۱۳۸۹ دی ۳۰, پنجشنبه

نگرشی بر نگارشِ نامه ی ارزنده ی "مینوی خرد" که بر دست شادروان شاهپور علیرضا پهلوی برگردان شد


نگاره: فیسبوک هواداران علیرضا پهلوی

"خردى که با آن نيکى نيست آن را خرد نبايد شمرد
و هنرى که خرد با آن نيست، آن را هنر نبايد شمرد..."
(پرسش دهم از مینوی خرد)

پس از درگذشت دلخراش شاهزاده علیرضا پهلوی، در مصاحبه ی رادیو فردا با چند تن از هم دوره ای ها و استادان او، گفته شد که شالوده ی اساسی پژوهش  و پایان نامه ی دکتری شاهپور، نامه ای پهلوی به نام "مینوی خرد" بوده است.

شایسته است در این جستار، اندکی از این اندرزنامه و کتاب پایه ی ارزشمند آورده شود و چندی هم درباره ی جایگاه والای آن نوشته شود.

مینوی خرد، تنها اندرزنامه ای دینی نیست، بلکه دربردارنده ی گفتارهایی چند از تاریخ کهن ایران از زمان پیشدادیان، آریاییان و حتا تاریخ پیش از این دوران است. مینوی خرد، در کنار دفترهای ارزشمند دیگری همچون: "بُندَهِشن"، "دینکَرت"، "زند" و "پازند"، "اَوگَمرت هِچا"، "آسني خرد" و "گوشان سرود خرد" از بزرگمهر دانا، پندنامه ی "پوریوتکیشان"... جز کهن ترین متون پهلوی است که گفتارهای سرچشمه های بزرگی چونان شاهنامه و اوستا را به اثبات می رساند. گفتارهای که امروزه یافته های دانش باستان شناسی نیز، آنها را تایید می کند.

یکی از مهم ترین بحث های اوستا و شاهنامه درباره ی آفرینش و رویدادهای گوناگون زمین شناسی است که در دفترهای دیگری همچون مینوی خرد، این گفتارهای شاهنامه و اوستا تایید می شود:
از سدهزار سال پیش، یخ بندان شدیدی روی می دهد و از آن دوره به بعد، چهار دوره ی سرما وجود دارد که زمین شناسان امروزه به آن "وُرم" می گویند(=وُرم های چهارگانه)...:

- وّرم چهارم (شامل دو مقطع تاریخی چهارده هزار سال پیش و ده هزار سال پیش): از چهارده هزار سال پیش تا ده هزار سال پیش به مدت چهار هزار سال یخبندان؛ این ورم با داستان جمشید در شاهنامه برابر می شود؛ یعنی گفته های زمین شناسی با رویدادهای موجود در شاهنامه پیرامون داستان جمشید می خواند. از این رویداد در کتاب اَوگمرت هچا و مینوی خرد هم یاد شده است. پس از گردآوری این گفتارها، می توان نتیجه گرفت که این دوره ی سرما در زمان جمشید پیشدادی رخ داده است (جمشید: ییمَخ شَئِتَه: همزاد درخشندگی، پس جمشید یک شخص نیست و منظور دوره ی طلایی ایران باستان است)
- مقطع سوم و چهارم (هزار سال از هفت تا شش هزار سال پیش به طول می کشد): آغاز فعالیت آتشفشانی دماوند و البرز در هفت هزار سال پیش که درست در شش هزار سال پیش به پایان می رسد. در این زمان است که حکومتی تباه گر و کشنده در خارج از ایران شکل می گیرد به نام بابلیان(بابل: در اوستا بُوری- بیورسپ) دوره ی ستمکاری بابلیان هزار سال به طول می کشد. حکومت جابرانه ی بابل همان است که به یک شخص به نام "ضحاک" تبدیل می شود.
- مقطع پنجم: بروز گرمای شدید در شش هزار سال پیش که منجر به کوچ فرزندان فریدون می شود تا آبشخور و جای خنکی پیدا کنند (ایرج: ایران، سلم: سرمت-اروپا، تور: توران)
- مقطع ششم: بروز سرمای شدید در چهارهزار و دویست سال پیش که منجر به نابودی بخش های عظیمی از ایران می شود که سه هزار و چهارسد سال پیش پایان می یابد.
- مقطع هفتم: زمان پیدایش اسفندیار و تیره ی او که متعلق به دو هزار و هشتسد سال پیش است.
- مقطع هشتم: دوره ی کورش بزرگ در دوهزار و پانسد سال پیش.

همانگونه که می بینید، تاریخ دور و دراز ایران زمین که به وسیله ی تطبیق یافته های باستان شناسی با گفتارهای شاهنامه، اوستا، یشت ها، مینوی خرد و... ثابت می شود، نشان از تاریخ دور و دراز ایران دارد. چیزی که غربیان و یونانیان در گزارش های سرتاسر دروغ و یک سو نگرشان، هرگز نگفته اند و بلکه کوشیده اند تاریخ ایران را از دوهزار و پانسد سال پیش (زمان کورش بزرگ به این سو) بیآغازند.

از اینجاست که کار بزرگ پژوهندگانی همچون شادروان شاهپور علیرضا پهلوی آشکار می شود؛

اما متن پهلوی مینوی خرد، تاکنون تنها یک بار توسط شادروان احمد تفضلی به پارسی برگردانده شده است. و حتا به اقرار خودش، این متن هنوز جای کار داشته و دارد. (که خوشبختانه شاهپور کار برگردان آن را تقریبا تمام کرده است و امیدوارم ایران شناسان در دانشگاه هاروارد کار ناتمام او را به اتمام برسانند)

بر پایه ی آنچه در دیباچه ی مینوی خرد برگردان احمد تفضلی آمده است، دانا مي‌خواست بداند که چرا بيش‌تر مردمان داراى کيش‌ها و گرايش‌هاى بسيارند و براى دست‌يافتن به اين پرسش بنيادى به سفرهاى فراوان پرداخت و با آگاهان از هر کيش و آيين به گفت و گو نشست و سرانجام دريافت که: "اين کيش‌‌‌ها و گرايش‌ها که در اين جهان با يکديگر چنين ناسازگارند، نمي‌توانند از آفرينش يزدان باشند." از اين رو، در پى کسانى رفت که در دين، داناتر و آگاه‌تر بودند و از آنان پرسيد براى نگهدارى تن و روان چه چيزى بهتر و برتر است و آنان بنابر آنچه در دين آمده بود، گفتند: "از همه نيکي‌هايى که به مردمان مي‌رسد، خرد بهتر است، زيرا که گيتى را به نيروى خرد مي‌توان اداره کرد و مينو را هم به نيروى خرد مي‌توان از آنِ خود کرد".

گزیده ای از کتاب مینوی خرد:
- پرسش دهم: پرسيد دانا از مينوى خرد که خرد بهتر است يا هنر يا نيکي؟
مينوى خرد پاسخ داد که خردى که با آن نيکى نيست آن را خرد نبايد شمرد و هنرى که خرد با آن نيست، آن را هنر نبايد شمرد.

- پرسش چهاردهم: پرسيد دانا از مينوى خرد که درويشى بهتر است يا توانگري؟
مينوى خرد پاسخ داد که درويشى همراه با درستى بهتر است از توانگرى از دارايى ديگران. چه گفته شده است که درويش‌ترين و بينواترين کس چون انديشه و گفتار و کردارش درست باشد و آن را در کار ايزدان دارد، از هر کار نيکى که مردم در جهان مي‌کنند او را هم بهره‌اى است. و مرد توانگر بسيار خواسته اگر خواسته از درستى گرد نکرده باشد حتى اگر آن را در کار نيک هم بپردازد، آن کار نيک از او نباشد. چه کار نيک از آن کسى است که از وى آن خواسته ربوده شده است. و مرد بسيار خواسته که از کوشش درست، دارايى اندوخته است و با کار نيک و شادى بخورد و نگاه دارد، او را مهتر و بهتر و برترين بايد شمرد.
 
- پرسش شانزدهم: پرسيد دانا از مينوى خرد که آن شادى کدام است که از غم بدتر است؟
مينوى خرد پاسخ داد که آن کسى که خواسته از گناه اندوخته است و بدان شاد است، پس آن شاديش از غم بدتر است.  
 
- پرسش هجدهم: پرسيد دانا از مينوى خرد که با بيم و سخن دروغ زيستن بدتر است يا مرگ؟
مينوى خرد پاسخ داد که با بيم و سخن دروغ زيستن از مرگ بدتراست زيرا هر کسى براى زندگى به شادى و خوشى گيتى نياز دارد و اگر شادى و خوشى گيتى را ندارد و بيم و سخن دروغ نيز با اوست، چنين زندگى از مرگ بدتر دانسته شده است.  

- پرسش بيست و پنجم: پرسيد دانا از مينوى خرد که کورچشم بدتر است يا کوردل؟
مينوى خرد پاسخ داد که کورچشم هنگامى که شناسايى به چيز دارد و آموزش گيرد بايد او را درست چشم به شمار آورد. و درست چشم هنگامى که دانش و شناسايى ندارد و آنچه را آموزند نپذيرد، پس او از کورچشم بدتر است.

- پرسش شصت و دوم: پرسيد دانا از مينوى خرد که کدام کار نيک از ميان کارهاى نيک بزرگ‌تر و بهتر است و هيچ هزينه‌اى در کار آن نياز نيست؟
مينوى خرد پاسخ داد که به ايزدان سپاسگزار بودن و براى همه نيکى آرزوکردن و اورمزد را به آفريدگار و اهريمن را به نابودسازى در انديشه داشتن و يادکردن و به رستاخيز بي‌گمان بودن.

رستاخيز در مينوى خرد
- پرسش نخستين "دانا" از مينوى خرد اين است که "چگونه مي‌توان نگهدارى و آسايش تن را خواست بدون زيان رسانيدن به روان و نجات روان را بدون زيان رساندن به تن؟"
پاسخ اين پرسش که بسيار دراز است به سرنوشت نيکان و بدان پس از مرگ مي‌انجامد. مينوى خرد مي‌گويد که کردار نيک پارسايان به سيماى دوشيزه‌اى به پذيره‌ى روان آن‌ها مي‌آيد که از هر دوشيزه‌اى در جهان زيباتر و نيکوتر است. روان پارسيان مي‌گويد که تو که هستى که هرگز زيباتر و نيکوتر از تو در گيتى نديده‌ام و دوشيزه پاسخ دهد که: "من دوشيزه نيستم، بلکه کردار نيک تو هستم اى جوان نيک‌انديش و نيک‌گفتار و نيک‌دين." سپس شرح مي‌دهد که اين به سبب آن است که تو در گيتى ديدى که مردم ستم و دزدى کردند و خواسته از بزه فراهم آوردند و تو بر آفريدگان اورمزد ستم و دزدى روا نداشتى و با آن که ديدى کسى داورى دروغ و رشوه‌ستانى کرد و گواهى به دروغ داد، تو سخن راستى و درستى گفتي.

مينوى خرد مي‌گويد که چون بدکارى بميرد روانش سه شبانه روز بر سر آن کافر مي‌دود و مي‌گريد که: "به کجا روم و اکنون که را به پناه بگيرم؟" و هر گناهى که کرده در آن سه شبانه روز مي‌بيند و دوشيزه‌اى که به دوشيزه نمي‌ماند به پذيره‌اش مي‌آيد و روان بدکار مي‌گويد که تو که هستى که هرگز در گيتى از تو زشت‌تر و بدتر نديده‌ام. و پاسخ مي‌شنود که: "من دوشيزه نيستم، بلکه کردار تو هستم اى زشت بدانديش بدگفتار بدکردار بددين." سپس شرح مي‌دهد که اين به سبب آن است که تو در گيتى ديدى که کسى مردم نيک را پذيرايى کرد، چه به آن که از نزديک آمده و چه به آن که از دور، اما تو مردم نيک را کوچک شمردى و پذيرايى نکردى و در خانه‌ى خود را ببستي. دوشيزه بانگ مي‌زند که بي‌آبرو بودم مرا بي‌آبروتر کردى، خوار بودم مرا خوارتر کردى و رسوا بودم مرا رسواتر کردي.
 
آفرينش در مینوی خرد
- در مينوى خرد در کنار پرسش‌هاى اخلاقى از آفرينش گيتى و جانداران نيز سخن به ميان مي‌آيد. براى نمونه، دانا در پرسش بيست و ششم از کامکارى مردمان به روزگار کيومرث و هوشنگ و گشتاسب مي‌پرسد و مينوى خرد پاسخ مي‌دهد که از کيومرث سودهاى فراوان به مردم رسيد، از جمله از تن او فلز آفريده شد و تهمورث هفت گونه خط دبيرى را پديد آورد و جمشيد مردمان را از درد و پيرى و آفت رهانيد و کى ‌ لهراسب خوب پادشاهى کرد و ديگر فرمانروايان اسطوره‌اى چه ديوها را که از مردم دور کردند و اورمزد را خشنود ساختند.

- در پرسش چهل و سوم از چگونگى سازمان‌يافتن آسمان و زمين پرسيده مي‌شود و مينوى خرد مي‌گويد که آسمان و زمين و هر چيزى که درون آن است چونان تخم مرغ بزرگى است که زمين زرده‌ى آن و آب در ميان زمين و آسمان چون آب در تخم است. پرسش پنجاه و پنجم درباره‌ى کوه‌ها و درياهاست و پاسخ چنين است که برخى کوه‌ها برانگيزاننده‌ى باد و برخى بازدارنده‌ى باد هستند و برخى جايگاه ابر بارنده.
 
- در پرسش پانزدهم از خوراک و پوشاک مردمان پرسيده مي‌شود و مينوى خرد شير گوسفندان را بهترين خوراک و گندم را سرور غلات مي‌داند. خرما و انگور را بهترين ميوه‌ها و پنبه را بهترين پوشاک گفته است. از اين خوراک‌ها و پوشيدني‌ها در ديگر کتاب‌هاى برجاى مانده به زبان پهلوى مانند بندهش و اوستا نيز ياد شده است. (براى نمونه، گندم هم در بندهش و هم در اوستا به عنوان سرور غلات معرفى شده است. با توجه به اين‌که آثار کشت گندم در ايران از هشت هزار سال پيش از ميلاد کشف شده است مي‌توانيم ايران را خاستگاه اين محصول ارزشمند و راهبردى بدانيم. هم چنين است پرورش گوسفند و بز که آثار آن در خوزستان و انگور و خرما که آثار آن در شهر سوخته يافت شده است. شايد از همين روست که در اين نوشته و ديگر نوشته‌هاى پهلوى به اين آفريده‌ها ارزش وي‍ژه داده شده است.)

تک گفته‌هايى از مينوى خرد
- نادان، نادانى خويش را در انديشه‌اش چنان نيک مي‌پندارد که دانا دانايى خويش را.
- به نيرو کسى شايسته‌تر است که چون او را خشم گيرد، بتواند خشم را بنشاند و گناه نکند و خويشتن آرام گردان  .
- آنچه درباره‌ى هر کسى سزاوار است به کار برده شود، آشتى و دوستى است و آنچه درباره‌ى هيچ ‌ کسى نبايد به کار برده شود، کين و دشمنى است.
- دانايى است که کسى از آن سيرى ندارد و فرهنگ و هنر است که کسى نمي‌تواند آن را بربايد.  
- هر انسانى که از خرد بهره‌ورى بيش‌ترى دارد، بهره‌اش از بهشت بيش‌تر است.[1]

***

و آری، شاهزاده ی پارسی، جوان ایرانی، علیرضا پهلوی، راهش را درست رفت و پا در جاده ی درازآهنگی گذاشت که پیش از او، فردوسی ها، بزرگمهرها و روزبه پارسی ها(ابن مقفع) گذاشته بودند. او به جای آن که دلباخته ی فرهنگ غرب یا استوره های سراسر دروغ یونان و گزارش های ناصواب آنان درباره ی ایران شود، مهر ایران شناسی را در دل پروراند و با آن مهر که با درد خونبار دوری از ایرانش همراه بود، عاشقانه، دنیای خاکی غربت را وداع گفت.
واپسین اراده ی او، آرمیدن در میان امواج نیل گون پارس-دریا در سرزمین تبرستان است. گویی واپسین داستان راوی مینوی خرد، با این خواسته، به آخر می رسد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

گردآوری: سروش سکوت
30 دی ماه 89

===
پی نوشت:

[1] مینوی خرد؛ برگردان احمد تفضلی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر