بارش برف خونین در ارومیه، از اعدام گُل ِ سربه داری دیگر:
در سپیددم گرگ و میش امروز، دُژخیمان دستگاه ولایت ستم پیشه، حسین خضری را در زندان ارومیه و در میان سکوت جهنمی همه ی ما، اعدام کردند؛
از این که انقدر خموشانه، چاووشی خوان مرگ هستم، از خودم بدم می آید.
گله دارم، از همه چیز و همه کس. از سکوت و ستم همه چیز و همه کس گله دارم.
دارند ایران را نابود می کنند، دارند کردستان را می سوزانند، دارند جوان-سوزان راه می اندازند. به هر کسی که می پرستید سوگند، تنها تهران نیست، اعدام و سرکوب در شهرستان ها بیشتر و بدتر است.
کارشان به جایی رسیده که دیگر خبر اعدام را هم دوازده ساعت پس از اجرای آن می گویند، یعنی وقتی که دوازده ساعت از آخرین نفس حسین گذشته است. آخر، در کجا این ظلم بر انسان می کنند؟!
حسین را مخفیانه تر از احسان فتاحیان و فرزاد کمانگر اعدام کردند. این برای شما چه معنی دارد، جز اینکه به خاطر سکوت مرگبار ما، رژیم، ترسش ریخته است و با خیال راحت تری دست به قتل جوانان به اسم اعدام می زند.
خیلی رُک و راست بگویم، از همه ی آنها که ادعای حقوق بشرشان می شود و در کشورهای آزاد دستشان باز است برای رساندن صدای یاری خواهی جوانان در زندان و در انتظار اجرای حکم اعدام، گله دارم. گله ای که دیشب، در کمتر از دوازده ساعت پیش از اجرای حکم اعدام حسین خضری، برادرش نیز به مجامع حقوق بشری گرفت! آیا اعتراض او وارد نبود، آیا دیشب کسی، فکرش را نکرد که شاید حرف برادر حسین درست باشد و رژیم دست به اعدام حسین خضری بزند؟ پس چرا کسی مثل حبیب لطیفی کمپین نگذاشت و در مقابل سازمان ملل تجمع نکرد؟!
گناه حسین چه بود؟ آیا می خواهیم با سکوت مرگبارمان، هم راه را برای اعدام جوانان بیشتری باز کنیم و هم جرات جنایت بیشتر را به رژیم دهیم و هم خانواده ی زندانیان را دلسرد کنیم، تا کسی مثل برادر حسین گله مند باشد از توجه نکردن به زندانیان شهرستانی گمنام. یا کسی مثل پدر حامد روحی نژاد (زندانی تبعیدی مبتلا به بیماری ام اس) ناامیدانه پس از مصاحبه با بنگاه خبررسانی اصلاح طلبان حکومتی –جرس- ابراز دارد که بخاطر عدم توجه و پیگری نهادهای حقوق بشری بین المللی، دیگر با رسانه های خارج از کشور مصاحبه نمی کنم و همه ی امیدم به داخل ایران و مسولان است؟!
پرسش من این است، تا کی می خواهیم به سکوت دشمن-پسندمان ادامه بدهیم؟ تا کی می خواهیم فقط مرثیه گوی مرگ و اعدام این و آن شویم؟ باید کسان دیگری چون جعفر کاظمی، زینب جلالیان، زهرا بهرامی... به سرنوشت مشابه حسین گرفتار شوند و ما باز به نقل خبر کشته شدن آنها اکتفا کنیم؟
از همگی دوستان، از خودم، از همه خواهش می کنم، هر روز را روز اعتراض به اعدام و رژیم اعدام بگذاریم، از این لحظه به بعد برای ما باید هر لحظه حکم یک لحظه ی اضطرای برای حفظ یک جان را داشته باشد.
کمپین های ضد اعدام را حتا اگر شده، کوچک، حتا در حد ایرانیان مقیم یک شهر کوچک، تشکیل دهیم.
***
جمهوری اسلامی، نباید یک لحظه از چشم دیگر کشورها دور و یا مغفول بماند، چرا که آن لحظه، لحظه ی خون آشامی این حکومت است.
زندانیان را، محکومان به اعدام را، مخصوصا مخصوصا، کردها را فراموش نکنیم.
اینها می خواهند کردستان را اعدام کنند. زیرا کردستان قلب تپنده ی همه ی خیزش ها بوده و هست.
سروش سکوت
25 دی ماه 89
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر