۱۳۸۹ تیر ۲۶, شنبه

برای امیر جوادی فر...



ای عشق، منم از تو سرگشته و سودایی
واندر همه ی عــــالم مشهور به شیدایی

برای امیر جوادی فر...

می خوستم برایت شعر یا خطی پراحساس بنویسم؛ اما امیر، شعر و احساس در ما از زمان پرپر شدن عزیزانمان مرده و مقبره شده است!

می خواستم از تکه های شکسته ی روزن قلبم، شعر یا خطی پر احساس برایت بنویسم؛ اما امیر، هیچ کلامی را پرشور تر و راستین تر از سخن لبخند نازنینت ندیدم؛ دختری که دوستت داشت. او که گفت: "امیر، ای کاش می توانستم در آخرین دیدارت بوسه ای بر جبینت بزنم، اما حیف که این برخلاف عرف است."

امیر، تو گفتی: "عاشقان ایستاده می میرند" به خدا سوگند هنوز وقتی یاد این جمله می افتم زانوانم سست و بی حس می شود.

امیر، تو چه کشیدی؟ دل تکه تکه ام، این تنها داشته ام، به فدای دو چشم تو که در کهریزک اهریمنان به زخم دژخیمان و انیران کم سو و بی سو شد.

امیر، تو سرنوشت عطار، آن شاعر نستوه را در ذهنم آوردی؛ همو که چونان تو در کُنج تنهایی خویش از عشق سرودی نو می سرود و در خلوت پنهان خود، با معشوق عشق بازی می کرد. نه کاری به پستی و پلشتی های سیاست داشت و نه در گیر و دار بحث و حرف بود... و تو نیز اهل سکوت بودی؛ فرزندان سکوت در سکوتی پرهیاهو سلاخی می شوند و عشق معصومانه را در چشمانشان به دُشنه ی کینه و عصبیت و بیداد نابود می کنند.

امیر، چه بگویم، چه دارم که بگویم و چه برای از دست دادن دارم؟ مَرد، بگذار پیرو ایین تو باشم، بگذار راهت را بروم، هر چند با چشمانی کم سو و دلی تکه پاره!

امیر، ای عاشق ایران؛ قبل از وصل عاشقانه و معصومانه ات به معشوق کل و مادر چه کشیدی؟ برادرم را به یاد می آورم که در آن هنگامه ی وصلش، ساعت ها قبل از پروازش، تنها جسمش در این دنیا بود و نفس هایش حضرت حق و پدر روانشادم را صدا می کرد و تو نیز بعد از آن که دیدگانت به زشتی و پلشتی این دنیای ناجوانمرد بسته شد، به روشنایی و بینش رسید. مادرت را خواندی و سپس به سمت او شتافتی.

امیر، تو برای ایــــرانت رفتی؛ و چه سربلند رفتی؛ خوش به حالت...
به قول عطار:
گر مرد رهی ، میان خون باید رفت
وز پای فتـــاده ، سرنگون باید رفت
 تو پـــــــای به راه نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت

یاد همه ی قهرمانان آزادی ایران گرامی باد 
***
پاینده ایران
ما هستیم
 سروش


پیوندهایی در خصوص مراسم امیر جوادی فر:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر