۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه

فلسفه؛ پیشگامی یونان یا مرده ریگ ایران باستان !؟



وقتی سخن از دانش هایی چون حکمت و فلسفه و منطق می شود، به سرعت این تصور در ذهن می آید که سرچشمه ی پیدایش این علوم از کجاست. بسیاری کوشیده اند، با معرفی یونان به عنوان خواستگاه فلسفه و حکمت، اینگونه بنمایند که نخست: فیلسوفان ایرانی در دوره های بعد افکار فلسفی خود را از فیلسوفان یونان اخذ کرده اند و دوم: فیلسوفان ایرانی این افکار را از طریق ترجمه ی عربی آثار فیلسوفان یونانی یاد گرفته اند.

در این زمینه، نخست باید ایران باستان و اندیشمندان و فیلسوفانی را که در ایران دست کم از حدود 3500 سال پیش و همگام با پیدایش زردشت می زیسته اند، نگریست. بی گمان دلیل عمده ی عدم ثبت تاریخی نام فیلسوفان ایران در آن دوران، نبود نویسندگان تاریخی و یا کشتن آنها بوده است.
اگر ما به تاریخ سرزمینی چون یونان نظر افکنیم، نیک درمی یابیم که سرزمینی به نام یونان با تنها 2800 سال قدمت، چندان عرصه ی تاخت و تاز و تاریخ پرفراز و نشیب جنگ ونزاع و درگیری خونین نبوده است و کشورگشایان چندان مظاهر فرهنگی این سرزمین را نابود نمی کردند.

اما در ایران ما تا چشم گشوده ایم همواره جنگ و درگیری بر سر خاک این سرزمین بوده است و در این درگیری ها علاوه بر خون هایی که از مردمان ریخته شد، فرهنگ و فلسفه و دانش نیز در امان نماند.
چنانکه در جریان حمله ی اسکندر مقدونی یا اعراب، نه تنها بسیاری از کتاب ها و منابع فلسفی و علمی و پزشکی به آتش کشیده شد، بلکه بسیاری از آنها نیز به زبان بیگانه ترجمه شد، اصل نسخه پارسی سوزانده و ترجمه ی آن به عنوان مواخذ اصلی بنام قوم مهاجم ثبت شد.
این یعنی دزدی فرهنگی و ثبت یک دانش به نام کشوری دیگر!
اثرات این آتش سوزیِ فرهنگی آنقدر وسیع بود که تا سال ها بعد از ورود اسلام و حمله ی اعراب، ترویج زبان و فرهنگ ایرانی جرم بود و مرتکب آن را می کشتند؛ چنانکه با فرزانه ای ایرانی به نام روزبه پارسی (ابن مقفع) همین کار را کردند.

به هر روی با پیدایش زردشت، فلسفه ی ایرانی شکل سازمان یافته ای به خود می گیرد؛ فلسفه ای که در آن نه چون آراء ریاضت منشانه ی بوداییان، جسم در مقابل روح و به عنوان امری شر، قرار می گیرد، بلکه دراین آیین جسم و روح هر دو خیر و خوب و شایسته ی توجه آدمی هستند؛ آنچه در مقابل خوبی قرار دارد، تنها اهریمن و شر است. البته انسان در پیمودن راه خیر یا شر خود آزاد است.
اساس این فلسفه بر نیکی و مهر است؛ آموزه های سه گانه ای که در زبان باستان: "هومت، هوخت و هورشت" هستند؛ یعنی: " اندیشه ی نیک، گفتار نیک و کردار نیک".
همین بینش فلسفی-انسانی است که اساس افکار و بینش های بسیاری از فیلسوفان ایران در سده های بعدی می شود مثل سهروردی (با حکمت اشراق خودش که آمیزه ای از حکمت خسروانی ایران باستان و افکار عرفانی و مذهبی است) یا پور سینا و بسیاری از عارفان چون ابن عربی، مولوی ...

بعدها افکار و اعمال صوفیان و عارفان با روی کار آمدن مانی و حکمت گنوسی (Gnostism) وارد ایران می شود.
در واقع مانی به عنوان یک اصلاحگر دینی در دوره ی ساسانیان در واکنش به انحرافات و افراط های مذهبی بعضی از موبدان حکومتیِ زردشتی! چون "کرتیر، مهرنرسی و تنسر" پیدا می شود.
به باور من، حکومت های مذهبی-افراطی در هر دوره ای از تاریخ برای اینکه جواز نابودی اصلاحگران و دگراندیشان را صادر کنند، به آنها انگ و رنگِ ادعای پیامبری و ارتباط با عالم غیب می بستند؛ به این ترتیب مانی -این دگراندیش روشنفکر- نیز در آتش واپسگرایی مذهبیون سوزانده شد.

برای بررسی بستر فرهنگی-فلسفی ایران می بایست چند نمونه از فیلسوفان ایرانی را در تقابل با همتایان سرشناس غربیشان آورد:

- زردشت: امروزه در مطالعات دینی، از آیین زردشت به عنوان فلسفه ی زردشتی هم یاد می شود؛ حق هم همین است. زیرا خود زردشت هم هیچگاه ادعای پیامبری نداشته است.
زردشت علاوه بر نظریه ی مثبت خود نسبت به انسان و دنیا و نیروی برتر، بعضی افکار فلسفی دیگر هم دارد؛ یکی از آنها نظریه ای موسوم به "فروهران" است. فروهر که با واژه های فروشی و فروردین هم ریشه است، به معنای نمونه ی برتر و روان برگزیده ی هر آفریننده ای است که غایت هر موجودی دستیابی به آن روح برتر است؛ هر موجودی برای خود یک فروهر دارد که نماد آن نگاره ی "انسان بالدار" است که نشانه ی کمال انسان به روح برتر رسیده است.

افلاطون، فیلسوف معروف یونانی، نظریه ای دارد به نام "مثل" یا عالم مثالی که در واقع تقلید محض از نظریه ی فروهرهای زردشت است. این نظر در حقیقت، بزرگترین مبحث فلسفه ی افلاطون است و اگرچه افلاطون زمان زردشت را 6500 سال قبل از خود می داند، اما پژوهش های اخیر از جمله تطابق اوستا و ریگ ودای هندی از نظر استوره شناسی و زبان شناسی، زمان زردشت حدود 3500 سال پیش از این یعنی حدود هزار سال پیش از افلاطون بوده است و در هر صورت او (افلاطون) و استادش سقراط مقر و معترف به بهره گیری از دانش ایرانیان هستند. اما پژوهشگران، امروز بهره وری شخصی مثل پورسینا را از ارسطو یا افلاطون قطعی می دانند! و توجه به این ندارند که پورسینا خود مستقیما به آثار ایرانی پیش از اسلام دسترسی داشته است و ممکن است که برخی نظرات او مستقیم و بلافاصله از دانش کهن ایرانی بوده باشد که افلاطون نیز از آن بهره برده! اما شوربختانه در حال حاضر جهانیان مواجه با برخی از این تحقیقات خام و یکسونگرانه اند.

- سهروردی: شیخ شهاب الدین سهروردی که همگان او را پیشرو فلسفه ی اشراق و عرفان ایرانی و نمونه ی سرمستی و پایکوبی و جان افشانی می دانند، مطالبی در علوم طبیعی و ریاضی بیان کرده است که اکنون نیز خواننده از تیزی اندیشه ی او در می ماند! به عنوان نمونه، نخست این نظریه را که: "بی نهایت در جهان نیست و امکان ندارد" بررسی می کنیم؛ نظریه ای که امروز به اینشتین منسوب است. اما از سوی او آنقدر سنگین و زمخت بیان شده که بسیاری از درک آسان و سریع آن عاجزند.
اما شیخ سهروردی ما، هفتصد و پنجاه سال پیش دریک مساله ی ساده ی هندسی که برای دانش آموزان سیزده ساله هم قابل دریافت است، به زبان امروز اینگونه قابل بیان می باشد:

"دایره ای به مرکز O در نظر بگیرید و از مرکز سه قطر رسم کنید که زوایای حاصله همگی 60 درجه (جمعا 360 درجه) باشند. دو شعاع OR  و OH با وتر HR مثلثی سه پهلو و برابر می سازند (زیرا که در آن دو شعاع OR و OH برابرند و زوایای HRO و RHO برابر می شوند و چون زوایای مثلث 180 درجه است و زاویه ی O برابر 60 درجه می باشد، پس مجموع زوایای دیگر 120 درجه و هرکدام 60 درجه می شوند و مثلثی که هر سه زاویه ی آن مساوی باشند، متساوی الاضلاع است). پس وتر HR برابر با هرکدام از شعاع ها است و کمان RH از وتر هرکدام از شعاع ها بزرگتر است.
اکنون شعاع های دایره را تا بی نهایت (بی نهایتی که می گویند هست) ادامه می دهیم، در آنجا نیز همان مثلث ها پدید می آیند. از جمله مثلث OH'R'. در این مثلث نیز همان روابط برقرار است؛ یعنی وتر H'R' برابر شعاع دایره است و کمان آن از شعاع دایره بزرگتر است؛ اکنون این کمان بی نهایت نیست؛ زیراکه محدود ین دو شعاع OH' و OR' است. پس شعاع OR' یا OH' و به طورکلی شعاع دایره ی جدید هم بی نهایت نیست؛ زیرا که از کمان کوچکتر است!"

و این است عین جملات شیخ اشراق در این قضیه:

"اگر دایره ای فرض کنیم برمثال سپری و از آنجا دگربار، خروج شش خط فرض کنیم، الی ما لایتناهی، معلوم است که چندانکه این شش خط دورتر می شود، میان خط ها و انفراج میان هر شش خط بیش خواهد شد بودن از طول هر شش خط ... و آن متناهی است؛ زیرا که محصورات میان دو حاصر و چون عرض بیش از طول است، متناهی است، طول نیز متناهی باشد."
(مصنفات شیخ اشراق)

مساله ای به این بزرگی که قرن هاست اندیشه ی جهانیان را به خویش معطوف کرده و استدلالی به این سادگی از شیخ اشراق!
باز هم از او  گفتارهای شگفت دیگر در دست است که البته برخوردار از فرهنگی است که او در آن پرورش یافته (و همه اش ازآنِ او نیست). مثلا" در مورد زمان، چند جا می گوید: "زمان مقدار حرکت است" (بستان القلوب، ص 382).
یا در مورد جذر و مد آب دریا –که تا دو قرن پیش در اروپا بزرگترین مساله بود- می گوید: "به زیادت و کم شدن ماه بستگی دارد" (الواح عماری، ص 121)، که در جایی دیگر (فی حاله الطفولیه، ص 257) از همین کیفیت به: "مقابله ی نیرین (=ماه و خورشید)" یاد می کند.
یا سه جهت مختصات، در سخن سهروردی چنین آمده: "... و نیز لازم آید که در حال انتقال، سه جهتش لازم آید؛ طول و عرض و عمق ..." (الواح عماری، ص 113)
در مورد حرکت امواج حرارتی در فضا:
"آنچه می بینید که از مقدحه (منقل) آتش ظاهر می شود، نه آن است که از آهن یا از سنگ بیرون می آید، بلکه از آن است که حرکت هوا گرم می کند."
در مورد تبدیل انرژی مکانیکی به انرژی حرارتی در اثر اصطکاک:
"مایعات که چون جنبانده نباشند، ظاهر و باطنشان همه سرد باشد، بعد از جنباندن هم ظاهر و هم باطنشان گرم باشد ..."
و بر این جمله از او بسیار مطلب می توان آورد که چگونه به دانش های زمان خود آراسته بود و در برخی جهات از زمان نیز پیش تر بوده است.

- ابوسعید ابوالخیر: یکی از سرآمدان روزگار که به جز مزتبه ای که نزد عارفان و رهروان طریق و اهل علم و فلسفه دارد، نزد پور سینا (=ابوعلی سینا) که یکی از بزرگترین دانشمندان جهان شناخته شده است، بسیار گرامی بود و بین آنان ملاقات های بسیار و گفتگوهای طولانی بدون حضور دیگران روی داده است.
نکته ی جالبی که از مکاتبات این دو مرد بزرگ (بوسعید و پورسینا) بدست می آید، این است که ابوسعید ابوالخیر، سال ها قبل از استوارت میل (فیلسوف انگلیسی) معتقد بوده است که: " نتیجه ی قیاس، در خود مقدمه ی آن موجود است" یا به عبارت دیگر: "علم به کلیت کبرا موقوف بر علم به نتیجه ی آن است" و در حقیقت: "قیاس نوعی مصادره ی به مطلوب" است؛ یعنی بر نفس مدعا تکیه دارد و گفته ی ابوسعید ابوالخیر را امروز علم تصدیق می کند.

***

نمونه هایی ازین دست، و ده ها نمونه ی دیگر گواه آن است که بستر ایران زمین همواره مستعد علم و حکمت و فلسفه و عرفان بوده است و اگر در کتاب ها و افکار اندیشمندان ملت های دیگر شباهتی هست، صرف اخذ و اقتباس است و نه تقلید صرف!
اگر امروزه نام فیلسوفانی چون هگل، مارکس، هایدگر، نیچه، اسپینوزا، دکارت، کانت و ... درخشندگی بیشتری دارد، از آن روی است که دیرزمانی در صفحه ی روزگار ایران ما و جهان نام هایی چون: رازی، پورسینا، بیرونی، زردشت، مانی، مزدک، سهروردی، عین القضات، حلاج و ... بوده است.
اگر امروز سندهای دانش یونان افزون از ایران است، به این دلیل است که کتابخانه ی یونانیان چون کتابخانه ی استخر ما به آتش کینه ورزی اسکندر مقدونی سوزانده نشد و دانشمندانشان چونان دانشمندان ما در این آتش گداخته نشدند.

(برگرفته از کتاب: آموزش فرهنگ دکتر فریدون جنیدی)

سروش سکوت

شهریور ماه 2569 ایرانی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر