خاک گریست
اما جغدان به پشتوانه ی الهیاتشان
خندیدند و خندیدند
و بی خردان
"...قلاده هایشان را محکم و محکم تر کردند
دیروز و امروز، 3 و 4 امردادماه، برابر بود با 66 امین سال درگذشت پهلوی اول، رضاشاه و 30امین سالمرگ پهلوی دوم، محمدرضاشاه پهلوی
در مورد این دو انسان که به واقع اگر با دید غیر متعصبانه (از هر دو طرف چه موافقان و چه مخالفان) نیک بنگریم هر دو ایرانیانی وطن پرست بودند در که در آن هنگامه های تباهی و ویرانی ایران، این کشور کهن را از فتنه ی تجزیه و (نیز تا حدود بسیار زیادی) عمامه رهایی بخشیدند و اگر نبودند این پدر و پسر ایران هم به این شکل و سیاق نبود؛ به هر روی پیرامون این دو شخصیت ملی و سیاسی سخن و نگارش زیاد شده است؛ و من اینجا قصد پرحرفی و تکرارگویی ندارم.
آنچه برایم عجیب و باور نکردنی می باشد این است که بعد از حدود سی و دو سال از انقلابی که به نوعی همه ی دستاوردهای خانواده ی پهلوی و نیز دکتر مصدق را شست و مملکت را به دست فرزندان عمرسعدوقاس داد، هنوز هستند عده ای که اوج روشنفکری خود را در کوباندن و فحش دادن و دیکتاتور خواندن پهلوی ها می بینند. اینان -که شناختشان از تاریخ به اندازه ی شناخت مردم بی سواد زمان انقلاب از تحریرالوسائل خمینی هم نیست!- یا سنگ دکتر محمد مصدق را به سینه می زنند و یا افکار و آراء حزب توده و مجاهدین و کمونیست ها را توجیهی برای پهلوی ستیزی خود می دانند؛ من در اینجا قصد بحث و درگیری با احزاب را ندارم، که دیگر همه ی ما از آن خسته شده ایم و در این هنگامه ی غم انگیز وطن (همان چاووشی شوم و هوهوی جغد عمامه به سری که محمدرضاشاه فقید هم در وصیت نامه اش پیش بینی کرده بود) این کار بسی بیهوده می نماید. فقط دوست دارم همه ی ما به مرتبه ی راستگویی برسیم، به نظر من اولین مرحله ی راستگویی در انسان این است که انسان به خویشتن راست بگوید، بسیاری از ما به این بیماری روانی مبتلا هستیم که با خودمان تعارف می کنیم و حتی به خودمان دروغ می گوییم؛ یکی از جلوه های دروغ گفتن به خود این است که شخصیت هایی را الگوی زندگی و افکارمان قرار دهیم که اولا نسبت به آنها شناخت نداریم و فقط یک حرفی از یک کسی در موردشان شنیده ایم و دوم اینکه به خاطر این دروغگویی به خود و غرور کاذبی که داریم، حاضر نیستیم خصلت و منش شخصیت ها و قهرمان های مورد نظرمان را در رفتار و اخلاق خودمان به کار ببریم؛
یک مثال می زنم: دکتر محمد مصدق بی گمان یکی از برجسته ترین شخصیت های سیاسی ایران در تاریخ معاصر است که با زیرکی و شجاعت مثال زدنی پروژه ی ملی شدن صنعت نفت را که عقبه و پیشینه اش به دست رضاشاه بزرگ کلید خورده بود، به فرجام رساند، در برهه ی از تاریخ میان محمدرضاشاه و مصدق اختلاف پیش می آید، اختلافی که هیچگاه در آن از آخوندی به نام کاشانی یاد نشده است، با وجود این اختلاف هیچ جای تاریخ را نمی توانید بیابید که در آن این اشخاص بر ضد هم سخنی رانده باشند.
محمد رضاشاه پهلوی در دوره ی پادشاهی خود دست به اقدامی زد که به نظر من انجام بخش های ناتمام پروژه ی ملی و ایرانی شدن نفت بود که به دست ابرمرد رضاشاه و سپس دکتر مصدق شکل گرفت، کاری که محمدرضاشاه کرد منجر به خشم قدرت های بیگانه ای شد که هیچ گاه استقلال و سروری هیچ کشوری از جمله ایران را نخواسته و نمی خواهند، محمدرضاشاه با لغو صادرات نفت به امریکا با قیمت پایین و با نشان دادن این جسارت درواقع به دوره ی پادشاهی و زندگانی خود پایان داد و به سرعت پروژه ی زیرزمینی حکومت مذهبی از سوی امریکا و انگلیس کلید خورد.
پس رضاشاه، محمدرضاشاه و دکتر مصدق در چند مورد (به تعبیر من) با هم ازدواج معنوی می کنند، همان مواردی که همه ی وطن پرستان و ایران دوستان در آنها مشترکند، این موارد عبارتند از:
پایبندی به انقلاب مشروطیت و دست آوردهای آن
عدم سرسپردگی به بیگانه و تا پای جان "برای مستقل ماندن ایران"، استوار ایستادن
کوتاه سخن، شایسته است برای همه ی ما اگر در فکر و یاد وطن و رسیدن به آزادی ایران هستیم، که با کنار گذاشتن غرور عشق را جایگزین آن بکنیم و با وطن پرستان و دلاوران ایران دشمنی نورزیم
***
در زیر بخشی از نوشتار یکی از یاران را در مورد گرامی داشت این روز بزرگ (هر چند تلخ) می آورم و پس از آن در نواری که می آید می توانید بخشی از آهنگ "بنیانگذارم" را که در سوگ رضاشاه بزرگ و شاهنشاه آریامهر خوانده شده گوش دهید:
"بهمن اميرحسينی : "رضاشاه را تنها در زمان حياتش بزرگ نناميدند که بگوييم حاصل ترس بود يا تملق. امروز هم بزرگ ناميده میشود که بيش از شش دهه از درگذشتش میگذرد و مُلکش با دگران است. رضاشاه را بزرگ مینامند و میناميم از آنجا که آرزوهای بزرگ داشت و کارهای بزرگ کرد، آرزوها و کارهای بزرگ برای ايران. او را بزرگ میداريم چون ميهنمان را دوست داريم. هرچه هم بيشتر از زمانه او دور میشويم بيشتر به بزرگی او پی میبريم ."//// خدمات رضا شاه کبیر رضا شاه پهلوی طی شانزده سال سلطنت درگیر تکوین دولت مدرن در ایران بود. در این هنگامه بود که آلمان به رهبری آدولف هیتلر جنگ جهانی دوم را آغاز کرد. خدمات رضا شاه کبیر به ایران و ایرانیان را نمی توان به طور کامل در اینجا درج کرد ، تنها اشاره کوچکی به خدمات آن بزرگمرد کافی است تا همه پی ببرند که ایران امروز بدون رضا شاه هیچ بود . *سرکوب غائله جنگل و خراسان و تحکیم قدرت حکومت مرکزی در آذر بایجان و مازندران *سرکوب یاغیان در سراسر اسران از جمله کاشان و لرستان *تشکیل ارتش نوین ایران ، متحدالشکل شدن جامه لشگرین و تصویب قانون نظام وظیفه در سال ١٣٠٣ * برچیدن حکومت دست نشانده شیخ خزعل در خوزستان و بازگرداندن این خطه به دامن میهن * احداث راه آهن سراسری با کمترین امکانات مالی و فنی * بنیانگزاری دادگستری به جای محاکم شرع ، الغای کاپیتولاسیون و سپردن محاکم به قضات حقوقدان ایرانی * تأسیس بانک ملی ایران و کوتاه کردن دست بانکهای انگلیس از دارائیهای دولت * بنیانگزاری نیروی دریائی * بنیانگزاری نیروی هوائی با خرید چند هواپیمای یونکرس از آلمان * الغای امتیاز نشر اسکناس توسط بانکهای خارجی و اختصاص آن به بانک ملی * تاسیس موزه جواهرات ملی ایران * تدوین تعرفه گمرکی و واریز در آمدهای آن به حساب دولت * الغای امتیازنفتی دارسی و عقد قرارداد جدید بر اساس منافع ایران با با شرکت نفت ایران و انگلیس * کارگذاردن نخستین سنگ بنای دانشگاه تهران در سال ١٣١٢ و راه اندازی آن یکسال پس از این تاریخ * تأسیس بانک کشاورزی * تدوین و اجرای قانون معروف به کشف حجاب و تغییر البسه مردان * تاسیس و راه اندازی کارخانجات دخانیات ایران * تأسیس بانک رهنی برای گسترش خانه سازی در کشور * اعزام اولین دسته از دانشجویان ایرانی برای آموختن فنون جدید به اروپا * ساختن راه ارتباطی با شمال ایران و بنای تاسیساتی چون پل ورسک و تونل کندوان در دل کوهها"
***
آهنگ "بنیانگذارم"تقدیم به روان جاودان خدمتگزارن راستین ایران زمین
رضاشاه بزرگ و محمدرضاشاه پهلوی:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر