یاری رسانی به پناهندگان غیر ایرانی و افغان در ایران
"ژینوس" دختری است که چند سال پیش در یک آموزشگاه آموزش زبان او را دیدم. دختری زیبا ، مهربان و باهوش که در آن روزها زبان آلمانی می آموخت.
من ژینوس را به واسطه ی ایران پرستی و کوروش دوستی او شناختم. یادم است بسیاری از اخبار کانال یک و جنبش ما هستیم را که در جریان آنها نبودم به من می رساند و آنقدر که در مورد ایران و تاریخ باستان و ارزش های ملی و بینش سیاسی آگاهی داشت، من در بسیاری از اطرافیان خودم (از جمله خودم) ندیده بودم.
ژینوس متولد ایران بود و از کودکی در ایران زیسته بود. اما پدر و مادرش هر دو اهل کشور افغانستان بودند. آنها به خاطر شرایط نابسامان آن کشور وارد استان خراسان شدند و ژینوس در آنجا به دنیا آمد و چند سال بعد خانواده اش برای داشتن شرایط کاری بهتر و رفاه بیشتر به تهران آمدند.
ژینوس با آن چشمان نافذ و نگاه پرمعنا و مهربانش برای من نماینده ی همه ی افغان های مهاجر به ایران بود. او با وجود آن همه هوش و استعداد، شوربختانه مانند بسیاری از هم قوم هایش از شرایط بد اقتصادی، عاطفی و اجتماعی برخوردار است. او و خانواده اش در خانه ای اجاره ای در حومه ی شهر تهران زندگی می کنند. پدر و مادرش برای بدست آوردن مخارج سنگین زندگی در این قهقهرا گرانی هر دو به سختی کار می کنند، اما باز هم زندگی سخت و پرمشقتی دارند.
نظام حاکم بر ایران که انواع و اقسام حق و حقوق مردمی را از اقشار و طبقات مختلف همواره زیر پا گذاشته است. افغان ها و مهاجران غیر ایرانی نیز یکی از این اقشار هستند. به واسطه ی این حکومت ظالم و البته فرهنگ غلط تزریق شده به مردم، به این افراد به چشم انسان های کم ارزش و درجه دوم نگریسته می شود.
آنها از حداقل حقوق انسانی برخوردارند؛ به آنها شناسنامه داده نمی شود (حتی کسی مثل ژینوس باآنکه در ایران متولد شده است) به طبع هرکس که در ایران شناسنامه یا کارت ملی نداشته باشد، نمی تواند از حقوقی مانند شهروندان ایرانی برخوردار باشد، حقوقی مثل بیمه، کارت اعتباری، بن خرید کالا، یارانه و... .
مشکلات ژینوس و ژینوس ها به اینجا ختم نمی شود؛ علاوه بر مشکلات عاطفی ناشی از احساس حقارت و خودکم بینی که به دلیل فرهنگ غلط جاافتاده میان مردم و نیز حکومت عرب صفت بر این انسان های مظلوم وارد آورده است. ژینوس 4 سال است برای رفتن به دانشگاه با مشکلات زیادی روبرو است، هرچند از مهاجرین برای رفتن به دانشگاه کنکور گرفته نمی شود اما هزار و یک مشکل جلوی پای آنهاست که مهمترین آنها اینست که یک داوطلب افغان ورود به دانشگاه ایران در صورت عدم داشتن جواز از کشور افغانستان، باید به کشورش برگردد تا مدارک لازم برای ورود به دانشگاه های ایران را از افغانستان اخذ نماید. حال یک دختر جوان چگون باوجود این شرایط بحرانی و جنگ و کشتار در افغانستان چگونه باید به آن کشور وارد شود، خدا می داند!؟ و اینکه آیا کسی جان و زندگی این انسان ها را بیمه می کند یا نه؟! تازه بعد از گذشتن از این مرحله مراحل دیگر وجود دارد که تازه اگر کسی بتواند از آنها بگذرد معلوم نیست که صد در صد قبولش بکنند یا نه (حدود سه چهار سال باید دنبال کارهای ورود به دانشگاه برود و تازه تضمینی هم برای پذیرش قطعیش نیست) اخیرا ژینوس را نیز بعد از سه سال پیگیری برای ورود به دانشگاه، به دلیل نامعلومی از پذیرشش خودداری کردند.
ژینوس دوست دارد برای اینکه کمک خرج خانواده اش باشد و مخارج خواهر و برادر کوچکش را نیز بدهد، کار کند و بخاطر همین دوست دارد به دانشگاه برود.
خرج سنگین زندگی و مسئولیت یک خانواده به عنوان فرزند بزرگ و دستهای پینه بسته ی پدرش همواره خواب را از چشمش گرفته و او را به بیماری روحی و خودکم بینی، ناامیدی و بیماری جسمی کشانده است.
خیلی دلم می خواست کمکش کنم. اما چه کاری از دستم برمی آید؟ در این هنگامه ی شوم مملکتان و اوضاع خراب اقتصادی چه کاری از دستم ساخته است. من نیز مثل خیلی از جوانان ایران بعد از 5سال فارغ التحصیل شدن از دانشگاه و سوء سابقه ها و اخراج در مقطع کارشناسی ارشد، شرایط سختی برای زندگی دارم.
در مملکتی که شغل و درآمد تنها منحصر به آقازاده ها و پارتی دارهااست و نه براساس شایسته سالاری، آیا انتظار بهتر از این را می توان داشت؟
امثال من برای داشتن یک زندگی با رفاه نسبی و حداقل درآمد خوب می دانیم که این نظام باید برود، چراکه بااین پرونده هایی که از ما ساخته اند و خونمان تشنه اند، نمی توان توقع داشت که نانمان بدهند، ما هم که این روش مبارزه را برای خودمون انتخاب کرده ایم، حاضر به خودن نانی که آردش استخوان خورد شده و آبش خون هم کلاسی هایمان و برادران و خواهرانمان است، نیستیم.
به هرحال خیلی سعی کردم حداقل تاآنجایی که می توانم کمکش کنم، اما آنقدر خدم هم بی پول بودم که بخاطر نداشتن هزینه ی ترمیم دندانم که به شدت سوراخ و پوسیده شده بود، به مدت طولانی، هر چیز سرد و خنکی که می خوردم تا مغزم درد می گرفت.
وقتی بیشتر غمگین شدم که فهمیدم ژینوس با مردی که چندین سال از خودش بزرگتر بوده نامزد کرده است بدون آنکه علاقه ای به وی داشته باشد. صرفا بخاطر بی پولی و مشکلات مالی... .
به هرحال خیلی ناراحت هستم ازاینکه مثل ژینوس ها در ایران کم نیستند. فردا اگر هریک ازاین دختران و پسران پاک از روی نداری دست به تن فروشی بزنند و یا معتاد شوند چه کسی جوابگو است؟ نظام جمهوری اسلامی بی عاطفه ترین و غیرانسانی ترین حکومت است؛ اما اگر ما دست بر روی دست بگذاریم چه می شود؟
نخست، همه ی ما باید فرهنگ غلطی را که بواسطه ی این حکومت و نیز کم شدن عاطفه و عشق به ما رخنه کرده، دور بریزیم
تاریخ از دیرباز تاکنون به ما نشان داده است که فرزندان و اهالی افغانستان هم وطن دیرین و کهن ما محسوب می شوند، سرزمین آریانا (افغانستان امروزی) با قدمت و پیشینه ای دیرینه جزیی از ایران بوده و ایران چونان یک قلب تپنده همه ی این انسان ها و مکان ها را در خود جای داده بوده است و از آن گذشته بر مبنای قائده ی انسان بودن ما به هم گره می خوریم و با هر نژاد و قومیت و زبان. پس از همه جای دنیا از قطب جنوب تا شاخ افریقا هر انسانی گرسنگی، فقر، ظلم، کشت و کشتار متحمل می شود، در واقع این انسانیت است که بر تن خود داغ انسانی را می گذارد.
پس بیایید همه با هم به هرگونه که می توانیم حتی از نظر عاطفی و نه صرفا مالی و مادی، دست این هم وطنان سرزمین آریانا را بگیریم و دلی را از آنها شاد کنیم و کودکی را بخندانیم تا خدای ایران و قلب نیاکانمان را راضی و خشنود باشد و به قول سعدی:
بنی آدم اعضــــای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
***
((هر کس آمادگی کمک به کسانی مثل ژینوس را دارد در بخش نظرات ایمیل خود را بگذارد.))
(آنچه در بالا آمد واقعی است و فقط اسم را عوض کرده ام)
پاینده ایران
ما هستیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر