک روز آفتابی مشغول دروغگویی درباره ی عدم صدور حکم سنگسارِ سکینه آشتیانی، آن هم به خنده-دارترین شکلش بود، پسر سکینه، حکم سنگسار مادرش را که مُهرِ قوه ی قضاییه و دادگاه را داشت، در خبرگزاری ها منتشر ساخت.
حالا، آقای کروبی که خود را اصلاح طلبی منضجر از احمدی نژاد می داند، ابراز کرده که نه او و نه خمینی از کشتارهای سال شصت و هفت آگاه نبودند و الآن هم نیستند!
در اینجا می خواهم مثل سجاد پسر سکینه، سندی را بیاورم به امضاءِ آیت الله خمینی و به قلم احمد خمینی که در حقیقت "جواز کشتار و اعدام سال شصت و هفت خورشیدی در زندان های سراسر کشور" است:
همچنین در زمینه ی نامه ی اعتراضی کروبی به همراه چند تن دیگر از جمله مهدی جمارانی، سید حمید روحانی، رفسنجانی و حتی همین عبدالله نوری، که اینک در زندان است، به مورخه ی 26/11/67 (یعنی دقیقن بعد از انجام قتل عام و تیرباران در زندان ها)، به منتظری که به اعدام های دسته جمعی در آن سال و تجاوز به دختران باکره ی زندانی، به خمینی اعتراض کرده بود، می توانید به سایت حکومتیِ معاونت سیاسی صدا و سیمای جمهوری اسلامی مراجعه نمایید. امیدوارم هنوز در برخی نزدیکان کروبی یا منتظری ذره ای وجدان وجود داشته باشد و ابعاد این جنایت همگانی هولناک که همه ی این افراد به نوعی در آن دست داشتند را رو کنند.
افزون بر این، بر فرض محال که همه ی این نامه ها به قول کروبی جعلی باشند(شاید مثل همان نامه ی جعلی رفسنجانی مبنی بر انتخاب خامنه ای به عنوان جانشین خمینی!) فتوای کشتار و تجاوز و صدور حکم شرعی-اسلامی محاربه برای سی هزار نفر زندانی و آن نسل-کشی هولناک، از سوی چه کسی داده شد؟! مگر همین خمینی نبود که بعد از رسیدن به منبر قدرت، زیر همه ی وعده هایش زد، دروغ گفت و اعلام داشت: "حکومت اسلامی باید مثل زمان علی، از موشع خشم برآید و همه ی مخالفان را بکشد و ما اشتباه کردیم که از اول سرکوب نکردیم..."
این را چگونه می خواهید توجیه کنید؟ صدای منحوس خمینی باوجود همه ی سانسورها هنوز موجود است!
سریالِ تطهیرِ خمینی و خامنه ای از کشتار 67 بر دست رهنورد و کروبی!
پاسداران واقعی ولایت فقیه و حکومت اسلامیِ براساس دروغ، ریا، کشتار و سانسور، اصلاح طلبانی هستند که مدتی است بر تن، جامه ی سبزِ آزادی خواهی کرده اند! آنها زیرکانه، "دروغ" یعنی بن مایه ی ایدئولوژیِ اسلامیِ حکومت را در پسِ پشتِ پوششی پوشالی از راستی، زنده نگاه داشته اند و به قول معروف "دروغ می گویند از راستی فریبنده تر"! نمایش تئاتر "دروغ و سانسورِ" این دسته از گروهِ به ظاهز مخالف دولت، که خود را سبزِ مردمی می نامند، تاکنون در چندین پرده اجرا شده است.
بازیگران و چوپانان دروغگوی این نمایشنامه، موسوی و کروبی و رهنورد هستند و خاتمی نیز بر کار آنها نظارت می کند. نقطه ی ضعف چوپانان دروغگو در این نمایش، کشتارهای بیشمار و نسل-کشی دهه ی شصتِ خورشیدی است. فیلمنامه به گونه ای نوشته شده که نه تنها می کوشد تا موسوی و کروبی را معصوم و مبرا نشان دهد بلکه سعی در بی گناه جلوه دادن خمینی و خامنه ای نیز دارد!
کروبی در هیبت یک آخوند معتقد به حکومت مذهبی از نوع خمینی-وارش! و رهنورد در لباسِ چادر سیاه و روسری گل-گلی معتقد به اسلام-گراییِ فمنیستِ خمینی-وار! اما هر دو وکیل-مدافعِ جنبش سبز که البته خود را رهبر نمی دانند اما از کاریزماتیک-ترین رهبران سیاسی هم بیشتر در جنبش سبز دخالت می کنند!
اینک چه خبر شده است که اینان پس از تبرئه ی خود و خویشانشان از آن جنایت دهه ی شصت، خمینی و خامنه ای را نیز تبرئه کرده اند؟!
کارگردان این نمایش کیست؟ هدفش چیست؟ و چه سودی از آن می برد؟
پاسخ همه ی این پرسش ها شاید یکی بیشتر نباشد: جناحِ در ظاهر خارج از قدرت، تشنه ی قدرت است. موسوی و یارانش، یا به بیان درست تر، رفسنجانی و یارانش؛ رفسنجانی، خیمه-شب-بازی که می کوشد با سرمایه ی مالی و قدرتِ نفوذش در کشورهای مختلف –همان پول و نفوذی که حتا می تواند اسم رفسنجانی را از یک مظنون به جنایت، ترور و بمب-گذاری، از لیست اینترپل پاک کند- می کوشد مهره های خود را در صحنه نگه دارد، تا بلکه بتواند از روند موروثی شدن رهبری و پُستِ پر زرق و برق ولایت فقیه، به دست خامنه ای که اینک قدرت نظامیش با اتکاء به سپاه بر رفسنجانی می چربد، جلوگیری نماید.
از آنجایی که وزن وجود موسوی و کروبی برای نگه داشتن نظام بسیار حیاتی هست، می بینیم که تاکنون وعده ها برای بازداشت این دو تن عملی نشده است و اجرای بازی هایی چون حمله به خانه ی کروبی یا دفتر میرحسین هم در راستای همین سیاست فریب و ماندگاری جناح سبز ِ نگه-دارنده ی حکومت در مقابل جناح ِ مردمی مخالف با کل نظام، انجام گرفته است.
فیلم-نامه ی تازه ی بی گناه و ناآگاه خواندن خمینی و خامنه ای از قتل های 67 نیز در راستای همین جنگ زرگری بر سر قدرت می باشد؛ وگرنه چه لزومی دارد که کسی مثل رهنورد بیاید و از خامنه ای پشتیبانی و پدافند کند. همین قدر که بتواند پای شوهرش را به عنوان نخست-وزیرِ آن هنگام بیرون بکشاند، هنر کرده است!
هولوکاست-چیانِ منکرِ هولوکاستِ نازیست و هولوکاست-چیانِ منکرِ هولوکاستِ اسلامی در ایران!
احمدی نژاد و هم-فکرانش، اساسن چیزی به نام نسل کشی یا هولوکاست یهودیان به دست هیتلر را دروغ و بی اساس می دانند و حتا پس از خشمِ جهانی از ارجیف احمدی نژاد در نفی هولوکاست و ارایه ی چندباره ی اسناد آن، اینان موضع خود را ادامه دادند.
در دهه ی شصت خورشیدی و دهه ی هشتاد میلادی، در ایران بیش از سی هزار نفر (آماری که خود سازمان مجاهدین داد) که در بین آنها دختران و پسرانی از سن 14-15 سال به بالا بودند، در زندان ها و شهرهای گوناگون ایران اعدام و تیرباران شدند.
این کشتار و نسل-کشی، درست، یک سال پس از جنگ خون-بار و بی نتیجه میان ایران و عراق –که در پی جاه-طلبی های دو دیکتاتور خمینی و صدام روی داد و در آن بیش از یک میلیون نفر (آماری که خود حکومت تاکنون بیرون داده و تازه این آمار به غیر از مفقودالاثرها و کشته-گان گمنام است) کشته شدند- رخ داد.
یک سال پیش از جنگ ایران و عراق نیز، شورش 57 واقع شد که در آن تعدادی از مردم در پی آشوب ها و تحریک های آخوندهایی چون خمینی و تعداد بسیار بیشتری هم، پس از شورش، به دست "شورای انقلاب" اعدام و تیرباران شدند. ده سال بعد از آن واقعه، رویداد کوی دانشگاه تهران و کشتار، ضرب و شتم و زندانی و سربه نیست کردن دانشجویان پیش آمد و در پی آن قتل های زنجیره ای که در به دستور مقامات بالا بسیاری از نویسندگان و دگراندیشان چون سعیدی سیرجانی، داریوش و پروانه فروهر، محمد مختاری و... کشته شدند. ده سال بعد از وقایع کوی دانشگاه و قتل های سیاسی آن سال در زمان ریاست جمهوری خاتمی، در پی یک تقلب آشکار و البته تکراری انتخاباتی، باری دیگر و البته این بار به صورت علنی و آشکار مردم را در خیابان ها کشتند (از 22 خرداد سال 88)
و این است گاهشماری خونین از جنایت های زنجیره ای و پیوسه ی حکومت اسلامی.
چندی پیش، بنیاد عبدالرحمن برومند (از قربانیان قتل های زنجیره ای) که به وسیله ی دختران زنده-یاد برومند اداره می شود و نهادی حقوق بشری است، درباره ی اعدام های سال شصت و هفت اسنادی را منتشر کرده که براساس آن بسیاری از کشته های آن سال، نه عملیات مسلحانه داشتند و نه حتا ارتباط حزبی و سازمانی با گروه هایی که از نظر جمهوری اسلامی، دشمن نظام خوانده می شدند! یعنی همان سخنی که زهرا رهنورد نیز در مصاحبه اش با نیک آهنگ گفته بود: "در تروریست بودن زندانیان آن موقع هیچ شکی نیست..."!
مرور این رویدادهای هراس-انگیز در ایرانمان، بسیار بسیار سخت است.
حکومتی که از "بویِ خون" آغاز شد، با "جویِ خون" ادامه یافت و در "رودِ خون" در حرکت است.
به راستی میان نسل-کشی انسان های بی گناه یهودی با نسل-کشی هم-میهنان بی-گناهمان چه فرق و مرزی است؟ مگر، نه این که کشتار و جان-ستانی مردمان بی-پناهِ ستم-دیده در هر جای زمین و به دست هر کسی، زشت و جنایت و وحشی-گری است؟ براین اساس، توجیه-گران یا منکران هر دو هولوکاست هیچ تفاوتی با هم ندارند.
پرونده ی زخم ها و قتل های سراسر دوره ی سیاه حکومتِ اسلامی تا انحلال این نظام و برگزاری دادگاهی مردمی و جهانی بازِ باز است؛
پرونده ی کشتار زندانیان شصت و هفت باز است؛
همانگونه که پرونده ی ندا آقاسلطان باز است؛
همانگونه که پرونده ی ترور فریدون فرخ زاد و سعیدی سیرجانی و ... باز خواهد بود.
دروغ و سانسور در هرکجا و به دست هرکس زشت و غیرِ ایرانی است!
- تلفن ِ خانه به صدا درمی آید، مرد به همسرش اشاره می کند که تو تلفن را بردار، زن به شوهرش می گوید که فلانی با تو کار دارد، مرد با دست به او اشاره می کند که بگو من نیستم، خلاصه، زن پس از کمی مِن و مِن و سرخ و سپید شدن از این دروغ شوهرش، مجبور می شود به دروغ بگوید که شوهرم برای کاری از خانه بیرون رفته است! در گوشه ای از خانه کودکی کنجکاوانه و طوطی-وار مشغول دنبال کردن این رویداد است. از روز نخست در گوشش خونده اند که دروغ بد است و دروغگو دشمن خداست! کودک اما اینک مات و مبهوت است، پیش خودش می گوید:" اگر دروغ بد است پس چرا پدرم دروغ می گوید؟!"
این نمونه ی ساده را همگی باید الگوی زندگی خود قرار دهیم.
انجام این خویشکاری در قبال خود و خانواده و شیوه ی زندگی ایرانی که همواره در آن "دروغ، آفتِ کشورداری و دشمن زندگانی است..." (برگرفته از وصیت نامه ی داریوش بزرگ هخامنشی به فرزندش خشایارشا) ما را به سوی پاسخِ پرسش هایی ازاین دست می رساند:
1) به راستی، چرا کشورِ ما هزار و چهارسد سال پیش، به دستی مشتی اهریمن بیابانگردِ بی فرهنگ گرفتار آمد؟
2) به راستی، چرا هم-میهنانِ ما تن به جمهوری اسلامی دردادند و پروانه دادند، رهبرش، خمینی ِ بی سوادِ گجستک برجای محمدرضاشاهِ باسوادِ با فرهنگِ ایران-دوست بنشیند و پس از او خامنه ای و اینک پس از سی و دو سال از آن رخدادِ زشت و ناخجسته، نیروی مخالف (اپوزیسیون) و امیدِ اتکایِ مردم، کسانی چون موسوی و کروبی می شوند که خویشتن را مریدِ حکومت مذهبی و غلامِ حلقه به گوش خمینی می دانند؟
3) به راستی چرا مردم ایران از تاریخ کمتر آزموده اند و می آزمایند و بیشتر دچار دَورهای باطلِ تاریخی می شوند و برمبنای پیشینه ی دور و درازشان، کار نمی کنند و باز بر کمترین ها خود را خوشنود می سازند؟
***
فرجام
دروغ-گویی، ریاکاری، تباهی-گری و پیمان-ناشناسی ویژگی بی-فرهنگان اسلام-باوری است که کوشیده اند فضای فرهنگ ایران را که چونان پردیسی پر از نیلوفرانِ است به مردآب بی-فرهنگی خود بیالایند.
سروش سکوت
25 مهر 2569
پناهندگان ایرانی در اتن یونان نسبت به شرایط فشار جمهوری اسلامی در خارج و داخل خواهان مطرح نمودن طرح رستاخیز ملی در سراسر جهان و همراهی دیگر پناهندگان ایرانی در جهان هستند. تا به نحوی خواسته آنان که همانا تنها پاسخ گرفتن از این کشورها نیست بلکه آزاد سازی میهن و کاهش حمایت این کشورها از برنامهای فریبندهٔ جمهوری اسلامی میباشد را ، نهادینه سازد. از این رو این نمایندگان که خود نمونههای از در بند اسارت بودن ایرانی در داخل و خارج میباشد باید تقدیر کرد و همچنان پیام آنان برای همراهی دیگر همیهنان را نیز رساتر مطرح نمود.
پاسخحذف