نخست، پسین ترین چامه ی دلنشین سیمین بانو به نام "خاک مرا به باد مده"؛
پس آنگاه چکامه ای سپید به نام "تولد" از بانوی فرهیخته "فرحناز عمادی" گرامی که برای سیمین بانو سروده اند:
پس آنگاه چکامه ای سپید به نام "تولد" از بانوی فرهیخته "فرحناز عمادی" گرامی که برای سیمین بانو سروده اند:
خاک مرا به باد مده
گر شعله های خشم وطن / زین بیشتر بلند شود
ترسم به روی سنگ لحد / نامت عجین به گند شود
پر گوی و یاوه ساز شدی، / بی حد زبان دراز شدی
ابرام ژاژخایی ی تو / اسباب ریشخند شود
هرجا دروغ یافته ای / درهم چو رشته بافته ای
ترسم که آنچه تافته ای / بر گردنت کمند شود
باد غرور در سر تو، / کور است چشم باور تو
پیلی که اوفتد به زمین / حاشا دگر بلند شود
بر سر کله گشاد منه، / خاک مرا به باد مده
ابر عبوس اوج - طلب / پابوس آبکند شود
بس کن خروش و همهمه را، / در خاک و خون مکش همه را
کاری مکن که خلق خدا / گریان و سوگمند شود
نفرین من مباد تو را / زان رو که در مقام رضا
دشمن چو دردمند شود، / خاطر مرا نژند شود
خواهی گر آتشم بزنی / یا قصد سنگسار کنی
کبریت و سنگ در کف تو / خاموش و بی گزند شود
سیمین بهبهانی
25 خرداد 1389
***
تولد
در را می گشایم
سیمینِ میهن را می بینم
با دو چشم از خلیج فارس
نگاهِ اندوهش به خزر دوخته
به دندان گرفته
شرق و غرب ایران زمین را
قدعلم کرده او
چنان ببرالبرز در برابر دیوِ وقیح ولایتِ اسلام
زنی، زنانی گرداگرد
کیک تولدِهشتاد و سه سالگی را می آرایند
طبقه به طبقه
خودکشی، فحشا، اعتیاد
زندانی، شکنجه، تجاوز
تهمت، تهدید، اعدام
بیرون ظلمات است
آتش هشتاد و سه شمع
از برق نگاه کودکان
میلاد سیمین میهنِ کهنسال
را می افروزند
فرحناز عمادی
21 یولی کلن
***
پاینده ایران
ما هستیم
گر شعله های خشم وطن / زین بیشتر بلند شود
ترسم به روی سنگ لحد / نامت عجین به گند شود
پر گوی و یاوه ساز شدی، / بی حد زبان دراز شدی
ابرام ژاژخایی ی تو / اسباب ریشخند شود
هرجا دروغ یافته ای / درهم چو رشته بافته ای
ترسم که آنچه تافته ای / بر گردنت کمند شود
باد غرور در سر تو، / کور است چشم باور تو
پیلی که اوفتد به زمین / حاشا دگر بلند شود
بر سر کله گشاد منه، / خاک مرا به باد مده
ابر عبوس اوج - طلب / پابوس آبکند شود
بس کن خروش و همهمه را، / در خاک و خون مکش همه را
کاری مکن که خلق خدا / گریان و سوگمند شود
نفرین من مباد تو را / زان رو که در مقام رضا
دشمن چو دردمند شود، / خاطر مرا نژند شود
خواهی گر آتشم بزنی / یا قصد سنگسار کنی
کبریت و سنگ در کف تو / خاموش و بی گزند شود
سیمین بهبهانی
25 خرداد 1389
***
تولد
در را می گشایم
سیمینِ میهن را می بینم
با دو چشم از خلیج فارس
نگاهِ اندوهش به خزر دوخته
به دندان گرفته
شرق و غرب ایران زمین را
قدعلم کرده او
چنان ببرالبرز در برابر دیوِ وقیح ولایتِ اسلام
زنی، زنانی گرداگرد
کیک تولدِهشتاد و سه سالگی را می آرایند
طبقه به طبقه
خودکشی، فحشا، اعتیاد
زندانی، شکنجه، تجاوز
تهمت، تهدید، اعدام
بیرون ظلمات است
آتش هشتاد و سه شمع
از برق نگاه کودکان
میلاد سیمین میهنِ کهنسال
را می افروزند
فرحناز عمادی
21 یولی کلن
***
پاینده ایران
ما هستیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر