۱۳۸۹ اسفند ۱۳, جمعه

منشور متناقض سبز؛ واکنشی به کَم-کُنشی ِ"ما"



منشوری که اندکی پیش، ویراست دومش به دست و دستینه(امضاء) سران سبز رسید، گویا و آشکار، سخن از کوشش برای ماندگاری جمهوری اسلامی، قانون اساسی آن، اصلاحاتی خواندن جنبش سبز و پرهیز از براندازی نظام دارد. اما مگر غیر از این توقع داشتیم؟ هرچند از بند بند آن نباید به سادگی گذشت؛ زیرا که بی توجهی و ساده انگاشتن آن، می تواند ایران و ایرانیان را بار دیگر به "دور باطل تاریخ" سی و دو سال پیش بکشاند. تکلیف "ما" با این نوشته (در هر ویراستی از آن) مشخص است، اما پرسش اینجاست که بیرون دادن منشور برای خیزشی آزادی خواهانه، اساسن چرا باید به دست اصلاح طلبان و سبزها انجام گیرد؟ جایگاه "ما" کجاست؟ آیا نه این است که "نبودن ما" و "مانیفست ننوشتن ما"، سبب "بودن سبزها" و "منشور نوشتن سبزها" می شود؟!

***

سی و دو سال است که گروه های گوناگون اُپوزیسیون جمهوری اسلامی، با گروه بندی ها و حزب هایشان به مبارزه با رژیم مشغول بوده اند و در این راه سختی ها و رنج های فراوان نیز کشیده اند. اما کمتر می توان در بین آنها به اساسنامه و یا مانیفست "ویژه و همگانی" برخورد. هرچند بسیار از این گروه ها برای خود منشور سازمانی و تشکیلاتی دارند اما هیچ کدام از آنها همگانی و جهان شمول نیست. اشتباه نکنید، منظورم این نیست که همه ی گروه ها "با هم" باشند و یک چیز بگویند. آنسان که خمینی نیز سی و دو سال پیش با شیادی و کلاهبرداری مفهوم "همَه با هم" را به چشم و گوش حزب های گوناگون خوراند و فریباند. بلکه منظور "بودن" و "هم بسته" و یک دله شدن بر سر مولفه هایی مشخص است. یعنی با وجود داشتن بیشترین گرایش های سیاسی و مذهبی متفاوت بر سر هدف ها و پِرَنسیپ ملی دور هم گرد آمدن.

شوربختانه، در میان گروه های انحلال طلب و برانداز، تا کنون به گونه ی نوشتاری و استواری چنین هم بستگی دیده نشده است که بر اساس آن بتوان منشوری ملی نوشت و پروای هزیان نویسی را به اصلاح طلبان نداد.

پس از دو سال از خیزش و بیدارباش مردمی که سی و دو سال رنج خودمداری و نابرابری (دیکتاتوری و استبداد) جمهوری اسلامی را به جان کشیدند و بر این اساس با چیزی به نام رای و صندوق آن، بیگانه و ناآشنا هستند، هنوز بخشی از بدنه ی جمهوری اسلامی که خود را آرایشگران سر کچل نظام و جامه-پوشان سبز علوی و حسینی می نامند، می کوشند با زنده نگه داشتن بحث "رای دزدی" در انتخابات دو سال پیش، دست به "جنبش دزدی" بزنند و با قیچی قدرت خواهی خود، تاریخ مبارزات مردم و جنایت های حکومت در این سی سال را بریده و آن را دو ساله و براساس رویکرد رفتن شخصی از دولت (احمدی نژاد یا خامنه ای) و آمدن یکی از خودشان (موسوی یا ولی فقیه دیگر) مهندسی کنند.

بازگو کردن و باز نوشتن گفته ها و نوشته هایی که همگان حتا در ایران از آنها آگاهی دارند، تا زمانی که به راهکاری عملی نیانجامد، بیهوده است. در این که مردم با سرشت و سرگذشت و سرنوشت اصلاح طلبان و جنبش سبز در جمهوری اسلامی آشنا هستند، شکی نیست؛ پس گرفتاری و نگرانی در شفاف نبودن "خواست مردم" نیست، بلکه از آن بابت است که مردم به سبب نبود یک نیروی سازمان دهنده و راهبردی (نمی گویم "رهبر"؛ چرا که داشتن خوی رهبری یک جنبش از رهبر بودن یک تن اساسی تر است) دچار این باور بسیار نادرست و خطرناک شوند که: "چاره ای نداریم مگر این که از اصلاح طلبان به عنوان وسیله استفاده کنیم".

موضع شفاف موسوی! و کوشش در دو پهلو نشان دادن آن

یکی از موانع بر سر راه هم-بستگی گروه های گوناگون مخالف جمهوری اسلامی بر سر ایجاد یک تشکیلات رهبری و سازمانگر، ابهام زدایی درباره ی موضع میرحسین موسوی و جنبش سبز است. گروهی او را همراه با مردم دانسته و از او تقدیر می کنند و گروهی او را خودِ جمهوری اسلامی می دانند و زبان به نکوهش او می گشایند. آنچه در هر دو رویکرد، نادیده انگاشته می شود، شفافیت موضع میرحسین موسوی و کروبی است. و اینکه این دو سران جنبش سبز، دو فرد مذهبی هستند که با اعتقاد به حکومت مذهبی (و نه سکولار) در سدد حفظ جمهوری اسلامی هستند و قانون اساسی آن را با تمام بندهای ضد انسانیش می پذیرند و خود را حافظان آن می دانند.

همچنین توصیف موسوی و کروبی با واژه هایی همچون "همراه" یا "نماد" هم دروغی بیش نیست. آنها رهبران سبز هستند و به هر چه می گویند، باور دارند. چنین نگرشی هم همانند همان رهبر نمادین و کاریزماتیک خواندن خمینی در آغاز شورش 57 است. اما دیدیم که خمینی نه تنها به قم و حوضیه ی علمیه نرفت بلکه در راس قدرت قرار گرفت و بر خون هایی که ریخت، نماز شکر خواند.

همین ابهام آفرینی در خواسته های رهبران جنبش سبز، سبب بروز اختلاف می شود. بی گمان، رنگ کردن موسوی و کروبی نشان دادن خواست های آنها به شکلی غیر از آنچه در بیانیه ها یا منشورهایشان می آورند، همان رویکردی است که سی و دو سال پیش نسبت به خمینی وجود داشت. این مردم فریبی هم نتیجه ای بهتر از شورش 57 و روی کار آمدن اسلام گرایان اصلاح طلب و تداوم قانون ضد انسانی آن نخواهد داشت.

پس ما باید موضع خود را همچون موسوی مشخص کنیم. موسوی نه از آسمان هبوط کرده و نه از زیر زمین نازل شده، بلکه از دل جمهوری اسلامی آمده و به چیزی غیر از جمهوری اسلامی هم باور ندارد و نباید هم داشته باشد (در اینجا سخن از خوب یا بد بودن، جنایتکار یا بی گناه بودن موسوی و کروبی نیست، چراکه دادگری در این باره، به دادگاهی شایسته و ایرانی مربوط است. و حتا ایستادنشان دربرابر دولت و شخص احمدی نژاد هم ستودنی است، بلکه سخن از باورها و پرنسیپی است که اینان به آن باور دارند)

همچنین شناساندن "جنبش سبز" به چیزی جز آنچه موسوی می گوید، خدعه و خیالی بیش نیست. باور به اینکه از دل جنبش سبز مورد نظر موسوی، سکولاریسم بیرون بیاید، سرابی بیش نیست. باور به انحلال جمهوری اسلامی توسط جنبش سبز هم سایه و سرابی بیش نیست. جنبش سبز برآیندی جز تک صدایی ندارد و شعار پلورالیسم و تکثرگرایی در آن دروغی بیش نیست. راست و درست آن است که خیزش مردم و جنبش آزادی خواهی برای برکَندن جمهوری اسلامی و برقراری حکومتی ایرانی-سکولار را فاقد رنگ خاص بنامیم و تنها رنگ و سوی ملی به آن بدهیم.

در این راستا، تکیه بر پرجم شیر و خورشید نشان، بهترین راه برای ملی گرایی جنبش و نمادین کردن آن است. اهمیت این نماد تا به آنجاست که سبزهای پیرو موسوی و کروبی، همچون اکبر گنجی، فرخ نگهدار و... حضور آن در تظاهرات خارج از کشور را برنتافتند و حتا به کسانی که شیر و خورشید در دست داشتند، به شدت اعتراض کردند. (به این بهانه ی واهی و پوچ که "ما نمادی را حمل می کنیم که در ایران وجود دارد و شیر و خورشید نماد سلطنت طلبان است"!!!)

منشور بی تکلیف و تکلیف ما با آن

منشوری که اندکی پیش، ویراست دومش به دست و دستینه(امضاء) سران سبز رسید، گویا و آشکار سخن از کوشش برای ماندگاری جمهوری اسلامی، قانون اساسی آن، اصلاحاتی خواندن جنبش سبز و پرهیز از براندازی نظام دارد. اما مگر غیر از این توقع داشتیم؟ هرچند از بند بند آن نباید به سادگی گذشت؛ زیرا که بی توجهی و ساده انگاشتن آن، می تواند ایران و ایرانیان را بار دیگر به "دور باطل تاریخ" سی و دو سال پیش بکشاند. تکلیف "ما" با این نوشته (در هر ویراستی از آن) مشخص است، اما پرسش اینجاست که بیرون دادن منشور برای خیزشی آزادی خواهانه اساسن چرا باید به دست اصلاح طلبان و سبزها انجام گیرد؟ جایگاه "ما" کجاست؟ آیا نه این است که "نبودن ما" و "مانیفست ننوشتن ما"، سبب "بودن سبزها" و "منشور نوشتن سبزها" می شود؟!

بیرون آمدن این منشورها، همراه با واکنش از سوی بسیاری از مخالفان حکومت اسلامی است. بسیاری از ما چشم بر سایت کلمه و دیگر تریبون های اصلاح طلبان دوخته ایم که ببینیم چی می نویسند و پس از خواندن آنها، واکنش نشان دهیم. اما به راستی چرا ما باید منفعل و پذیرا، تنها به نوشته های آنها واکنش نشان دهیم. چرا خود ما کنش گر و نویسنده ی منشور آزادی خواهان نمی شویم.

چاره ای نیست جز اینکه همه ی ما "باشیم". دیگر فرصتی برای اختلافات شخصی یا گروهی نیست. به پشتوانه ی همین کدورت های سیاسی است که اصلاح طلبان و سبزها این جرات را به خود می دهند که درباره ی حرکت آزادی خواهانه ی مردم اظهارنظر کرده و آن را به نام خود مصادره کنند. حتا اگر در کنار هم نباشیم اما برای ایران باشیم، باید گروه های مختلف همه ی امکانات و نیروها را برای سازماندهی مبارزات در داخل و خارج از ایران بسیج کنند.

باید عیار قدرتمان را بسنجیم. اگر امروز سران جنبش سبز و نمایندگان آنها در داخل و خارج از ایران برای مردم تز صادر می کنند، به سبب امکانات مالی و تریبون های فراوانی است که دارند. اپوزیسیون واقعی جمهوری اسلامی باید، همه ی امکانات و سرمایه ها و نیرو را در راه کشور و ملت ایران به کار بندد، اگر این اپوزیسیون نمی تواند با پشتیبانی از کانال های ماهواره ای ایرانی و گروه های مخالف با تمامیت رژیم، پوزه ی بی بی سی، صدای امریکا، رسا، شورای سبز امید و ... را به خاک بمالد، نمی تواند به جای "واکنش نشان دادن" "گنش گر" باشد.

***

فراموش نکنیم "نبودن" ما، سبب "بودن" دیگران می شود و منشور "ننوشتن" ما، سبب منشور "نوشتن" دیگران می شود.

سروش سکوت

۱ نظر:

  1. سپاس از شما آری گرامی در طی این ۳۲سال شوربختانه گروه های مخالف رژیم بیشتر وقت خود را صرف مبارزه با مخالفان جمهوری اسلامی کردن و هیچگاه به هدف اصلی فکر نکردن گویی که مشکل ایران از دست دادن شنوندگان خودشان است و بهمین خاطر همواره سعی در نابودی همکار خود بودن تا به اینکه پای موسوی وسط آمد و حال میبینن که چگونه یک ادم وابسته بخود رژیم از موقعیت چندین و چند ساله مخالفان رژیم سوء استفاده کرده و اعتماد گروهی مایوس از اپوزیسیون را بطرف خودش جلب کرده ولی افسوس افسوس که او هم از همان تبار ملاست

    پاسخحذف