۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

رحیم پور ازغدی؛ از کودتاچیان نظریه انقلاب (ضد فرهنگی) دوم

چند روز پیش سخنرانیی از "دکتر رحیم پور ازغدی"، از اعضای موسوم به "ستاد انقلاب فرهنگی" می دیدم. وجه مشخص و بارز سخنرانی های رحیم پور همواره چند نکته بوده است:
1) زن ستیزی و برخورد اسلام گونه با زن
2) نفی و ردّ علوم و دانش های انسانی (بویژه فلسفه غرب، جامعه شناسی، روانشناسی، دین شناسی تطبیقی و...)
3) حمایت از طرح مبارزه با رشد روشنفکرگرایی، سکولاریسم و نوین شدن دانشگاهها

بعد از کودتای انتصاباتی 22خرداد 1388، در سخنرانی سران جمهوری اسلامی، دادگاههای فرمایشی، تفهیم اتهام ها به دستگیرشدگان و بیانات رهبر حکومت –خامنه ای- سناریویی اجرا شد به نام غربی، غیر اسلامی و خطرناک خواندن علوم انسانی؛ به گونه ای که حتی صراحتا" رهبر نظام اعلام داشت:
"از وجود 2میلیون دانشجوی علوم انسانی به شدت هراسان است و نیاز است در اصل و اساس و اخذ دانشجویان علوم انسانی تجدید نظر شود؛ چراکه این علوم برای اسلام خطرناکند و اندیشه ی جوانان را شبهه ناک، غربی و اسلام ستیز می کنند."
این فتوای صریح آیت الله به معنی نجس خواندن علوم انسانی و نجس دانستن بیش از (به قول خودشان) 2 میلیون دانشجوی علوم انسانی بود. این امر در شرایطی است که دانشجویان علوم انسانی بیش از سه دهه است، بیشتر از دانشجویان رشته های دیگر دچار تبعیض و نابرابری هستند و با وجود سخت کوشی و درس خواندن بسیار، از نظر مالی و شغلی شرایط اسفناکی داشته و دارند.
برای دریافت سرشت و ماهیت این سناریو (طرح اسلامی کردن دانشگاهها و مبارزه با علوم انسانی) نگاهی به فرآیند انقلاب فرهنگی 31 سال پیش در سال 1357 خورشیدی بیندازیم؛

"دانشگاه زمان شاه هم طاغوتی بود!"
در این سال در بهبه ی وقایع تلخ و دلخراش و به نوعی آغاز دوره ی جدید اشغال ایران به دست اشغالگران، دانشگاه که محل بروز افکار و نظرات سیاسی-مذهبی دانشجویان بود، "با شعار دانشگاه زمان طاقوت، طاقوتی است" مورد توجه نیروی سرکوب و عوامل ایجاد حکومت مذهبی قرار گرفت. سرکوبگران با یک نگاه تاریخی ژرف، نیک دریافتند که برای ریشه کن کردن افکار بدیع و نو که خصلت جوانان است، می بایست به یک اقدام ریشه ای دست زد، و چونان 1400 سال پیش که تازیان برای نابودی همه ی یادمان ها و جاودانه های ایران، به آتش زدن کتاب ها و ترویج زبان عربی پرداختند، در هنگامه ی انقلاب اهریمن 57 نیز، اینان برای تثبیت یک حکومت مذهبی ماندگار، دانشگاه را هدف سرکوب خود قرار دادند.

دانشگاه ذاتا" یک محیط سکولار است
اساسا" مبارزه با پدیده هایی که سرشت آنها مورد تایید نیروی سرکوب نیست، جواب عکس می دهد. ساده تر بگویم، در خصوص دانشگاه اساسا" این مکان در هر نقطه از دنیا، سرشت سکولار (کلاس های بی توجه به دین) و پلورال (تنوع عقاید) دارد.
به یاد دارم استادی داشتیم در عرصه ی جامعه شناسی دین که در دانشگاه کالیفرنیا تدریس کرده بود، همیشه قبل از شروع کلاس هایش می گفت: "لطفا هر کسی به کلاس من وارد می شود هر عقیده، دین و ایمانی که دارد، آن را موقتا دور بریزد؛ چون ما در کلاس می خواهیم ادیان را از نگرش جامعه شناختی به صورت بی طرفانه، سکولار و تطبیقی بررسی کنیم...". خوب، مسلما چنین سخنی از دیدگاه شرع و روحانیت حکومتی بدعت است و مرتکب آن محارب.
پس اساسا" سعی در زدودن سرشت سکولاریسم از دانشگاه کاری عبث و بیهوده است و نتیجه ی غیر مترقبه ی آن تندرو شدن دانشجویان است؛ مصداق این روایت اسلامی (!) که: "انسان از هر چه منع شود، بدان بیشتر تمایل می یابد."

نوک پیکان ویرانگران (انقلابیون) فرهنگی متوجه ی علوم انسانی است
موضوع و گوهر علوم انسانی همانگونه که از نام آن پیداست، انسان است.
انسان موجودی پویاست که به دنبال حقیقت می گردد و زیر بار حرف زور نمی رود. علوم انسانی با ارائه ی شناخت نسبت به حقوق حقه و نحوه ی پیگیری این حقوق، دید آدمی را نسبت به خویشتن خویش روشن می کند.
علوم انسانی شامل جامعه شناسی، روانشناسی، دین شناسی، مردم شناسی، علوم ارتباطات، حقوق، فلسفه، عرفان و... به همه ی بشریت متعلق است و به جرات می توان گفت: این دانش ها مرز نمی شناسد و جغرافیایی را در برنمی گیرد. حال پرسش این است که اگر چنین است، توهم غربی بودن علوم انسانیِ سرکوبگران در حکومت مذهبی از کجا سرچشمه می گیرد؟
خوشبختانه در دانش های انسانی مختلف، ایرانیان از دوردست ترین دوره های تاریخ پیش قدم بوده اند و بسیاری از آرا و نظریات فلسفی، سیاسی، جامعه شناسی ... که امروز منسوب به فیلسوفان و محققان غرب است، ریشه و بنیاد ایرانی دارد؛ چونان نظریه ی فلسفی-دینی فروهرهای زردشتی که افلاطون (فیلسوف یونانی) آن را به نام خود، نظریه مُثُل نامیده است. یا موارد دیگر.
پس در کل می توان به این رهیافت دست یافت که توهم غربی بودن علوم انسانی، بهانه ایست برای سرکوب این دانش ها و نجس و غیر مشروع خواندن آنها؛ زیرا ماهیت این علوم، عمل و کار دستگاه سرکوب حکومت مذهبی را به چالش می کشد و برای آنها دردسرساز می شود.

زن ستیزی؛ دلیل مخالفت با علوم انسانی
در ایران، در دست کم یک دهه ی اخیر، تعداد دختران دانشجوی علوم انسانی در دانشگاههای سراسر کشور، حدود 70-80 درصد بوده است؛ این بدان معناست که در تقسیم بندی جنسیتی دانشگاهها حدود 50-55 درصد کل دانشجویان کشور را زنان تشکیل می دهد. از زمان پیدایش طرح تفکیک جنسیتی در دانشگاهها (که از سال گذشته در مورد آن بیشتر سخن رفته است) به عدم تعادل جنسیتی دانشجویان علوم انسانی هم اشاره رفته . علتش مشخص است: دختران دانشجوی علوم انسانی با این حضور گسترده، طبیعتا" از نظر دانش و بینش بسیار پیشرفت کرده اند و جز بااستعدادترین دانشجویان علوم انسانی، دختران هستند.
این روند با توجه به شیوه ی زن ستیزانه، دین سنتی و دید ابزاری حکومت به زن، مسلما" برای سرکوب گران از تظاهرات خیابانی بسی خطرناک تر است.
پس می توان گفت که مبارزه با علوم انسانی در سال های اخیر، مبارزه با دختران دانشجو و طرح کاهش تعداد آنها و نیز تضعیف "اپوزیسیون جنبش زنان" بوده است.

تئوریسین های ویرانی (انقلاب) فرهنگی دوم در ایران و خارج
برای پیاده کردن خواست مقام رهبری و اهداف حکومت مذهبی و فلج کردن نیروی تغییر و تحول و حق خواهی دانشگاهها (انقلاب فرهنگی دوم) چه در داخل و چه در خارج ایران، متفکران رنگارنگ در لباس های گوناگون مشغول به کار هستند.
در ایران، آخوندهایی چون: مکارم شیرازی (سلطان شکر خاورمیانه) که از روحانیان جیره خور و حامی خامنه ای و احمدی نژاد است و در همه ی منبرهایش، سخن از خطرناک بودن بدحجابی می زند! آخوند مصباح یزدی که بنیانگذار طرح نایب امام زمانی خامنه ای است و او از ثروتمندان دو شهر قم و شیراز و دارای چندین موسسه ی علمی و تشکیلاتی در این دو شهر است که به تربیت آخوندهای حامی ولایت می پردازد. آخوند وحید خراسانی، از اعضای فرقه ی "اخباریه" و پدر زن لاریجانی –رییس مجلس رژیم- است. فرقه ی اخباریه از زمره گرایش های مسلک اشاعره است؛ اشاعره و اخباریون هرگونه تفسیر و تعقل در دین اسلام و قرآن را گناه کبیره دانسته و مرتکب آن را مهدورالدم می دانند. معتقدان به این فرقه، هر گرایش دیگرغیر از تشیع 12 امامی به شدت دشمن هستند و پیروان ادیان دیگر و نیز دراوش و اهل حق و بهاییان را عامل فتنه و مستوجب سرکوب می دانند (وحید خراسانی، اخیرا گفته بود: عوامل فتنه ی بعد از انتخابات دراویش نعمت اللهی بوده اند و باید قلع و قمع شوند...!) در خارج از کشور نیز مولایانی چون کدیور و اشکوری با آب و تاب دادن به مفاهیم دینی سعی در ابقای حکومت مذهبی و اسلامی کردن دانشگاه به عنوان اولین و بدیهی ترین مکان سکولار دارند.
در کنار این عمامه به سران، عده ای کت و شلواری و یا حتی بعضا" کراواتی هم هستند که عملا" اما غیر مستقیم، در راستای خواست ولی فقیه و حاکم شرع حکومت مذهبی درون ایران عمل می کنند.
امثال رحیم پور ازغدی، حدادعادل ... در ایران و متفکران مذهبی چون: سروش و سیدحسین نصر در امریکا. (با آن سخنان زیبا اما متناقضشان در خصوص جامعه ی سکولار علی وار!!!)
همه و همه با بزک و توزک کردن دین سعی در حفظ و بقای حکومت مذهبی، مردسالارانه نگه داشتن جامعه و تعیین خطوط و خط کشی های مورد تایید خود در دانشگاهها را دارند.
آقای خامنه ای معتقد به فرقه ی افراطی "حجتیه" است. حجتیه نیز یکی از بهایی ستیز ترین و زن ستیزترین فرقه هاست و باید گفت: همه ی کسانی که نام بردیم، خواسته یا ناخواسته (!) به نوعی در راستای گرایش فرقه ای خامنه ای عمل می کنند.
***
به  سخنان اخیر رحیم پور ازغدی باز می گردیم؛ او در آخرین سخنرانی خود که از تلویزیون رژیم نیز پخش می شد، در خصوص موضوع ازدیاد جمعیت گفته بود: "بعضی از زنان برای فرار از بچه دار شدن می گویند: اگر بچه دار شویم، هیکلمان خراب می شود. ای مرده شور هیکلتان را..."!!!
که در این خصوص دیدم سایت مدرسه ی فمنیستی هم جوابیه ای کوبنده به رحیم پور داده بود (و درود بر بانوان خردمند و پاک ایران زمینم).
اولین چیزی که شما را دعوت به تفکر درمورد آن می کنم، لحن و ادبیات این آقایان به اصطلاح روشنفکر و استاد دانشگاه است که چیزی شبیه همان تحقیر زنان در 1400 سال پیش و حمله ی تازیان را به ذهن می آورد. و نیز بیانات ولی فقیه ارتجاع، خامنه ای را.
سخنان رحیم پور همواره آمیخته با بدعت خواندن حرف فیلسوفان غرب (مثل هگل، مارکس، هایدگر و...)، رواج تفکر سکس و مسائل جنسی و مردسالاری و قبیله ای کردن کشور است.
نکته ی جالب این است که حکومت، منبری ها، کفدارصفتان و نامردانی چون دکتر رحیم پور، را به موازات و جهت بی رونق کردن کار کسانی چون دکتر الهی قمشه ای قرار داده است. دکتر الهی قمشه ای و مانند او در سخنرانی هایشان سعی دارند تصویری عرفانی، ادبی، عاشقانه از دین ارایه دهند (که به زودی در این زمینه نیز مطلبی خواهم آورد) و حکومت افراطی، بسته و دیکتاتوری اسلامی حاکم حتی تحمل این رهیافت از دین را نیز ندارد و فقط دین را یک مسلک بسته، خشن و زمخت ترویج می دهد.

و در پایان، خطاب به رحیم پورها و کدیورها می گویم:

ما جوانان ایران، دختران و پسران آریایی، فرزندان پاک نیاکان؛ ابراز می داریم این تفکر و ایدئولوژی امثال شماست که سالهاست مرده است و شما جنازه های متعفن تاریخ هستید (مرده شور، سالها پیش تفکر شما را برده است!)
شما هرچند در ایران و با شناسنامه ی ایرانی، اما غیر ایرانی و اشغالگر هستید؛
ایران تو با یاد دین زن را به زندان می کشد
من تاج را تقدیم آن بانــــــــوی برتر می کنم

***
پاینده ایران
ما هستیم
سروش


پیوندهایی در همین زمینه:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر