۱۳۸۹ اسفند ۲۰, جمعه

احمد کسروی؛ اندوخته ی آگاهی




بیستم اسفندماه، شصت و پنجمین سالروز کشته شدن احمد کسروی تبریزی، بزرگ مرد دانش و تاریخ و زبان و فرهنگ و سیاست است.

در باره ی گستره ی دانش و اندیشه ی کسروی هرچه گفته شود، کم است؛ یادم می آید زمانی که کتاب های تاریخی کسروی همچون "تاریخ پانسد ساله ی خوزستان" و "شهریاران گمنام" را خواندم، روزها در شگفت بودم که آیا نویسنده و پژوهشگری بسان او می توان یافت که انقدر به دانش های گوناگون چیره باشد؟ و آنگاه که کتاب "تاریخچه ی پرچم شیر و خورشید" و "آذری یا زبان باستان آذربایجان" را نگریستم، دریافتم که این بزرگ مرد، گنجینه ای از دانش های گوناگون است و بی گمان او را می توان یک "دائرة المعارف گویا" نامید.

احمد کسروی تبریزی، در روز 8 مهرماه سال 1269 خورشیدی در کوی "هکماوار" (یا حکمت آباد) تبریز زاده شد. با آنکه خانواده و دودمان احمد، او را به سبب نخستین پسر بودن گرامی می داشتند، اما وابستگی بیش از اندازه ی آنها به خرافه های اسلامی –همچون تراشیدن سر از پنج سالگی...- که برآیند جو مذهبی و پر از خرافه ی آن روزگار بود، کسروی را بسیار می آزرد و حتا در آن سن و سال خرد، نسبت به این خرافه پرستی ها خرده می گرفت.

همین خوی ستیز و کنجکاو احمد، او را بر آن داشت تا زمانی که در دوره ی نوجوانی به خواست و ابرام پدر به "حوزه ی علمیه ی تبریز" برود، نه تنها حوزه را رها کند و جامه ی مولایی آن را به کناری افکند، وانکه با دیدی روشن به آگاهی دهی و روشن سازی بسیاری از طلبگان بی سواد و کم سواد آنجا بپردازد. یکی از سبب های اشراف کسروی بر دانش های دینی و قرآنی، توانایی شگفت او در زبان تازی(عربی) بود. و از آنجا که بسیاری از شاگردان و طلاب حوزه، زبان عربی را در اندازه ی روخوانی صرف از قرآن می دانستند، گفته ها و دانسته های کسروی درباره ی دستور زبان تازی و متن قرآن، سبب شگفتی و گاهی خشم و تعصب مولایان شاگرد می شد. این خوی گستاخ و بی پروا و دانش پژوه کسروی سبب شد تا بسیاری از مولایان و دکانداران دینکار حوزه با او دشمن شوند. به گونه ای که تا گاه ِ مرگ کسروی نیز این آخوندها دست از سر و زندگی او برنداشتند.

کسروی در زمینه ی دین بر این باور بود که افزوده های ناروا و خرافه باید از دین های ابراهیمی برداشته شود. او به این شیوه ی خود، نام "پاک دینی" را می داد. کسروی سال ها پس از آن در کتاب هایی همچون: "شیعه گری، صوفیگری، بهایی گری، دین و جهان، در پیرامون اسلام" و... به دین و فرقه ها خرده ها و نقدهای شدیدی می کرد و با نگاشتن کتاب های چون: "در پیرامون خرد، ورجاوند، پاک خویی، فرهنگ چیست، فرهنگ است یا نیرنگ" و... به خردورزی، پالایش فرهنگ ایرانی و تاختن به فرهنگ بیگانه و تازی پرداخت، که همین سبب دشمنی و کینه ی بسیار آخوندهای آن زمان شد.

کسروی در زمینه ی زبان، تاریخ و سیاست نیز کتاب های زیادی نوشت که برآیند زندگی پر از افت و خیز و سفر و کوشش سیاسی و فرهنگی وی بود. او در زمینه ی زبان پارسیبه "سره نویسی" (به کار بردن بیشترین واژه های پارسی و پرهیز از تازی گویی و تازی نویسی) باور داشت و در این باره کتاب هایی مانند: "زبان پاک، در پیرامون شعر و شاعری، در زمینه ی زبان پارسی، واژه نامه ی زبان پاک"و... از او برجای مانده است.

در قلمرو زبان آذری نیز کسروی با نوشتن نامه ی ارزشمند "زبان باستان آذربایجان" آن هم در اوج درگیری های گروه نو بنیان "پان ترکیسم" نخستین کسی شد که زبان آذر را ورای "زبان ترکی" و از ریشه ی زبان های باستانی ایران دانست. کسروی با هموندی در بسیاری از گروه ها و حزب های سیاسی، اندوخته ی ارزنده ای از آموزه هایش را در کتاب های خود بازتاب داد؛ "دولت به ما پاسخ دهد، دادگاه، ده سال در عدلیه، در پاسخ بدخواهان، سرنوشت ایران چه خواهد شد، تاریخ هجده ساله ی آذربایجان، در راه سیاست، چرا از عدلیه بیرون آمدم..." و از همه مهم تر "تاریخ انقلاب مشروطیت" برخی از نوشته ها و یادگارهای ارزنده ی بزرگ مرد عرصه ی دانش و فرهنگ ایران زمین است.

اما، یکی از اساسی ترین کارهای کسروی، نوشتن کتاب "تاریخچه ی شیر و خورشید" است. این کتاب هم در زمان خود، هم پس از مشروطیت و تصویب قانون اساسی مشروطه و تعیین پرچم شیر و خورشید به عنوان پرچم ملی ایران، و نیز در دوره ی هم روزگار و اشغال ایران با نماد پرچم بیگانه ی جمهوری اسلامی، بسیار سرنوشت ساز بود. از یک سو، نماینده های روحانی واپسگرای مجلس شورای ملی، که شیر و خورشید را نمادی فرنگی و طاقوتی می دانستند را خاموش کرد و از سوی دیگر برای نسل امروز این توهم را برداشت که شیر و خورشیدی نمادی سلطنتی است! خواندن این کتاب برای نسل جوان پس از تازش آخوندها و شورش سال 57، سبب بالا رفتن بینش تاریخی به این نماد ملی شد.

احمد کسروی، انسان با دانشی بود که به رغم اینکه به بیماری هایی همچون: تفلیس و وبا دچار شد، و بیشتر عمر خود را گرفتار بیماری و کمی بینایی بود، هرگز از کار و کوشش و پژوهش نایستاد و تا پایان زندگی نیز به خواندن و نوشتن پرداخت.

سرانجام، کسروی، در روز 20 اسفندماه سال 1324 خورشیدی، در ساختمان کاخ دادگستری به دست عناصر واپسگرا و افراطی گروه "جمعیت فداییان اسلام" (همان گروهی که پس از اعدام نواب صفوی، رهبرشان در دوره ی خمینی و شورش 57 هم به حیات خود ادامه دادند و اینک به نام "جمعیت روحانیان مبارز" نامی هستند؛ در پرونده ی جنایت های این گروه، افزون بر ترور کسروی و منشیش، مواردی دیگر چون: ترور سه نخست وزیر به نام های "عبدالحسین هژیر و علی رزم آرا" و یک وزیر دیگر و نیز سوء قصد به جان محمدرضاشاه، حسین امینی –وزیر خارجه- و نخست وزیر حسین علا را می توان یافت) به همراه منشیش –حدادپور- با ضربات بی شمار چاقو به طرز فجیعی کشته شد و قاتلانش هرگز مجازات نشدند. (تا زمانی که در سال 1334 خورشیدی در زمان محمدرضاشاه پهلوی، مجتبا نواب صفوی آخوند قاتل این گروه مجازات شد) پیکر سلاخی شده ی او و منشیش را به طور مخفیانه در خارج از صحن امامزاده قاسم (شمیران) در کنار چشم آبک خاک کردند.


بی گمان احمد کسروی را از نظر پژوهش و روشنگری دینی باید دنباله رو بزرگانی همچون خیام و فردوسی، از نظر پاک سازی واژه ها و زبان پارسی و آذری دنباله روی روزبه پارسی و بزرگمهر و از نظر تاریخی دنباله روی راه بزرگانی همچون بیهقی و طبری بدانیم. هرچند به برخی از دیدگاه های او چه در زمینه ی دین و چه در قلمرو زبان خرده هایی می توان گرفت.

از آنجا که در ایران اشغال شده به دست حکومت جمهوری اسلامی، دسترسی به کتاب های بزرگ مردی همچون کسروی، امکان پذیر نیست، پیوند دریافت برخی از کتاب های استاد کسروی را در اینجا می گذارم.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

سروش سکوت

۱ نظر: