۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

رفتی پدر واسه همیشه... 26 دی، از جفا در حق شاهنشاه ایران تا چکامه ی خون و جنون حکومت اسلام



تقدیم به روان آسمانی و دریایی شاهپور علیرضا
که با پروازش، داغ ِ ستم ِ رفته بر پدر را تازه ساخت.

بیست و شش دی ماه، زمانی است که آخرین شاهنشاه ایران، پس از سال ها خدمات و کوشش ها در راه ایران و برای ایرانیان، خاک پرگوهر ایران و ملت ناسپاس آن را ترک گفت. در حالی که بیماری سرطان، جسم او را فرسوده بود و ناسپاسی ملت ایران، روح او را. ناسپاسی که هزینه ی سی و دو سال خون و کشتار را نصیب آن مردم کرد و بارقه های نابودگر آن، دامن نسل پس از شورش 57 را هم گرفت و هنوز نیز می گیرد.

از روزی که رفتی/پریده رنگ شادی/ایران شده ویرانی
من هرچه در زندگی دارم/از تو دارم پدر خوبم/سپاسگزارم
مرگتو باور ندارم/بی تو تنهام، یاور ندارم/چرا رفتی بنیانگزارم؟
رفتی پدر واسه همیشه/مهرت از دل بیرون نمیشه/تو زنده ای برام همیشه

ایران، پس از حمله ی تازیان، همواره و در بیشتر دوران، در اشغال بیگانگان، بوده است و در این دوران هزار و چند سد ساله، به جز چند سلسله ی ایرانی و مبارزانی که یا در لباس رزم (همچون: بابک خرمدین، مازیار، بهزادان...) و یا با ابزار قلم (همچون: فردوسی)، به مقابله با اشغال ایران پرداختند، بقیه ی سلسله ها، چون اساسی ایرانی نداشتند، راه تاراج را در پیش گرفتند. سامانیان، آل بویه، صفاریان و عیاران، خرم دینان و مزدکیان، سیاه جامگان و افشاریان، زندیان و پهلویان، تنها حکومت هایی بودند که با داشتن پشتوانه ای ایرانی، راه آزادی و آبادی ایران را در پیش گرفتند.

تاریخ معاصر ایران، که از زمان ترکتازی قجرها می آغازد، روند پس رفت و نابودی ایران را به دست بیگانگان قاجار، سرعت بخشید. خاک ایران کم کم آب می رود و هزینه ی فروختن وجب به وجب ایران، خرج عیاشی و شکم بارگی قاجاریان می شود. مغول نژادانی که دو سده بر ایران حکومت کردند. به گونه ای که برای نمونه: امین السلطان وزیر وطن فروش ناصرالدین شاه، می گفت: "ایرانی دو قران نمی ارزد." !

طبیعی است که چنین حکومتی، نه تنها روند ازمیان رفتن ایران را فراهم می کرد، بلکه برای مردم آن زمان نیز هیچ رفاه و آسایشی فراهم نمی کرد. به گونه ای که پس از پایان سلسله ی ایران سوز قجرها، ایران پر از بیماری و مرگ و بیگانه شده بود. تا اینکه، افسری باهوش و ایران پرست به نام رضاشاه (که به حق باید لقب بزرگ و پدر ایران نوین را به او داد) ایران اینچنینی را در اختیار گرفت و به آبادی آن و آسایش مردمانش پرداخت (خدمات بسیار رضاشاه بزرگ در این کوته نوشت نمی گنجد)، فرزند رضاشاه، محمدرضاشاه هم اقدامات پدر را ادامه داد و ایران را به مرز ابرقدرت شدن پیش برد. اما فتنه ی بیگانه، نابخردی خودی و شورش به اصطلاح روشنفکری آن زمان، به این دوران پرشکوه پایان داد.

بارها گفته و نوشته شده است که تاریخ –این بی رحم اما منصف- نه تنها منصفانه نیکی ها و خوشی ها و خوبی های اشخاص و دوره ها را در دل خود جای می دهد، بلکه نقص های شخص یا دوره ی خاص را هم به آیندگان عرضه می دارد. بی گمان محمدرضا شاه، آخرین شاه ایران نیز در گزارش راستین تاریخ از این صافی تاریخ گذشته است. اما به راستی، آنانی که خود را محقق بی طرف تاریخ! می نامند، تا چه حد این ویژگی تاریخ را رعایت کرده اند. آیا برای بررسی اشخاصی همچون محمدرضاشاه یا رضاشاه، از دانش تطبیقی و مقایسه ای بهره برده اند؟ آیا می دانند که شخص یا دوره ای تاریخی را باید نسبت به قبل و بعد از آن بسنجند و داوری غیر تطبیقی، یک سونگرانه و ناجوانمردانه است؟
آنانی که خود را سیاستمدار یا مورخ می دانند، کدامشان تا به حال آمده اند و دوره ی محمدرضاشاه و رضاشاه را با دو دوره ی سیاه قبل و بعد از آنها –قجرها و مولایان- مقایسه کرده اند؟

نتیجه ی این مقایسه چیست و چه می شود جز اینکه: دستاوردهای پدر و پسر، تا به حال نادیده انگاشته شده است چه از سوی حکومت اشغالگر فعلی و چه از سوی آن دسته که آزمندانه و براساس تعصب دست به داوری می زنند.

اما هم حکومت اسلامی و هم بیگانه پرستان شاه ستیز! باید بدانند که دوران حرف های فلسفی تمام شده است و نه آن یکی می تواند با کتاب های دروغینش، ذهن جوانان امروز را بشوید و آلوده کند و نه این یکی می تواند با سخنان تکراری، جوانان را به پهلوی ستیزی وا دارد.

26 دی ماه، یادآور خاطره ی تلخی است. زمانی که آخرین شاهنشاه ایران، پس از سال ها خدمات و کوشش ها در راه ایران و برای ایرانیان، خاک پرگوهر ایران و ملت ناسپاس آن را ترک گفت. در حالی که بیماری سرطان، جسم او را فرسوده بود و ناسپاسی ملت ایران، روح او را. ناسپاسی که مزد سی و دو سال خون و کشتار را نصیب آن مردم کرد و بارقه های نابودگر آن، دامن نسل پس از شورش 57 را هم گرفت و هنوز نیز می گیرد.

هنوز، بر جگر هر ایرانی بیدار دلی، آن روزهای شوم، اخگر می افکند که ناسپاسان شورشگر و عوام ِ فریب خورده پس از تقدیم خاک ایران، در سینی ِ طلا به محضر مولایان اشغالگر، و در حالی که در خیابان ها، جغد اعدام بر چوبه های دار، می رقصید و با صدای گوش خراش و دلخراش "بسم الله القاسم الجبارین" رادیو و تلویزیون اشغال شده که خبر از اعدام گروهی یا انفرادی بی گناهان دیگری را می داد، عده ای بیگانه پرست، برای زودتر مردن شاه ایران، دست به نماز برمی داشتند!
و دست بوسان بیگانه، از کمونیست و توده ای و مذهبی تا مجاهد و مذهبی و ملی متمایل به مذهبی و چه و چه... عاشقانه و شادمانه، به دنبال رهبر اپوزیسیونشان! ، خمینی تازی، راه افتادند... . آنانی که از همه ی جاه طلبی های خود، تنها، آزادی سیاسی را کم می دیدند و از سر تفنن یا از روی بیکاری، شعار خفقان را سر دادند و با آن فکر و روح سیاهشان، خویشتن را روشنفکر نامیدند! زهی مردم فریبی!

آه، چه روزهایی بود و خاندان پهلوی، چه کشیدند. شهبانوی ایران، مادر ایرانیان چه ها که نکشید. فرزندان نونهال و نوجوان او در آن سن و سال چه ها دیدند و کشیدند و شاهنشاه ایران...، پیش از آن که  بیماری سرطان جان او را بگیرد، غم ناسپاسی ایرانیان، او را از پای درآورد.

بی گمان، داغ ننگ این روزگار، تا ابد بر پیشانی تاریخ خواهد ماند و هزینه اش را ایرانیان، نسل اندر نسل خواهند پرداخت.

و اینک از پس پشتِ بیش از سه دهه از آن روزهای تلخ و هجرت غمبار و تراژیک شاه ایران، از آن زمان که عده ای خردباخته و یا مزدور بیگانه جشن اشغال ایران را گرفتند، آن سخن و پیش بینی خود محمدرضاشاه روی داده است که: ایران به دست مشتی بیگانه افتاده است که از اداره ی مملکت فقط: اعدام و سنگسار و شکنجه و تجاوز و سقوط هواپیما و خفقان سیاسی و سیاه چال های کهریزکی و بیماری اقتصادی (گرانی و تورم...) و فرهنگ مصرف کنندگی و واپس ماندگی و تروریسم اسلامی و آشوب بین المللی و تولید سلاح هسته ای و صدها آفت دیگر می دانند و می شناسند.

***

چشمان گریان و دل رنجور شاهنشاه ایران  پس از سال ها اشغال ایران و با آنکه زاده شده پس از شورش 57 هستم، ناخودآگاه در درونم، زهر می پاشد و این سرود تلخ را اندر یادم می آورد:

به سفر باید رفت، در سفر باید دید، رویش گل را که خزان در پس آن واماندست
به سفر باید رفت، در سراشیبی راه به فراز اندیشید،
به تولد به شروع، و به دوری که در آن آمدن و رفتن ماست،
و بپرسید از خود: کین آمدن از کجا و این رفتن به کجاست،
به سفر باید رفت گرچه هرگز نرسید،
به سفر باید رفت.

و آری شاهنشاه رنجور پس از سال ها کار و کوشش برای ایران و ایرانی، سفر را برگزید. گرچه می دانست: دیگر ایران را نمی بیند، اما نیک می دانست که ایران نمی میرد.


پدر خوبم! سپاسگزارم

سروش سکوت

26 دی ماه 2569

۸ نظر:

  1. اگر پاك نمي كنيد كامنت را اجازه بدهيد عرض كنم اي تف به قبر خودش و پدرش كه اگر كمي آزادي در فضاي جامعه وجود مي داشت، اگر انحصار و استبدادشون كمي كمتر مي بود. اگر خود را نماينده ي خدا و پادشاهي را حق خدايي خود نمي دانستند، اگر به وضع معيشتي مردم توجه مي كردند اگر هر آزاده و آزادي خواهي رو زنداني و اعدام و ترور نمي كردن، اين بلا سرمون نمي اومد كه اين بشه وضعمون

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. محمد رضا پهلوی به وضع معیشتی مردم توجه میکرده که اون زمان حقوق یک پرستار 11 هزار تومان در ماه بوده(حدود 1500 دلار در ماه)(در سال 56 هر 1000 تومانی برابر بود با حدود 142 دلار امریکا در صورتی که الان هر 1000 تومانی برابر با حدود 23 سنت امریکا است.الان با یک هزار تومانی نمیشه یک ادامس بخری ولی اون موقع با یک 1000 تومانی میشد هزاران متر زمین بخری)(این مشکل ربطی به تحریم نداره ربط به سیر نشدن سید علی داره) دیگه اگه میخواست بیشتر توجه کنه حتی با این که حکومتش زود تموم شد الان مردم ایران همه سرمایه دار بودن.در جواب حرف بعدیت از کسایی که 20 نفر کشته رو که همشون یاغی بودن هزاران نفر انعکاس میدن معلومه که به دروغ از اعدام و ترور مردم(دلیل تاسیس ساواک این بود که با کمونیست های بی دین مبارزه کند ونگذارد در ایران قدرت بگیرند. ما در طول تاریخ خدا پرست بودیم ولی الان داریم بلانسبت مثل سگ از روسیه ی کمونیست حمایت میکنیم)و زندانی هایی که به نفع خود مردم بود صحبت میکنند.شما هم یه مقدار عمقی مساله رو بنگر به نظر من اقای محمد رضا شاه اشتباهی در زمان سلطنتش انجام نداد.

      حذف
  2. نه گرامی، پاک نمی کنم، تا همه با شخصیت شما آشنا شوند
    با مهر

    پاسخحذف
  3. درود
    باشد که خدمات این مرد بزرگ روزی بر همه ایرانیان مبرهن شود.
    خدایش بیامرزاد او. مردی که خدماتش را روزی مردم حق ناشناس خواهند فهمید.
    این سزای نابجا الله و اکبر گفتن است.
    http://www.youtube.com/watch?v=sKHUtQiQHMw

    پاسخحذف
  4. واقعا دورود فراوان بر تمامی خدمتگذاران ایران زمین وننگ بر انهایکه با فحاشی ادای روشنفکری دارن

    پاسخحذف
  5. اگر پاك نمي كنيد كامنت را اجازه بدهيد عرض كنم اي تف به قبر خودش و پدرش كه اگر كمي آزادي در فضاي جامعه وجود مي داشت، ..................
    معلومه بد بلایی سرت آوردن که این جوری فقط فحش میدی
    تحریف تاریخ شاید امکان داشت ولی تا قبل از این انقلاب ارتباطات بود.
    بعداز تولد اینترنت و ماهواره کسی نمیتونه تاریخ رو تغییر بده شاید الان نه ولی 50 سال بعد بچه ات یا نوه ات پیش خودشون بگن بابا یا بابابزرگم چه آدم کوته نظر و کودنی بوده .
    امیوارم اون موقع اونا دیگه فحاشی شمارو به ارث نبرن

    پاسخحذف
  6. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  7. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف