۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه

دروغ کاری، خیزابِ مردابِ تازی-اسلامی



"...هرگز دروغ گو و چاپلوس را به خود راه مده؛
زیراکه هر دوی آنها آفت کشورداری هستند.
پس بی پروا و بی بیم دروغ گو را از خود دور نما..."

(بخشی از وصیت نامه ی داریوش بزرگ به
فرزندش خشایارشا)

...

"مومنان مسلمان هرگز نباید از غیرِ خود و کافران دوستی بگیرند،
که اگر چنین کنند، الله با آنها قهر خواهد نمود، مگر برای دفع شر
و رهایی از دست کافران، مومنان می توانند "تقیه" کرده و خود را
در ظاهر دوست ایشان نشان دهند"

(قرآن، سوره ی 3، آیه 28)

***

در آستانه ی شورش ننگین 57، خمینی پیش از رسیدن به منبر قدرت (که اینک با تخت و دیهیم برابر شده ست!) داستان ها و وعده ها ی پرآب وتابی بافت و به خورد مردم خردباخته داد؛ از رایگان کردن آب و نفت گرفته تا آزادی بیان و زنان.
آنگاه پس از کشت و کشتار تاریخی مردم و افسران آرتش شاهنشاهی بر روی خون ها نشست و رویه ی سکه ی (به بیان خودش) اسلام خشم آگین را نشان داد و شمشیردارِ مولا علی بن ابی طالب شد که در یک روز، سر 700 تن را از تن به در کرده بود و سخن از آن زد که "ما اشتباه کردیم که در روز نخست از موضع خشم و کین با انقلابیونِ ضد انقلاب(!) برخورد ننمودیم!".
و آنگاه با بر زبان آوردن این واژه ها که: "افتصاد مالِ چهارپایان است و ما تنها برای حکومت اسلامی رستاخیز نموده ایم!"، رایگان شدن آب و نفت را توجیه کرد و آن را "تقیه" خواند (بی گمان آنچه در این بیش از سه-ده سال حکومت تازی-اسلامی رایگان شد، خون مردم بی چاره ی ایران بود!).

سی و دو سال بعد از سخنان آن گوینده که جامه ی رهبری حکومت تازی-اسلامی را بر خویشتن دوخته بود، اینک عصاره ی زشت دروغ کاری او و به بیانی نمونه ی برتر از بدل خمینی –احمدی نژاد- یکه دار میدانِ گندآبِ حکومت اسلام شده و چهره ی حقیقی آن را بیش از پیش نمایان ساخته است.
این شیوه ی کشورداری همراه با دروغ کاریِ خمینی و دیگر یاران و هموندانش، اگرچه بیشتر جنبه فریب کاری داخلی داشت و توانست در چند سال نخست حکومت دیکتاتوریِ تازی-اسلامی، نظر توده ی مردم را به خود جلب کند، اما جای بسی بهت و شگفتی است که پس از سی و دو سال کشتار و دروغ و فریب، چگونه و چه سان جامعه ی جهانی پای سخن کسی چون احمدی نژاد می نشیند و به او میدان، بلندگو و رسانه می دهد؟ آیا این افراد و سازمان ها در جایی چون مقر سازمان ملل وقت و پولشان زیادی آمده که آن را صرف احمدی نژاد می کنند؟ و یا برای به سخره گرفته شخص نخست ایران چند هزار ساله برای او زمان می گذارند.

به یاد آوریم پنج دوره ی حضور احمدی نژاد را در نیویورک و سخنان تکراری، عجیب و سرتاپا دروغ و توهین و ستیز او را و نیز گفتگوهای او با رسانه های سرشناس جهانی.
پس از نزدیک 28 سال از گفتگوهای دروغین خمینی با اوریانا فالاچی، فرزند خلف نطفه ی حکومت تازی-اسلامیِ دروغ و سنگسار و خون –احمدی نژاد- زشتی و پرروگری را به اوج خود رسانده است.
به یاد آوریم گفتگوی دو سال پیش او را با لری کینگ مجری CNN که چون ریگ دروغ می گفت؛ از مسئله ی هاله ی نور گرفته که در برابر چشمان بهت زده ی مجری، احمدی نژاد آن را شایعه و دروغ خواند، تا مسئله ی آزادی مردم (و سپس در سال بعد از آن و پس از انتصابات خونین پارسال قتل ندا آقاسلطان و بسیاری دیگر از جوانان را دروغ خواند!).
و امسال نیز باری دیگر احمدی نژاد در نیویورک در مصاحبه با شبکه ی ABC و کریستین امان پور، مشتی دروغ را بیان نمود؛ از مسئله ی آزادی و فعالیت سیاسی رقبای انتخاباتی –موسوی و کروبی- (درست چند روز پس از حمله به خانه ی کروبی و دفتر موسوی) تا دروغ بودن حکم سنگسار سکینه آشتیانی (یک روز بعد سجاد پسر سکینه سند حکم سنگسار مادرش را رو می کند!)

احمدی نژاد را باید جدی گرفت یا نه

در این که سخنان احمدی نژاد از کوچکترین ارزش اخلاقی، انسانی و علمی است، شکی نیست. اما آیا این سخنان بی اساس و برمبنای دروغ شایان نگرش است، خود چیز دیگریست.
بی گمان احمدی نژاد بعد از خمینی -و شاید بتوان گفت در بعضی موارد جلوتر از خمینی- کسی است که خود را بارها قدرت نخست معرفی کرده است؛ چیزی بالاتر از ولی مطلقه ی فقیه!
در دوره ی نخست انتصابات، این شخص بیشتر به دنبال جلب نظر توده ی مردم و یافتن جایگاهی در چشم و چراغ آنهایی که ظاهرن از دزدی های علنی باند رفسنجانی و دار و دسته اش خسته شده بودند و به دنبال یک انسان ساده زیست (بخوانید مردم فریب) بودند؛ احمدی نژاد در این زمینه در آن دوره ی اول رییس جمهوریش تا حد زیادی پیروز بود. در انتصابات جنجالی پارسال، او که اینک جایگاه خود را در بین بسیاری از همین توده ها از دست داده بود، کوشید به عنوان یک دیکتاتور بدنام اینک خود را محبوب و معشوق خامنه ای کند. او در این زمینه نیز بسیار پیروز بود.

به یاد آورید که از چند ماه پیش از انتصابات، خامنه ای غیر مستقیم در دیدار با هیئت دولت احمدی نژاد به آنها گفت که "خود را برای یک دوره ی چهار ساله ی خدمت (بخوانید دزدی و فساد) آماده کنید".
در چند سخنرانی دیگر قبل از انتصابات نیز خامنه ای به طور غیر مستقیم از احمدی نژاد حمایت کرد و بعد از آن نیز دستور سرکوب مردم را به خاطر او صادر کرد و به طور کلی می توانیم بگوییم که "خامنه ای ریش و عمامه اش را برای احمدی نژاد گرو گذاشت".
اما این فرزند جادویی خامنه ای به ناگاه آهنگ مخالفت با مرادش را سر داد و در مراسم تحلیفش صورت و دست آقایش را ببوسد و در برابر نظر او نسبت به رحیم مشایی، کرنش نکرد.

احمدی نژاد، امام زمان حکومتِ تازی-اسلامی

آن زمان که بسیاری از آخوندهای حکومتی چون مصباح یزدی برای بوسیدن دست و پای خامنه ای سر و دست شکاندند تا از رویاهای شیرین خود برای آقا! پرده بردارند و او را نایب برحق امام زمان! بخوانند و این سناریو را به طرز مسخره ای بارها تکرار نموده اند، هرگز فکر نمی کردند که روزی روزگاری یک امام زمان برتر از بدل روی دست آقا بلند شود و داعیه ی سروری او را نماید.

بی تردید ریش گذاری خامنه ای برای احمدی نژاد و معرفی او به عنوان پسر معنویش، برایش بسی گران تمام شد و فرزند ناسپاس پدر گشت.
و به جرات می توان گفت در شرایط فعلی احمدی نژاد شخص نخست حکومت است:

-    او نخستین چهره ایست که پس از سی و دو سال از حمله ی دوم تازیان به سرکردگی خمینی از تک حزبی شدن حکومت سخن گفت؛
-         او نخستین چهره ایست که در برابر خواست رهبر مقاومت کرد و برخلاف اراده ی او عمل نمود؛
-         او نخستین چهره ایست که سخن از ناکارآمد بودن مجلس و در صدر امور نبودن آن کرد؛
-         او با این بیان ها و کردارها به گونه ای خود را شخص نخست کشور و در صدر امور نامید؛

همه ی این نشانی ها گواه آنست که گردهمای گسترده در نیویورک، در اعتراض به حضور نفر اول حکومت تازی-اسلامی تا به چه اندازه می تواند مهم باشد.

اندیشه ی خانمان سوز اسلامی

اما هر یک از کوشندگان و رزم آوران سیاسی، فرهنگی و اجتماعی باید این اندیشه را فراراه خویشتن بگذارند که آنچه امروز در پیش روی آنهاست و در دامن مام میهن غم افگنده، یک اندیشه (و ایدولوژی) و جریان فکری است و نه شخص خاص؛ پس تکاپوهای سیاسی، فرهنگی می بایست از مرگ بر این یا آن گفتن به سوی سرنگونی (و انحلال) جریان و اندیشه ی حکومت تازی-اسلامی باشد؛ همان راه درازآهنگ و درخت تنومندی که در این 1400 سال از بابک خرمدین و فردوسی و بهزادان و... آغازید و در دوره ی هم روزگار ما نیز کسانی چون فریدون فرخزاد و کوروش آریامنش و... آن راه را پیموده و آن درخت را شاخ و برگ افزودند.

بی گمان این روند از راه آیین مهرگستر ایرانی-آریایی صورت می گیرد؛ فرهنگی که همه ی باورها را ارج می نهد و گرامی می دارد؛ مادام که باوری در لباس رزم برنیاید و الله اسلامی و صلیب مسیحی را چونان خنجری بر باورگاه و جگر جان هیچ کس فرونکوبد.
بی گمان باوری اسلامیِ شیعه ی دوازده امامیِ جعفری! نیز تا آن دم که قرآنی و سجاده ای بر بلندای تاقچه ی خانه ای باشد؛ نمی تواند و نباید بتواند آدم کش و اندیشه سوز باشد. اما اگر از آن تاقچه فراتر رود و پا در ارگان بیرونی کشور و کشورداری گذارد، نه تنها از هر شورشی انسان سوزتر و ایران ستیزتر است بلکه حتا چونان خودزنی دیوانه، نیشتر بر رگ هستیش می زند و خویشتن را نیز نابود می سازد.
اینک پس از هزار و چهارسد سال از سمی شدن این اندیشه و پیدایی مردابی گندیده بر گرداگرد نیلوفر روییده ی یگانه از فرهنگ ایرانی، نوبت آن ست که پالایشی همه جانبه از بستر رویش این نیلوفر انجام پذیرد و شمشیر زهرآگین باور بیگانه و تازی به نیام خاموشی فرو رود؛ تا دیگربار یادمان تلخ 1400 سال پیش و قصه ی پر غصه ی 700 تن کشته بر دست مولاعلی بن ابی طالب در اندیشه ی نازک 70 میلیون ایرانی نباشد.

***
باری، نوبت آنست که زهر دروغوندی و دژکاری و ناآگاهی و خردفراموشی از دامان پاک ایران-بانو زدوده شود.

آن روز نیک در پیش است.
ایدون باد

سروش سکوت

30 شهریورماه 2569

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر