۱۳۹۰ آذر ۳۰, چهارشنبه

نور بر زور و روز بر شب و روشنی بر تاریکی پیروز است



پیش از آغاز این نوشتار، در این شب بلند چله، با هم گوش جان می دهیم به این چکامه ی دلنشین با صدای روانشاد استاد حسین قوامی.

بــر سر ِ آنـم کـه گـر ز دست بر آید
دست به کاری زنم که غُصّه سرآید

صحبتِ حُکّام، ظُلمَتِ شبِ یلداست
نــور ز خــورشید جـوی، بو که برآید

بگذرد این روزگـار ِ تــلخ تــر از زهــر
بـار ِ دگـر، روزگــار ِ چون شِکَّــر آیــد

حافظ

* * *

شادی، شالوده ی فرهنگ ایران را سرشته است.

فرهنگی که دستاوردهای امروز دانش، بر باورهای آن مُهر ِدرستی می کوبد.

آری، آدمی در سرشت خویشتن، شاد است و با شادی زایش می یابد. چنانکه دانشمندان گفته اند: "انسان، جاندار ِدوپایِ خندان است". (منطقیون: انسان، حیوان ضاحک است)

جشن و سور، بازتاب این فرهنگ شاد و گونه ی آگاهانه ی آن و برآیند کار و آبادانی و همسویی با هنجار هستی و راستی (اَشَاَ) است.

جشن های ایرانی، به انگیزه ی گرد هم آیی های گروهی و ملی، از برای هم بستگی و هم گرایی برای در هم کوفتن سختی ها و دشمنی ها و گسستن بردگی ها و بیگانگی ها و گسترش پیوندهای گروهی و اجتماعی نیز بوده است.

در این میان جشن ِ"شب چله" (که اینک در زبان سریانی، بدان "یلدا" گفته می شود) یکی از کهن ترین جشن ها و آیین های ایرانی و ملی است که ریشه در آیین کهن میترایی دارد.

میترا، یکی از ایزدان سرشناس ایرانی است که نیایش آن، پس از پیروزی فریدون و کاوه بر ضحاک (بابلیان ستمگر) و جنبش فرهنگی ایرانیان، برای زدودن ویرانگری های فرهنگی انیرانیان و زنده کردن فرهنگ راستین، آغاز می شود. جشن شب چله، گاهِ نیایش (و به گمان برخی: زمان زایش) میترا یا مهر است.

خویشکاری (وظیفه) اساسی میترا یا مهر، نگاهبانی پیمان شناسی و راستی و همیستار (ضدّ) با پیمان شکنان و دروغکاران است. آیین انگشتر بر دست کردن در پیمان زناشویی از این کیش کهن به یادگار مانده است که نشان دهنده ی پیمان شناسی و راستی می باشد؛ در مهریشت اوستا آمده است:

"مهر از آسمان با هزاران چشم بر ایرانیان می نگرد، تا دروغی نگویند..."

سامانه ی نیایش و ستایش در ایران باستان بر اساس بودن چندین ایزد و برتری یکی بر دیگری (هنوتئیسم) سامان می یافته است. (این روند پس از اشو زرتشت به یگانه و یکتا پرستی اهورا مزدا به چَمِّ "سَروَر ِخردمندی" دگرگون می گردد؛ با آنکه اهورامزدا پیش از زرتشت نیز خدای برتر کیش میترایی بوده است)

شبِ چله: جشن بزرگداشت دانش در ایران باستان

ایرانیان، از زمان باستان تا به امروز باور داشتند که شب چله، واپسین روز پاییز که در آستانه ی آغاز زمستان است، درازترین و سردترین روز سال است؛ پس باید گفت: جشن شب چله، آیین پاسداشت "دانش" در دوران باستان است.

نیاکان ما در هفت هزار سال پیش، به گاه شماری خورشیدی دست پیدا کردند و با اندیشه و اندریافت دریافتند که نخستین شب زمستان، بلندترین شب سال است.

جشن شب چله، یکی از آن جشن هایی است که ایرانیان از آن برای یک دستِگی و یک دلگی در برابر چپاول و تاراج بیگانگان و نگاهداشت فرهنگ کهن ایران، بهره می بردند. این جشن، هزاران سال است که در سرای ایرانیان و در سرزمین ایران، برگزار می شود. شب چله، حتا در زمان یورش مغولان و ترکان (همسایگان و تازش گران بی فرهنگ ایران) هم انجام می شد.

برگزاری و دنباله گیری این جشن و جشن های مانند آن، نشانه ی پیوست ناگسستنی ایرانیان امروز با فرهنگ نیاکان دیروزشان است.

اما آنچه شگفتی انسان پیشرفته ی امروزی را بر می انگیزد، چگونگی دستیابی ایرانیان باستان به گاه شماری است که این چنین درست و به آیین، برآمدن و فرو رفتن خورشید را بررسی کرده است.

گذشتگان ما، هزاران سال پیش دریافتند که گاه شماری بر پایه ی "ماه" نمی تواند گاه شماری درستی باشد؛ پس به پژوهش و واکاوی درباره ی تکانش و پویش خورشید پرداختند و گاه شماری خود را بر پایه ی آن نهادند. آنها تکان خورشید را در بُرج های آسمان اندازه گیری کردند و برای هر برجی، نام ویژه ای گذاشتند. آنها دریافتند که روز نخست پاییز و بهار، شب و روز برابر و در نخستین روز تابستان، روز بلندتر از شب است.

آنها گاه شماری خود را براساس "چهل"، به چهل روز بخش کردند. در فرهنگ ایرانیان و نیاکان ما، شماره ی چهل، همچون شماره ی هفت یا دوازده، از ورجاوندی و سپندینگی ویژه ای برخوردار است؛ واژه های: "چله نشستن"، "چل چلی" و در زبان تبرستانی، واژه های: "پیرا چله"، "گرما چله"... نشان دهنده ی جایگاه والای این شماره در فرهنگ ایرانیان است. آنها نخست، ماه را به چهل روز بخش کردند و ماهِ سی روز نداشتند، اما پس از چندی به سی روز دگرگون شد و ماه، سی روزه شد. در شاهنامه ی فرودسی آمده است:

نباشد بهار و زمستان پدید
نیارنـد هنگـام رامش، نوید

این گفتار، چشمزد به گاه شماری سرزمین های دیگر دارد که برای بهار و دیگر زمان ها و فصل ها، سرآغازی نداشتند و این نشان می دهد که گاه شماری ایرانی همواره درست ترین و پرمایه ترین گاه شماری بوده است.

گاه شماری ایرانیان، تا زمان دانشمند بزرگ –خیام- بوده است؛ با یورش سپاه اسلام و تازش تازیان، گاه شماری "قمری عرب ها" از گاه شماری های کاربردی می شود! کارگزاران و وزیران ایرانی ِ"خلافت عباسی" هر پیشنهادی را که برای ویرایش گاه شماری نیاکان خود می دهند از سوی عباسیان رد می شد. بیم تازیان از آن بود که مبادا با ویرایش گاه شمار، ایرانیان بار دیگر به آیین و فرهنگ پیشین خود بازگردند!

اما در زمان خیام، این روند دگرگون شد؛ وی در بیست و هشت سالگی، هنگامی که به دربار خوارزم اندر می شد، شاه از جای خود بلند می گشت و او را پیش خود می نشاند. رفتار و گرامی-داشتی که شاهان به خیام داشتند، دست او را در ویرایش گاه شمار ایرانیان باز گذاشت.

با دگرگونی گاه شمار، بار دیگر فرهنگ و آیین ایرانی زنده شد. سامانیان نیز که دوستار فرهنگ ایرانیان بودند، دانشمندان و کارگزاران و هم نشینان ایرانی را بدون پرس و جوی نگاهبان می پذیرفتند که این خود نشان دهنده ی فرهنگ پربار و گرانبهای ایرانی است. پس، از آن روزگار کهن تا به امروز، ایرانیان شب چله را جشن می گیرند تا یاد بزرگانی همچون خیام و نیاکان دورتر از خیام را گرامی بدارند... .

نور بر تاریکی پیروز است

از گذشته تا به امروز، الگوی امیدبخش رهایی و دستیابی ایرانیان به آزادی، فرهنگ کهنی بوده که در دل خود باور به پایداری و پیروزی روشنی و ناپایداری و شکست تاریکی و اهریمن را مژده داده است.

ایرانیان در جشن هایی همچون مهرگان، سده، نوروز، آتش افروزی و جشن شب چله، آزمون استواری در برابر ستم را از شدن و سرآمدن سوز سرما و سیاهی تاریکی و نوید گرمی و سرزندگی و سپیدی و روشنی، یاد می گیرند.

ترس و دشمنی هویدای تاراجگران خونریز و دشمنان بی فرهنگ ایران از فرهنگ ایرانی نیز همین بوده که: در گسترش نیروی رزم آوری و دل دلاوری و مهر میهنی در ایرانیان، جشن ها، جایگاه و پایگاه والا و گسترده ای داشته اند.

در فرهنگ ایرانی، پیمان شکنی، دروغوندی، ویرانگری و گزند رسانی، همواره ناپسند و از ویژگی های دشمنان ایران بوده است. ایزدان ایرانی که هر یک را جشنی بوده، برای در هم کوفتن نمادین این خوی های اهریمنی، توان بیرون راندن بیگانگان و دلیری در برابر آنان را به ایرانیان می آموختند.

در روزگار کنونی که دشمن ایران، سامانه اهریمنی اسلامی، همچون برادرخواندگان و عموزادگان تازی و مقدونی و قجری و مغول نژادشان، می کشوند ایرانیان را از هستی و کیستی فرهنگیشان تهی کنند، پایداری در برابر آنان به پشتوانه این فرهنگ می تواند نوید بخش این پیام خورشید در شب چله ی کهن باشد:

"نور بر تاریکی پیروز است"

* * *

خوشا! به همان گذشته ها! کرسی گرم چوبی با لحاف گُل گُلی و خوانی آراسته به روکشی نقش برجسته، کار استاد کاران یزد و اصفهان یا گلیمی برآمده از زیر سرانگشتان هنرمندان کرد و آذری و بختیاری؛ یک سینی مسی پر از دانه های انار یاقوتی و آجیل های ساده همچون گندم-شادونه و برش های هندوانه و سماور زیبای کهن با چای همیشه دم کشیده و خوش بوی و مادربزرگ و پدربزرگ های داستان گوی امیرارسلان و رستم و ننه سرما...

افسوس! اینها، دیر زمانی است که در ایران رنگ باخته و غم و درد از نداری و نبود آزادی به شَوَندِ حکومتی اهریمنی، جای آن را گرفته و دیگر از این رنگ ها و بو ها و مزه ها و زیبایی های چشم و گوش و شامه نواز جای پایی دیده نمی شود!...

اما شایسته است شب چله ای این سال را نیز به یاد همه ی زندانیان آزاده ی دربند سیاه چال ضحاکان باشیم، آنانی که این بلندترین شب سال را نیز همچون دیگر روزها و شب های دراز و سردِ زندان می گذرانند و جشم و دلشان به روز ِرهایی و گاهِ آزادی مات مانده است؛ بیایید زمزمه کنیم:

"شب های یلدایی سیاه زندانیان آزاده، به روز سپید آزادی نزدیک باد"



ایدون باد...

در پایان دو یادبود ارزنده در این شب چله را به همگان پیشکش می کنم:

1) سروده ی زیبای یلدا با صدای بانو هما ارژنگی
2) سخنان ارزشمند استاد فریدون جنیدی پیرامون شب چله

فرا رسیدن جشن شب چله، گاه زایش میترا و آغاز سال 14091 میترایی بر همه ی آزاد اندیشان جهان ایرانی و آریایی خجسته باد.

سروش سکوت
شب چله 2570

===

در همین زمینه دو نوشتار پارسالم:

1) شب چله و روسیاهی زغال صفتان
2) جشن یلدا، پیروزی مهر ایرانی بر پیمان شکنان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر