اکبر گنجی که در رنگ و لباس مخالفت با رژیم اسلامی خود را بزک کرده است. اما در پشت این لباس و آن ژست روشنفکرمآبانه، با دست درازی به سیاست "اسراییل ستیزی" -که خمیر مایه و نخست پایه ی جمهوری اسلامی از روز نخست روی کار آمدنش و شورش گری های گستاخانه ی خمینی در زمینه ی اسراییل، با آن همباز و یک رنگ شده- می کوشد، روباه صفتانه، مهر تاییدی بر برنامه ی هسته ای رژیم بزند؛ در پس ِپشت این نیرنگ بازی او نیز سیاستی به جز پلشت خوانی سیاست امریکا و اسراییل در زمینه ی ایران و پیراسته نمایاندن، برنامه ی هسته ای رژیم نیست. یعنی همان کوشش بنیادهای لابی گری جمهوری اسلامی در امریکا همچون نایاک و کاسمی که به نام "صلح" و "جنگ نه" در واقع می خواهند برای ماندگاری رژیم و کوشش در جهت مذاکره ی امریکا با آن، صلح را شعار فریب خود قرار دهند (در زمینه ی تلاش لابی های رژیم در این زمینه هم میهن بزرگوارمان آقای حسن داعی، بسیار گفته و نوشته اند)... .
پس از بالاگرفتن زمزمه های احتمال حمله ی نظامی به تاسیسات هسته ای رژیم توسط غرب، گروه های زیادی از ایرانیان به این خبر (که شاید به لحاظ ظاهر، تکراری اما از نظر محتوا و شدت و حدت آن، بی سابقه بوده!) واکنش نشان دادند؛ بسیاری اساسا هرگونه دخالت نظامی در مساله ی رژِم را رد کرده اند و بیزاری خود را از جنگ و پیکار درک شورمان ایران نشان دادند (از جمله می توان به درخواست اخیر شاهزاده رضا پهلوی در باره ی کوشش در جلوگیری از وقوع یک جنگ در کشورمان، اشاره نمود)
شکی نیست که همه ی این هم میهنانمان، از روی حس میهن پرستی سخن از "جنگ نه" می زنند؛ در اینجا هم اصلا نمی خواهم، باز به این نکته بپردازم که اساسا "جنگ آری" یا "جنگ نه"؛ به گمانم در دو نوشته ی پیشین به طور کامل در این زمینه، نظر شخصیم را به عنوان یک شهروند ایرانی نوشتم.
در این کوته نوشته، می خواهم بار دیگر به گروه هایی اشاره کنم که حکم روباه های حیله گر رژیم را دارند و اگر حواسمان نباشد، ممکن است اقدامات کثیفی انجام دهند.
صرف نظر از همه ی گروه ها و کوشندگانی که بیانیه نوشتند و جنگ را محکوم کردند، یک نامه و در واقع هشدارنامه، بسیار در فضای مجازی پیچید، و بویژه از رسانه هایی همچون رادیو فردا، بی بی سی و صدای امریکا –که معمولا بجای آن که صدای مردمی و بی طرف باشند، صدای سران رژیم، یا سبزهای تازه به دوران رسیده و یا همین روباه های گرگ صفت بره نما شده اند- بارها خوانده شد، بیانیه ی یکسد و بیست نفر از (به اصطلاح) روشنفکرهای ایران در محکوم کردن هرگونه دخالت نظامی در مساله ی هسته ای ایران بود.
در این بیانیه نام هایی همچون فاطمه حقیقت جو (نماینده ی پیشین مجلس شورای اسلامی و ساکن فعلی امریکا) و عبدالعلی بازرگان (فرزند مهندس بازرگان و ساکن فعلی امریکا که بیشتر در زمینه ی تبلیغ برداشت رحمانی! از اسلام کار می کند) به چشم می خورد؛ و البته جای بسی شوربختی و تاسف است که نام های برخی دیگر از کنشگرانی که جز اپوزیسیون واقعی جمهوری اسلامی هستند، نیز از امضاء کنندگان این بیانیه به چشم می خورد؛ به نظر می رسد که این هم میهنانمان، آن اصل که می گوید "پیش از خواندن یا امضاء هر نامه ای، متن و نام دیگر امضاءکنندگان را به دقت بخوانید!" در نظر نگرفته و چشم بسته نام خود را در پایین و پایان آن آورده اند. در اینجا سخن اصلی بر سر متن نامه (یا تایید و عدم تایید جنگ) نیست، بلکه مساله بر سر تنظیم کنندگان این سناریوی نخ نما و هدف پنهان آنها در زیر واژه هایی همچون جنگ ستیزی است!
اما مطرح ترین نام این امضاءکنندگان اکبر گنجی است؛ که چندی پس از انتشار این نامه، در مصاحبه با بی بی سی (که حکم تریبون رسمی او و دوستانش را نیز دارد!) به دفاع از آن پرداخته و با چهره ای برافروخته و خشمی آشکار، به جای آنکه به دشمن اصلی که رژیم اسلامی است، بتازد، گریبان اسراییل و امریکا را چاک کرده و با همان ادبیات سی و دو ساله ی جمهوری اسلامی، به "اسراییل ستیزی" پرداخت! برنامه ای که از سوی سایت های حکومتی جمهوری اسلامی هم مورد بهره برداری و استناد قرار گرفت! (از جمله سایت جام نیوز) و این نشان می دهد که گنجی برای رژیم چه وزن سنگینی دارد!
اکبر گنجی، اخیرا نیز در برنامه ی خود در تلویزیون اندیشه، با عنوان "نه نتانیاهو، نه خامنه ای" سخنان پیشین خود را تکرار کرد؛ "اسراییل یک حکومت جنایتکار و اشغالگر است که دارای بمب اتمی است و به نمایندگان آژانس یا هیچ کس دیگر اجازه ی بازدید از تاسیسات اتمیش را نداده است؛ چون اساسا نامش در ام پی تی نیست و در سابقه اش جنایت هایی همچون حمله به تاسیسات عراق و سوریه را نیز دارد؛ سوال اینجاست که اگر اسراییل و امریکا بمب اتم را برای دیگران نمی خواهند چرا خودشان به آن مجهز هستند؟ ما خواهان خلع همه ی کشورها از صلاح اتمی هستیم!..."
لازم دیدم پاسخ دیگری به این سخنان گنجی و دوستانش بدهم:
چنین سخنانی که برای یک آدم ناآگاه که گنجی را نشناسد، ظاهری فریبنده و چشم نواز دارند، تکرار همان حرف های احمدی نژاد و مواضع سران جمهوری اسلامی است و هیچ تفاوتی با آنها ندارد. این سیاست اسراییل ستیزی گنجی، همان است که خمینی هم پس از روی کار آمدن برای به آشوب کشیدن منطقه در روزهای نخست پس از شورش 57 در پیش گرفت: نامیدن آخرین جمعه ی ماه رمضان به نام روز قدس، و دخالت کامل در مساله ی فلسطینیان و کشور اسراییل که زمینه ی افزایش درگیری ها از راه تقویت گروه های تروریستی همچون حزب الله و حماس به دست جمهوری اسلامی را فراهم کرد. این نوع طرز فکر در جمهوری اسلامی، در واقع "نانِ ماندگاری" یک رژیم آشوبگر است که بدون بر هم زدن سامان منطقه و دخالت در اوضاع داخلی کشورها، "نانش آجور می شود" و نمی تواند به حیات خود ادامه دهد؛ بنابرین یک سیاست ساده و صرفا مذهبی نیست، بلکه در پشت یهود ستیزی و اسراییل ستیزی رژیم، سیاست مکارانه ی آن نهفته که شالوده ی تفکر جمهوری اسلامی و ولایت فقیه (البته با توجیه قرآنی مبنی بر در هم کوفتن و قلع و قمع "کافران" به دست مسلمین) می باشد.
برای همین است که می بینیم، حجت الاسلام کدیور، آن آخوند سبز، در روز روشن شعار مردم در راهپیمایی اعتراضی را (نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران) به دروغ "هم غزه هم لبنان..." می گوید. پس همانطور که خمینی رهبر شورش آن سیاست را داشت، کدیور و گنجی نیز که جنبش پوشالیشان نیز که خواهان بازگشت به آرمان های امام راحل است، همان سیاست را دنبال می کند.
اما سخن گنجی مبنی بر "اشغالگر و جنایتکار بودن" اسراییل هم دروغی بیش نیست؛ زیرا همه ی سوابق تاریخی نشان می دهد که این سرزمین متعلق به اسراییلیان است و آشوبگری ها و نابسامانی ها در منطقه حاصل جاه طلبی های اعراب فلسطینی و تقویت گروه های تروریستی آنها توسط رژیم است. آقای گنجی که سری هم در کتاب های مذهبی دارد، حتما می داند که بر اساس کتاب مقدس یهودیان –عهد عتیق- از بیت المقدس با عنوان "ارض موعود" و سرزمین وعده داده شده به قوم بنی اسراییل یاد شده؛ بنابراین اگر مسلمانان هرگونه تازش و وحشی گری و ویرانگری به سرزمین های دیگر (از جمله در صدر اسلام و 1400 سال پیش در یورش به ایران) را توجیه شرعی و مذهبی و قرآنی می کنند و کشتار کفار را بایسته که نه، حتا شایسته می دانند! بر اساس تورات نیز، این سرزمین متعلق به یهودیان است و در واقع قوم متجاوز و اشغالگر اصلی، اعراب فلسطینی هستند نه کس دیگر. البته شخصا با هر نوع کشتاری مخالفم، اما بر این باورم که مشکل اصلی فلسطینی ها و شرایطشان، خودشان هستند.
بد نیست در این زمینه، روایتی از سال های پیش را نیز بازگو کنم؛ همیشه یادم است از دوران نوجوانی که ذهنمان در جفنگ گویی های رژیم در خصوص تاریخ معاصر ایران و خط قرمز کشیدن روی خدمات بزرگانی همچون رضاشاه بزرگ، محمدرضاشاه و دکتر مصدق و نیز نابود کردن تاریخ ایران باستان، و خط و نشان کشیدن برای اسراییل (یا به قول سران دزد جمهوری اسلامی: رژیم صهیونیستی؛ در باره ی این واژه ی صهیونیسم هم بنگرید که اشغالگران ایران چقدر بی سواد هستند که هنوز نمی دانند صهیون نام یک کوه است و اساسا صهیونیسم وجود خارجی ندارد!) افسرده شده بود، یادم است همیشه می شنیدم که فلسطینی ها مشتی مردمان تنبل و تن پرور و پر مدعا و راحت طلب و اهل زرق و برق هستند، که وقتی به اراضی خود اکتفا نکردند، چشم طمع بر جاهای دیگر بستند... این تصور همچنان در ذهن من بود که در دوره ی دانشجویی نیز، وقتی در دانشگاه یک دانشجوی اهل کشور فلسطین را دیدم، برایم آن تصور پیشین، بیشتر و بیشتر تداعی شد؛ این دانشجوی فلسطینی که برای اسکانش به جای خوابگاه، "مهمانسرای اساتید" را به او داده بودند! چندی بعد مشخص شد که به یکی از هم کلاسی هایش که یک دانشجوی دختر ایرانی بوده، تجاوز کرده، و حراست دانشگاه در عین شگفتی، تنها جریمه ی او را این نهادند که او را از مهمان سرای استادان به خوابگاه دانشجویان بفرستد!
برگردیم به پاسخ به سخنان گنجی؛ پرسش دیگر این است که هدف از این سخنان چیست، مساله ی اسراییل و داشتن یا نداشتن بمب اتمیش چه ربطی به ایران و مردمش دارد؟ و اساسا مگر می شود جمهوری اسلامی را با هیچ رژیمی مقایسه کرد، این رژیم خطرناک ترین، مهلک ترین و اشغالگر ترین دشمن مردم ایران و مردم جهان است؛ حال تصورش را بکنید که جمهوری اسلامی مجهز به بمب اتم شود، چه بر سر مردم ایران و جهانیان خواهد آمد، حکومتی که یک اعتراض ساده ی مردم را به آن هولناکی سرکوب کرد.
گنجی که اینک اینگونه اسراییل ستیز و غرب ستیز شده، هرگز نمی آید و در مورد ماهیت بنیاد "کیتو" که چندی پیش از آن جایزه ی نیم میلیون دلاری دریافت کرد سخن بگوید که اساسا این جایزه برای چه بود و چرا کمک غرب برای خودش خوب است اما برای مردم در بند ایران، نه!
گنجی، سابقه ی بسیار بدی در "تک صدایی" دارد، او در جریان اعتراضات دو سال پیش مخالفان جمهوری اسلامی در نیویورک، کسانی را که پرچم شیر و خورشید –یعنی نماد اصلی و یگانه ی ملیت و هویت ایرانی و اعتراض به این حکومت اشغالگر تازی انیرانی- در دست داشتند، به محل تظاهرات راه نداد. وی در توجیه این اقدام شرم آور خود، در گفتگو با تلویزیون اندیشه، گفته بود: "این پرچم، پرچم مناسبی است اما پرچم فعلی حکومت ایران نیست و باید در انتخابات آینده تعیین شود که این پرچم ایران است یا نه!" در حالی که: نخست) گنجی نماینده ی مردم ایران نیست و نمی تواند از جانب آنها دخالت کند و مانع آوردن نماد (به قول خودش) حتا گروهی از ایرانیان شود. دوم: گنجی به خوبی می داند که پرچم ها، نماد ملت ها و مردمان هستند و نه دولت ها و حکومتیان، پس شیر و خورشید نه نمادی سلطنتی و حکومتی و نه متعلق به اقلیتی خاص بلکه نماد یگانگی ملی و کشور ایران است...
پس باید به گنجی و دوستانش بگوییم که: آقای گنجی! مردم ایران با مردم کشورهای دیگر از جمله مردم اسراییل دوست هستند؛ و نگرش خود را به این کشور و همینطور جمهوری اسلامی و هم پیمانان تروریستش در فلسطن و لبنان دادند: "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران". آنان با این پیام تاریخی به جهانیان نشان دادند: تنها رژیم پتیاره و اهریمنی-ی که باید از روی کره ی زمین پاک شود، جمهوری اسلامی و گروه های تروریستی هم دست آن هستند؛ ایرانیان، قوم یهود و کشور اسراییل را که سایقه ی بیش از سه هزار ساله در تاریخ شکوهمند ایران باستان دارد، دستانشان را به گرمی می فشارد و آغوششان را به تنگی در بر می گیرد؛ همان سان که زرتشتیان را، آشوریان را و دیگر گروه ها را...
آقای گنجی و دوستانتان! اقدام اخیر شما مبنی بر شعار من در آوردی "نه خامنه ای نه نتانیاهو" و این گونه دشمن تراشی ها که خصلت اصلی رژیم اسلامی و جز مشترکات شما است، مورد نفرت مردم می باشد. شما نماینده ی مردم نیستید، ایرانیان با اسراییلیان دوست هسند و نه دشمن؛ شعار "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران"، یک رویداد تاریخی و نقطه ی عطفی در رشد فکری و مبارزات رو به جلوی مردم بود.
سروش سکوت
23 آبان 2570
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر