۱۳۹۱ اسفند ۸, سه‌شنبه

جان محمدرضا پورشجری در خطر جدی است





جمهوری اسلامی، آگاهانه و عامدانه نه تنها در پی حذف فیزیکی، زجرکشی و قتل امثال محمد رضا پورشجری است، بلکه با عادی و ساده جلوه دادن مساله ی حقوق بشر، تاکنون بر جنایات خود سرپوش گذاشته است... بدون شک مسئول اول و آخر تمامی این جنایان، شخص ولی فقیه –علی خامنه ای است- که دست تک تک شکنجه گران و آدمکشان حکومتش را برای زجرکشی و حذف فیزیکی دگراندیشان باز گذاشته است...

* * *

نزدیک دو سال و نیم از باز کردن صفحه ی فیس بوک و پتی شن برای آزادی سیامک مهر میگذرد که در نهایت تاسف تعداد کسانی که لایک زده یا امضا کرده اند، خیلی معدود و محدود بوده! متاسفانه این به اصطلاح اپوزیسون هم درگیر بی بی سی و صدای امریکاست که حتا یک سرماخوردگی اصلاح طلبان را هر تیتر اصلی خبرشان میکنند! شبکه های لس انجلسی هم که درگیر بر سر و مغز زدن های خاص خود هستند و هنوز از شکم و زیر شکمی جات پا فراتر نگذاشته اند. متاسفانه تنها چاره همان بازتاب وخامت جدی حال آقای پورشجری در رسانه های دارای بردی همچون بی بی سی و صدای امریکا و نیز مجامع بین المللی حقوق بشر است. جامعه ی ایرانی و اپوزیسیونش، کماکان از داشتن یک رسانه ی صد در صد با اهداف انسانی و فراحزبی عاجز و بی بهره مانده است...

صفحه ی فیس بوک (198 لایک!!)

بر اساس اخبار و گزارش هایی که از اندرزگاه زندان مرکزی کرج از تنها زندانی سیاسی-عقیدتی این زندان –محمدرضا پورشجری (سیامک مهر)- به بیرون آمده، جان این زندانی سیاسی در خطر جدی است و در صورتی که هرچه سریع تر به بیمارستانی خارج از زندان برای درمان منتقل نشود، عارضه ی قلبی نام برده جانش را به طور جدی تهدید خواهد نمود.

این در حالی است که حدود یک هفته قبل در تاریخ 28 بهمن ماه سال جاری نیز، آقای پورشجری دچار سکته ی قلبی شده بود که به بهداری زندان انتقال یافت. حتا سه تن از پزشکان بهداری زندان با تایید انسداد بسیاری از رگ های قلب ایشان درخواست انتقال  نام برده را به مرکز درمانی تخصصی در خارج زندان داده بودند و تاکید نموده بودند که در صورت عدم درمان هرچه سریع تر، ممکن است عارضه ی قلبی آقای پورشجری منجر به ایست قلبی و مرگ ایشان شود.

حتا با وجود درخواست های کتبی رییس زندان با دادستان و قاضی پرونده، باز هم در دادن مرخصی درمانی به این زندانی سیاسی خودداری شده است. مدتی پیش نیز کمیته گزارشگران حقوق بشر با انتشار اسنادی، از کارشکنی مقامات قضایی در زمینه صدور مرخصی درمانی برای این زندانی سیاسی خبر داده بود.

میترا پورشجری، دختر این وبلاگ نویس زندانی نیز، بار دیگر از وخامت بیماری قلبی پدرش و خطر جدی جانی که وی را تهدید میکند، خبر داده بود.

محمدرضا پورشجری، زندانی سیاسی و نویسنده وبلاگ «گزارش به خاک ایران» که با نام مستعار سیامک مهر می‌نوشت، در سالن ۷ اندرزگاه زندان مرکزی کرج به تحمل حبس پرداخته و تا کنون ۱۱ مرتبه به دادگاه برده شده است. وی در مدت ۷ ماه سلول انفرادی که در مدت بازداشت موقتش گذرانده بود مورد شدید‌ترین شکنجه‌های جسمی و روحی از جمله اعدام مصنوعی و ضربه زدن بوسیلهٔ باطوم برقی قرار گرفته تا جایی که ناچار تصمیم به خودکشی با شیشهٔ عینکش می‌گیرد که هم اکنون جای. بخیه‌های روی مچهای دستانش گواه این داستان است.

جمهوری اسلامی، آگاهانه و عامدانه نه تنها در پی حذف فیزیکی، زجرکشی و قتل امثال محمد رضا پورشجری است، بلکه با عادی و ساده جلوه دادن مساله ی حقوق بشر، تاکنون بر جنایات خود سرپوش گذاشته است... بدون شک مسئول اول و آخر تمامی این جنایان، شخص ولی فقیه –علی خامنه ای است- که دست تک تک شکنجه گران و آدمکشان حکومتش را برای زجرکشی و حذف فیزیکی دگراندیشان باز گذاشته است...

سروش سکوت


دوشنبه 7 اسفند 91 برابر با 25 فوریه 2013

===

خبر قبلی در همین زمینه:


۱۳۹۱ اسفند ۲, چهارشنبه

طرح سراسری تحریم آجیل، جلوه ای موثر از نافرمانی مدنی




به حرمت کارگران شرم بر جبین
امسال آجیل شب عید رو تخرین

"با توجه به گرانی شدید تنقلات مرسوم عید مانند 40 تا 50 هزار تومانی پسته و بادام .....
جمعی از ایرانیان پایبند اصول انسان دوستی تصمیم گرفته اند برای حفظ آبروی خانوادههای کم درآمد و مبارزه با گران فروشی سال نو را بدون خرید و مصرف آجیل جشن بگیرند.باور کنید تغییر باید از خودمون شروع بشه"

متن کوتاه بالا، یکی از نمونه های پیام ها و پیامک هایی است که در چند روز گذشته به صورت گمنام و سراسری در خطوط تلفن همراه یا سایت های اجتماعی راه افتاده است و از طریق آن، مردم داخل ایران به تحریم سراسری خرید آجیل شب عید فراخوانده شده اند. تا به این وسیله هم اعتراض خود را نسبت به گرانی وحشتناک و فاجعه بار اقلام و کالاهای مختلف اعلام دارند و هم با نخریدن و نخوردن آجیل، همبستگی و همدلی خود را با خانوارهای کم درآمد و نیازمند -که بخش بسیار زیادی از جمعیت ایران امروز را هم شامل می شوند و شوربختانه روز به روز بر تعداد آنان افزوده می شود- اعلام نمایند.

در ایران به دلایلی که شاید مهم ترین آنها، سیستم ارعاب رژیم، بلاتکلیفی و بی تفاوتی مردم و هنوز به درجه انفجار و احتراق مطلق نرسیدن آنها باشد، با وجود تمام مشکلات و مصائبی که در جنبه ها و ارکان مختلف جامعه از سیاست و اقتصاد و فرهنگ و... و نیز جناح بندی های رژیم هست، دچار سکوت شده است. متاسفانه در ایران همه ی بلایا هست و تنها چیزی که میتواند نقطه ی آغاز پایان این بلایا باشد شورش همگانی مخالفان این رژیم است.

برای نمونه در کشورهای عربی همچون سوریه که مردم دلیرش هنوز بعد از نزدیک به دوسال جنگ داخلی و کشته شدن بیش از هشتاد هزار نفر که نیمی از آنان کودک بوده اند، هنوز ساکت نشده اند؛ نا آرامی ها در سوریه در اعتراض به تبعیض مذهبی در شرایطی رخ نمود که نه اقتصاد این کشور تا به درجه ی ایران ویران بود و نه جنایت قبیله ی اسد به اندازه ی پدرخوانده ی جنایتکارشان خامنه ای و جمهوری اسلامی بود، برعکس حکومت سکولار سوری دستکم به مردم آزادی اجتماعی اندکی داده بود، اما در ایران هیچ چیز نیست جز تباهی و سیاهی -چه از نظر اقتصادی و تبعیض طبقاتی و چه از نظر سیاسی و تبعیض مذهبی و قومی و زبانی و...- حالا بنگرید که سوریه و مردمش چه وضعی دارند و ایران و مردمش چه وضعیتی!

برای همین است که نفس شروع یک اعتراض -هرچند کوچک به نظر بیایید- چرخ های اعتراض های گسترده تر را باز میکند و این یعنی شروع یک پایان برای اشغالگران داخل ایران (هرچند که فرآیندی زمانبر هم باشد!) برای همین است که سران رژیم تا این اندازه از تجمع حتا سه چهار نفره ی مردم در سطح شهرها می ترسند و جو پلیسی و جاسوسی را در شهرها بسیار بیشتر کرده اند، زیرا به راه افتادن چرخ ماشین رهایی از استبداد در جمهوری رو به افول اسلامی ترمزی برای توقف ندارد.

- در اینجا، دو مساله ی کلی را از دو زاویه ی اساسی به طور خلاصه بیان میکنیم؛

یکی) بحث تحریم کالاها، خدمات و تولیدات ملموس (مثل مواد غذایی، بهداشتی و تزیینی است که به ویژه می توانند جنبه ی تفننی داشته و نداشتن آنها ضروری و حیاتی نیست) و غیر ملموس (مثل برنامه های تلوزیونی یا همایش ها و انتصابات رژیم) به مثابه ی شکلی از اشکال نافرمانی مدنی است که با وجود جزیی و ساده بودن شکل آن در نخستین نگاه، می تواند –حتا در برابر نظام های توتالیتر و سرکوبگر و جنایت پیشه ای در مقیاس جمهوری اسلامی- کارآمد و ضربه زننده باشد.

برای این مورد هم، نمونه های زیادی را چه داخل خود ایران و در تاریخ معاصر و چه کشورهای دیگر می توان یافت. مثلا تحریم خرید کالاها در زمان حکومت پیشین یا ترک کار و اعتصاب کارکنان شرکت نفت که ضررهای جبران ناپذیری را بر پیکره ای اقتصاد حکومتی که گرفتار شکاف سیاسی است، وارد می نماید. یا برای نمونه در کشور سوئد وقتی گوجه فرنگی گران شد، مردم آنقدر نخریدند، تا دولت مجبور شد، قیمت آن را پایین بیاورد. یا در همین داخل ایران و در روزها و ماه های پس از انتصابات 88 و حمایت سران چین و روسیه از سرکوب رژیم، بحث تحریم کالاهای چینی (هرچند به طور مداوم اجرا و انجام شد) و...

از دیگر تحریم یک کالا می تواند، نماد و سمبلی باشد برای تحریم سایر کالاها و نیز استارت و افتتاجیه ای برای تحریم های جدید، اعتصابات، مراسمی مانند چهارشنبه سوری و بایکوت انتصابات رژیم در سال جاری (بهار 92)

- با نرخ تورم 21/8 درصدی، رتبه ی ششم در جهان و اول در خاورمیانه برای ایران زیر اشغال جمهوری اسلامی!

در جدول منتشرشده توسط مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی رژیم، بالاترین تورم‌ها در سال ۲۰۱۲ به ترتیب متعلق به بلاروس، اتیوپی، ونزوئلا، اوگاندا، سودان، ایران، تانزانیا، یمن، و گینه است.

هرچند که همگان میدانند و حتا خود سران رژیم نیز اعتراف کرده اند که به دستور شخص خامنه ای به بانک مرکزی هرگز نباید آمار واقعی نرخ تورم سالانه ذکر شود! اما بر اساس همین آمار که خود مجلس رژیم آخوندی گفته و نیز بدعت جدید در دولت محمود احمدی نژاد که نرخ واقعی "زیر خط فقر" اعلام نمی شود و اما با محاسبه ی اقتصاددانان برای تعیین خط فقز و خط فقر مطلق در ایران با توجه به نرخ تورم، درصد افزایش حقوق و نسبت دخل و خرج، آمار واقعی زیر خط فقر "درآمد ماهانه ی یک میلیون و پانصدهزار تومان" است و پر واضح است که ایرانیان می دانند، چه کسانی و چند درصد حقوق ماهانه یشان این مبلغ یا بیشتر از آن است!

هر کس در ایران زندگی میکند و حتا ایرانیان خارج کشور، نیک میدانند که وضعیت اقتصادی ایران زیر اشغال جمهوری اسلامی، در سیاه ترین و تباه ترین دوران خودش است، از یک سو، تورم، رکود، کمبود نقدینگی، گرانی، عدم تناسب حقوق و درآمد با خرج و مخارج و از دیگر سو فقر و نداری و بیکاری و بزهکاری و شکاف طبقاتی و... همه و همه در ایران بیداد میکند. آنها که دارند و اکثرا یا آقازاده اند یا دزدهای سرگردنه و باج گیر و معامله گران و وام گیرندگان قسط فراموش شده و نزول خواران معمم و غیر معمم کلان و تجار دستمال به دست بیت رهبری ولایتمدار، روز به روز پول و داراییشان بیشتر می شود و برای مثال ماشین 100 میلیون تومانیشان الآن 500 میلیون شده و...) و آنها که ندارند، روز به روز ندارییشان چشمگیرتر و بیشتر می شود.

طرح تحریم آجیل، چنانکه رفت، تنها یک نماد است برای اعتراض به اساس گرانی و بنیان رژیمی که چیزی بنام منافع ملی مردم ایران، اقتصاد آزاد و نگرش علمی به اقتصاد (از نظر پایوران رژیم از روز نخست تا الآن اقتصاد و آسایش و رفاه مردم، خواسته ای حیوانی متعلق به چارپایان و طفیلی حکومت اسلام و الله است چنانکه خمینی این را گفت و رییس جمهور محبوب به گفته ی خودش دکترای اقتصاد –بنی صدر- در برابر این گفته خموشی گزید!!)، رابطه ی منطقی مبتنی بر منافع ملی با همه جای دنیا برای جلوگیری از تحریم، مدیریت بحران و رویارویی علمی و عملی با تحریم ها را نمی شناسد و در عوض از نتبجه ی تمام این بلایای اقتصادی و اجتماعی به سود جیب های گشاد برادران عر زشی سپاه و بیت رهبر سو استفاده میکند!

وقتی در کنار تنقلات نه چندان ضروری شب عید، قیمت پوشاک و مواد غذایی اصلی همچون پروتئین و میوه و سبزی و... نسبت به پارسال یا حتا چند ماه قبل پنچ تا ده برابر شده، مسلم است که چو انداختن و بازگو کردن و پیچاندن طرح تحریم آجیل می تواند به خلوت شدن بیشتر بازارها در زمینه ی بایکوت خرید بقیه ی کالاها نیز کمک کند، خالی شدن بازار و نخریدن و استقبال نکردن مردم، بار اعتراضی دارد، اعتراضی که نه تنها مردم و خریداران که بازاریان، فروشندگان و تولید کنندگان را هم عاصی میکند، همین اعتراض ها از مراحل پایین و پله به پله، شکاف های اعتراض را بازتر میکند.

اگر در خصوص معضل گرانی و کمبود برنج یا مرغ یا ماشین نیز مردم ایران طرح نخریدن و تحریم را اجرا کرده بودند، بدون شک یا حکومت مجبور به عقب نشینی میشد و یا اعتراض ها شکل وسیع تر و عریان تری به خود می گرفتند.

دوم) جنبه ی روانی و متزلزل شدگی بازار آن هم در شرایط اقتصادی وخیم داخل ایران است. به طوری که حتا صرف چو انداختن، شایعه کردن و گوش به گوش و دهان به دهان گرداندن این طرح میتواند، به جو متشنج و متزلزل بازار و سیستم عرضه و تقاضا دامن بزند. حکومت که به بخش بسیار وسیعی از بازاریان احتکارگر و آقازاده چه از نظر اقتصادی و چه حمایت روانی و زبانی وابسته است، هرگز نمیخواهد با خراب کردن بازار احتکار آنان که یکی از دلایل اصلی گرانی و بحران اقتصادی است، آنها را بر خود بشوراند! برای همین است که پس از سر و صدا کردن طرح تحریم آجیل، سران دولت نخست از توقف صادرات پسته خبر دادند و اندکی بعد مجددا این خبر را پس گرفتند!

آنهایی هم که شعار مخالف سر می دهند و می گویند چنین طرح هایی مسخره و بی ثمر است و راه به جایی نمی برد باید به این نکته توجه داشته باشند که عوامل ایجاد تنش در بازار و بر هم زدن سیستم عرضه و تقاضا (مخصوصا در مورد مواد غذایی فاسد شدنی و تریخ مصرف دار) نه تنها احتکارگران بی شرافت را دچار صدمه میکند، بلکه یا شکاف اعتراض را عریض تر میکند یا دولت را وادار به عقب نشینی میکند!...

باید اندکی از جو منفی بافی و نومیدی فاصله بگیریم و حتا اگر (فرض محال!) ما مخالفان جمهوری اسلامی در اقلیت و رای دهندگان و بیست و دوی بهمن روندگان در اکثریت باشند، باید ضمن آگاه نمودن خودمان، چند نفر دیگر مثل خودمان را نیز آگاه کنیم، آن چند نفر نیز چند تن دیگر... و به این ترتیب همین دندانه های از هم گسسته، یک زنجیره را می سازد.

پس بیایید ضمن همراهی سراسری با طرح تحریم آجیل در همه جای ایران و حتا جهان، ضمن اعتراض به گرانی حکومت ساخته، هم دلی خود را با بغض های آدم های ندار و کودکانی که حسرت خوردن پسته ی کیلویی هفتاد هزار تومان به دلشان مانده، نشان دهیم. پسته ی خندان امسال نوروزمان، لب های خندان کودکی محروم باشد. وقتی اگر توانستیم با نگه داشتن پول آجیل و گذشتن از آن، یک جفت کفش یا یک پیراهن و... برای کودکان کار بخریم و انسانیت را که در سرزمینمان رو به نابودی است، فراموش نکنیم؛ آنچه در ایران امروز اساسی است صرف نظر از بحث های سیاست روز، اقتصاد است؛ بایستی مردم آگاه شوند که در چارچوب این رژیم رفاه و اقتصاد پویا و رو به رشد و پیشرفت نخواهند داشت و درست برخلاف وعده وعیدهای سران جمهوری اسلامی از خمینیشان تا امروزشان، سفره ی مردم کوچکتر و خالی تر میشود... اطلاع رسانی با موبایل و اینترنت و... را حتا اگر خارج ایرانیم، فراموش نکنیم...

فراموش نکنیم که حفظ و نگاهبانی و نگاهداری از نوروز این جشن ملی و بزرگ، نه به کاسه ی بلور گشاد آجیل است و نه به تُنگِ تَنگِ ماهی! نوروز و ماندگاریش در گرو همبستگی، همراهی، همرزمی، همدلی، دردشناسی، هم دردی و گرد هم آیی های چاره گشای یکان یکان ما است...

و بلاخره: دو گروه را سین هفت سین قلب و فکر و نوروزتان کنید: کودکان کار، زندانیان سیاسی...

سروش سکوت
ایران
2 اسفند 91


۱۳۹۱ بهمن ۲۱, شنبه

بنام انسان؛ محکومیت حمله به هم میهنان بی دفاعمان در اردوگاه مجاهدین عراق




باز هم وجود یک حکومت جنایتکار و تباه گر در سرزمینمان ایران که همه گونه اندیشه و باوری را سرکوب میکند و چیزی جز ایدئولوژی مخرب و ضد بشری خود را به رسمیت نمی شناسد، گماشتگان ولی فقیه در عراق به جان هم میهنان مجاهدمان در کمپ لیبرتی بغداد افتادند و با پرتاب خمپاره، عده ای از این عزیزان را تنها و تنها به جرم آزادی خواهی و مخالفت با حکومت جهل و جور و جنون و خون اسلامی، کشته و مجروح کردند.

بی توجهی و سکوت ضد انسانی نهادهای بین المللی و نیز دولت عراق در قبال انتقال این افراد به کشوری امن تر، خود شراکت در جنایت و مضاعف نمودن آن است.

رهبران گروه مجاهدین خلق نیز بایستی بیش از هر چیز دیگری به حفظ جان انسان هایی بیاندیشند که در آن اردوگاه از کمترین حق و حقوق انسانی و امنیت جانی بی بهره اند و بایستی هر چه سریعتر برای انتقال این انسان ها به کشوری امن تر نهایت کوشش را کرد؛ زیرا جمهوری اسلامی، از هر جنایتی در حق مخالفانش فروگذار نیست و مسلما تا زمانی که این رژیم بر سر قدرت است و کار جدی هم برای حفاظت جان مجاهدین صورت نگرفته، امکان هر پیش آمد ناگوار دیگری نیز می رود.

بار دیگر از همه ی مدافعان حقوق بشر می خواهیم فارغ از انگیزه های سیاسی ایدئولوژی، تنها به نام انسان و دفاع از جان انسان، بدون اتلاف وقت، به وضعیت وخیم این افراد رسیدگی شود.

جا دارد از همه ی نیروهای سیاسی و مبارزان با جمهوری اسلامی هم خواسته شود برای پاسان دادن هرچه سریع تر به حاکمیت رژیم تروریست جمهوری اسلامی و رهایی ایران و منطقه و جهان و انسانیت از خطر این حکومت وحشی، به یک توافق همه جانبه چه برای حرکت نیروهای آزادی خواه در داخل ایران و چه اپوزیسیون خارج ایران بردارند.

باز هم باید گفت: به کجای این شب تیره بیاویزیم قبای ژنده ی خود را؟!
ایرانیان تنها در چارچوب سرزمین اشغال شده ی خود دربند نیستند بلکه در چارسوی گیتی از حقوقشان محروم اند...

زمان تنگ است و انسانیت به دست تجاوزگران جمهوری اسلامی در حال نابودی است...

سروش سکوت
21 یهمن 91


۱۳۹۱ بهمن ۱۷, سه‌شنبه

درگیری سه قوه و ریش گرو گذاری های بیهوده ی خامنه ای و رسوایی عُظما!




در بهمن ماه، سالگرد شورش ننگین 57 که رژیم از هر وسیله و ابزاری برای خودنمایی و به رخ کشیدن به قول خودش استواری و یگانگی بخش های جمهوری اسلامی استفاده ی سیاسی –هرچند برای فریب افکار عمومی داخل میان اندک توده ی امت طرفدارش بهره می برد- درگیری های درون جناحی داخل حکومت به علنی ترین و شدیدترین و بی سابقه ترین وجه خود رسیده است...

* * *

در روزهای اخیر جنگ کفتارهای جمهوری اسلامی بر سر قدرت و ثروت و دست هم رو کردن ها و رو کم کنی ها شدت بسیار بی سابقه و علنی تری در تاریخ جمهوری اسلامی به خود گرفته است. آن هم در شرایطی که وضع اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و... در کشور روند پسرفت بی سابقه و فاجعه باری به خود گرفته است و شخصیت های جمهوری اشغالگر اسلامی که به همه چیز می اندیشند -جز منافع ملی و مشکلات مردمی- بی خیال همه ی این بحران ها سرگرم عربده کشی و یقه درانی هستند.

این بار هم در مجلس آخوندی (که به باغ وحش معروف است و البته از نظر توحش حتا حیوانات باغ وحش هم به پای وحشی های مجلس اسلامی نمیرسند!) دیگر صدای شعارهای گوش خراش و مضحک مرگ بر آمریکا و اسرائیل و انگلیس شنیده نشد، بلکه عربده ها بیشتر حول محور مرگ بر هم دیگر گفتن ها بود!

در حالی که چند ماه پیش، پیرامون درگیری های محمود احمدی نژاد –رییس قوه ی مقننه ی جمهوری اسلامی و صادق لاریجانی –رییس قوه ی قضاییه ی رژیم- بر سر بازداشت مشاور مطبوعاتی احمدی نژاد –علی اکبر جوان فکر- و رد درخواست ملاقات رییس دولت نظام با وی و نیز بحث ها و کلنجارهای بین علی لاریجانی -رییس قوه ی مجریه ی رژیم- و احمدی نژاد در خصوص مسائل اقتصادی و نامه نگاری های افشاگرانه و جنگ طلبانه میان سران قوا، خامنه ای ریش گرو گذاشت و از "مسولین نظام" خواست تا از نامه نگاری های آشکار دست بردارند، اینک کار بجایی رسیده که ضمن بی اعتباری آن دستور خامنه ای، دعواها به علنی ترین جای ممکن، یعنی صحن علنی مجلس آخوندی رسیده است!...

خامنه ای که چهار سال پیش با حمایت آشکار از احمدی نژاد و دولت وی، انتصابات خود ساخته را بنام او تمام کرد و عبا و عمامه و دستارش را برایش گرو گذاشت، پس از طرح مساله ی استیضاح رییس جمهور منتخبش در مجلس هم، به برادران لاریجانی دستور داد که این ماجرا را همچون قضیه ی اختلاس ها "کش ندهند"!

تمام این اقدامات خامنه ای، اینک نخست گردن خودش را گرفته، دستوراتش را از اعتبار انداخته و میان مریدان و سرکوبگرانش هم آن چهره ی فریبکارانه ی کدخدامنشانه ی دروغین در هم شکسته و سراب اتحاد اتحاد کردن میان سه قوه توسط خامنه ای به پوچی محض تبدیل شده است.

دیروز و در جریان استیضاح وزیر کار و امور اجتماعی دولت احمدی نژاد، وی با رو کردن فایل صوتی و فیلم مکالمه ی فاضل لاریجانی برادر باند مخوف و دزد لاریجانی ها و متهم کردن آنها به سو استفاده از قدرت، پول شویی، رشوه و... تنها آبروی نداشته ی مجلس و مجلسیان را بر باد نداد، بلکه بیش از همه به اعتبار و شخصیت نداشته و پوشالی خامنه ای گند زد!

تحلیلگران شبکه ی بی بی سی فارسی در تحلیل ماجراهای دیروز، به طور جِدّ و کُلّ اذعان داشتند که این درگیری ها در ماه های باقیمانده تا واپسین روزهای دولت روی کار احمدی نژاد کنترل خواهد شد! در حالی که با بازداشت اخیر سعید مرتضوی -دادستان جنایتکار پیشین تهران و سرپرست کنونی صندوق تامین اجتماعی- جرقه ی درگیری های بیشتر و گسترده تری حتا پس از اتمام دولت احمدی نژاد زده شده است. از یک سو با بی اعتبار شدن جایگاه خامنه ای و در دست داشتن برگ برنده توسط احمدی نژاد، احتمال ورود سپاه پاسداران و همچنین بسیج به دلیل ترس از قدرت گیری بیشتر باند احمدی نژاد به ویژه در جریان انتصابات 92، در این زمینه بسیار محتوم شده است.

احمدی نژاد توپ را در زمین خود نگه داشته و سران قوا و مخالفان دولتش را بازی داده است. به نظر میرسد اساسا" بحث عَلَم کردن مرتضوی ِ معلوم الحال برای پست وزارت تامین اجتماعی هم در اصل برای رو کم کنی و رو کردن همین مدارک بوده است!

ضمنا احمدی نژاد توانست با این کارش با بی اعتبار کردن هر چه بیشتر باند لاریجانی، زمینه ی خراب کردن رای گزینه ی نامزدی آنان (یا نامزدی که معرفی خواهند کرد!) را فراهم کند. برای همین شاید شانس اسفندیار رحیم مشایی یا شخص دیگری از دسته ی احمدی نژادی برای ریاست جمهوری سال آینده بیشتر باشد! و یا اگر هم –از آنجا که خامنه ای شاخ ِ به رخ کشیدن ها و قدرت نمایی هایش شکسته و تنها و تنها به غلام حلقه به گوش و مرید مطلقه به عنوان پست پوشالی ریاست جمهوری نیاز دارد- کس دیگری غیر از نماینده ی منتخب باند احمدی نژادی انتخاب شود، باز برگ برنده در دستان محمود احمدی نژاد و باندش است که با تقویت جو تقلبی بودن انتخابات به جنگ همه جانبه دامن بزند!

به نظر می رسد در روزهای آینده شاهد بر سر هم زنی هایی از این دست باشیم، بویژه که در همین ویدیوهایی که بامداد امروز و پس از دستگیری مرتضوی بر فضای مجازی گذاشته شده، علاوه بر رشوه خواری فاضل لاریجانی از سعید مرتضوی (مبنی بر 30 میلیارد، آپارتمان و ویلا در شمال و دریافت ماهانه 15 هزار دلار و...) مباحث دیگری نیز پیرامون نقش برادران غارتگر و جانی لاریجانی (که حساس ترین سمت ها را دارا هستند!) در رفع و رجوع وام های میلیاردی و اختلاس های بانک های مختلف اشاره شده است و گویا سخنان اخیر محمود احمدی نژاد که گفته بود: "60 درصد از بودجه ی کشور دست 300 نفر است..." اشاره ای به همین "حل کردن مسائل بانکی توسط اخوان لاریجانی" باشد و البته اتهام زنی های درون گروهی و رو کردن های دست یگدیگر در زمینه ی فساد مالی از محمود بهمنی و رحیم مشایی و شاید تا بیت رهبری و مجتبی خامنه ای!...

و جالب است که اوج گیری موج این درگیری ها در ماه بهمن، سالگرد انقلاب اسلامی 57 است که رژیم از آن برای تبلیغ (هرچند داخلی!) "استواری و اتحاد" نظامش استفاده میکند!...

به هر روی به نظر می رسد جمهوری اسلامی دچار نوعی خودویرانگری درونی شده است؛ اما آنچه مهم می باشد این است که چه چیزی به نفع منافع ملی و حرکت های آزادی خواهانه ی مخالفان این رژیم است. به جرات می توان گفت هیچ یک از این پیشآمدها به سود مردم نیست؛ اما آنچه پازل سرنگونی رژیم را در کنار انواع و اقسام درگیری ها و وضع فاجعه بار اقتصادی و نیز سیاست خارجی که جمهوری اسلامی را وادار به گدایی روابط کرده است، تکمیل میکند، شورش همگانی و ملی ایرانی های مخالف رژیم برای توجه جهانیان و نیز حرکت به سوی خواست براندازی است. بدون شک درگیری های این چنینی تنها به وخامت بیشتر اوضاع اقتصادی منجر میشود؛ و شاید همین وخامت هولناک تر است که زنگ آغاز رستاخیز همگانی را به صدا در آورد!...

لینک فیلم های رانت خواری فاضل لاریجانی از سعید مرتضوی:
قسمت اول ، قسمت دوم و قسمت سوم

سروش سکوت
ایران
17 بهمن 91