به راستی، جشن ِ آتش افروزی نامور به "سوری" در این سال چه سرنوشت-ساز است! از یک سو، بزمگاهِ آتش در بزنگاهِ ایران؛ از دیگر سو، آغاز ِ زندگی-نامه ی شکوهمندِِ پدر ِ ایرانِ نوین –رضاشاه بزرگ-، در پایانِ رزم-نامه ی فرهمندِ پدر ِ سخن ِ ایران –فردوسی بزرگ- و سرانجام، یاد-واره ی تیرگی ایران در ستمگری تازی و سرآمدن دودمان شاهنشاه ساسانیان –یزدگرد سویم-. کیست که در این هنگامه ی هنگامه-ساز و روزگار ِ آشفته ی ایران، شیفته ی گرامی-داشتِ این روز زرین نباشد، تا دلاورانه، بر آتش تیرگی سوز گرد آید و مستانه، فریاد ایران-ستایی و بیگانه-ستیزی سر دهد و سیاووش-وار، جانِ همآره بیدار و روانِ نگران و دلِ تبدار خود را از برای رهایی ایرانِ در-بند از بوته ی آتش ِ میهن-ستایی بگذراند؟! ایرانی! برپاخیز و بمان...
***
روز بیست و پنجم (اِرد روز در گاه-نمایِ کهن در چم زیبایی و راستی نیک) از ماه اسفند (سپندارمزد ماه کهن، در چم فروتنی و مهر پاک)، یادآور ِ یاد-واره های اساسی و ارجمندی است. آمیزه ای از شور و شادی و سوگ و غم. شادی از برای هزار و یکمین سال پایان سرایش شاهنامه ی سرفراز خداوندگار سخن و پیشینه ی ایران –فردوسی- در سال 388 خورشیدی و همچنین سد و سی و سومین زاد-روز بنیان-گزار ایران نو –رضاشاه- در سال 1256 خورشیدی. و غم، از برای سال-روز شکست پایانی ایرانیان از تازیان و پایان پادشاهی واپسین شاهنشاه ساسانیان –یزدگرد سوم-.
فردوسی در شاهنامه درباره ی این برابری در گاهشمار ایرانی چنین می گوید:
سـر آمـــد کنـــون نــامـه ی یــزدگــرد
بــه مـــــاه ســپــنـــدارمــــزد، روز اِرد
چو ایــن نــامـور نـــامــه آمــد بــه بُــن
ز مـــن روی کشور شــود پــر سَـخُـن
پــى افگنـــدم از نــظم كــاخي بــلنـد
كــــه از بـــرف و بــاران نــيابــد گــزنـد
هر آن کس که دارد هش و رای و دین
پـــس از مـــرگ بــر مــن کنــد آفــرین
و آری، فردوسی در آن زمان یورش و ستم تاتار و تازی، سی سال از زندگانی خود را بر سر زنده کردن پیشینه، زبان و فرهنگ این مرز و بوم نهاد و برآیند آن شاهنامه شد و رضاشاه نیز، در آن گاه ایران سوزی قجر و بیگانه، شانزده سال از زندگانی خود را بر سر جان دادن به ایران بیمار و نوین نمودن کشور نهاد. این هر دو را می توان انگشت شمارانی دانست که پس از شکست یزدگرد و تازش تازی و فرود آمدن ناخوانده ی کیش اسلام، توانستند شکوه از یاد رفته ی ایران را اندر یادها آورند. (و شگفتا که آبادگری ها و از سر گیری ها با ویرانگری های تازی و سرآمدن قصه ی یزدگرد برابر شده است)
همچنین، چنین یاد-بودها و یاد-مان هایی با جشن نامور به سوری هم-گام و هم-زمان شده اند.
چهارشنبه سوری
جشنی که امروزه آن را به نام "چهارشنبه سوری" می شناسند، گونه ی دیگرگون شده ی جشن "گاهنبار"ِ (به چم گاهِ انبار کردن میوه و جشن های شش-گانه ی آفرینش در ایران باستان) "همس-پت-میدیارم-گاه" (یکی از جشن های گاهنبار به چم میانه ی سرما و گرما و برابر شدن روز و شب و گاهِ آفرینش مردمان) و آتش افروزی بر بام خانه ها در شب پایانی سال است.
این گاهنبار در پنج روز پایانی سال –که "پنجه" نام دارد- انجام می شود. زیرا سال-شمار ایرانی پیش از یورش عرب ها، بر بنیان شماره ی روزها نبود، بلکه در آن هر روز نامی داشته است. در این گاهشمار هر ماه سی روز داشته و بدین سان هر سال 360 روز می شده و پنج روز پایانی را سوای دوازده ماه، در پایان سال می شمردند. به گفته ی پیشینیان، این جشن برای فَرَوَهر و روان درگذشتگان است؛ زیرا در این چند روز، روان آنان از جهان مینویی (جایگاه نخستین فروهران و آفریننده) به جهان استومند (جایگاه زندگان) می آید و برای همین خانه و سرای را می پیرایند و پاک می سازند تا روان نیاکان شادان به جایگاه نخستین بازگردند. هنوز این آیین در برخی شهرهای ایران همچون تبرستان یافت می شود که در و دیوار را سپید می کنند تا روان نیاکان بازدیدکننده خشنود باز گردد. (خانه تکانی امروزی نوروزی بازتاب همان باور است)
در روز پایانی سال (یک روز مانده به نوگشت سال)، هموندان خانواده، بر بالای بام ها یا جاهای بلند آتش می افروزند (زیرا آتش در پیشگاه ایرانیان به شوند سودمندی فراوانش از جایگاه والایی برخوردار بوده است و آتشکده ها را نیز در جاهای بلند می ساختند) و شادی کنان، پای کوبان، دست افشان، آجیل خوران، چرخ زنان و نیایش کنان به پیشواز نوروز می روند، این جشن تا سپیده ی فردا که نوروز از راه می رسد، به درازا می کشد.
اما شوند(دلیل) آنکه این جشن امروزه به "چهارشنبه سوری" نامور شده آن است که: تازیان در هراس از خوی ایران-دوستی ایرانیان، به گونه ی نافرجام می کوشیدند تا با وابسته کردن جشن ها و آیین های ایرانی به کیش زردشت و "آتش پرست" خواندن زردشتیان، رای به نابودی آیین های ایرانی دهند (همانند فتواها و حکم هایی که امروز خامنه ای و هم-پالگی هاش همچون مطهری –نوادگان همان تازیان ایران ستیز- بیرون می دهند، اما زهی خوش خیالی و کوته اندیشی!).
اما هنگامی که با نیروی میهن-پرستی ایرانیان روبه رو شدند و نتوانستند به خواست خود برسند، تلاش کردند که بن مایه ی جشن ها را دگرگون سازند؛ از این رو هنگامی که برخی ایرانیان که بر آیین پیشینیان خود مانده بودند، آهنگ گرامی-داشت پنجه و جشن گاهنبار و آتش افروزی پایان سال را داشتند، ستم-مداران عرب که به نام کاشتن تخم کیش تازی، ایرانیان را رنج می دادند، از آن گروه پرسیدند که گردهمایی شما از برای چیست، آن گروه ایرانی پاسخ دادند که: این "سور" یا مهمانی است (سور واژه ای اوستایی و به چم جشن روزانه است نه شبانه، حال آنکه جشن آتش افروزی در شب برگزار می شود!) سپس خراج گزار ستمگر تازی می پرسد که اگر مهمانی است، پس آتش برای چیست؟ آن گروه ایرانی پاسخ می دهد که آتش برای گرم کردن است. تازی با خشم از ایرانی می خواهد که به آتش دشنام گوید، اما از آنجا که فرهنگ ایران براساس پاسداشت آخشیج ها (عناصر) گونه گون به ویژه آتش است، ایرانی از این کار خودداری می کند و به جای دشنام دادن به آتش، سرود "زردی روی من ز تو؛ سرخی تو بود ز من" سر می دهد و جا می افتد.
از سوی دیگر، ایرانیان سال را براساس ماه و نام روز آن می نگریستند و چیزی به نام "هفته" نبوده است. پس نام چهارشنبه پس از آمدن اسلام جا افتاده است و از آنجا که این رویداد در چهارشنبه رخ می دهد، این جشن به "چهارشنبه سوری" نامی می شود.
باری، با این شگرد، ایرانیان خردمند، جشن های ملی و میهنی را زنده و گرامی نگاه داشتند و از مرگ آنها خودداری کردند.
اندر چهارشنبه سوری این سال
هُش دار و آگاه باشیم که مبادا در جشن آتش، "الله اکبر" و "میرحسین" گویان فروغ ِ مهر ِ میهن را خاموش کنیم.
مگر نمی دانیم که الله اکبر، آبِ خفگی و دم خفتگی آتش افروخته ی اهورایی ایران است؟
مگر نمی دانیم که الله اکبر، به بلندایی بی خردی چاه جمکران و ندانم کاری شورش 57 است؟
مگر نمی خواهیم که "سین"ِ خوانِ نوروزیمان، "سرنگونی"ِ دستگاهِ دستاربندانِ اسلامی باشد؟
یا می خواهیم به جای آن که با سین ِ"سربلندی"ِ ایران و "سرافرازی"ِ ایرانیان، خوان نوروزی را بیاراییم با "سرافکندگی"ِ ایران و "سرسپردگی"ِ ایرانیان آن را بیالاییم؟
اگر می خواهیم که چشم-بسته و ندانسته، مدیح-گویِ الله اکبر باشیم، خوش تر آن که خموشانه بر گرد آذر ِ سپنتِ اهورایی باییستیم و دست افشان و پای کوبان و شادان، بیننده ی اخگرهای رقصانِ آن باشیم.
به ایران سوگند که همین بس است. به ایران سوگند که چشم ِ شب-پرستانِ کور-دلِ دستار-بند را نور و هور آتش می درد. زیرا شادی ما، غم آنان و سرود پیروزی ما، مرثیه ی سرنگونی آنان است.
پس: زنجیر همبستگی و گونه گونگی باورها و نیروها را بر گرد آتش یگانه، سر و سامان می دهیم و هم-آواز، سرودِ مهر ِ مام ِ میهن را سر می دهیم.
نشان و نگاره ی نیکِ شیر و خورشید و فروهر را (حتا در اندازه ی کوچک) بالای آتش می گیریم و نام و نگاره ی ننگین ِ دستاربندانِ سیه-دل –خمینی و خامنه ای و وابستگانشان- را پایین می کشیم و مستانه و دلاورانه به پیشواز نوروز ِ مانا می رویم.
به راستی، جشن ِ آتش افروزی نامور به "سوری" در این سال چه سرنوشت-ساز است! از یک سو، بزمگاهِ آتش در بزنگاهِ ایران؛ از دیگر سو، آغاز ِ زندگی-نامه ی شکوهمندِِ پدر ِ ایرانِ نوین –رضاشاه بزرگ-، در پایانِ رزم-نامه ی فرهمندِ پدر ِ سخن ِ ایران –فردوسی بزرگ- و سرانجام، یاد-واره ی تیرگی ایران در ستمگری تازی و سرآمدن دودمان شاهنشاه ساسانیان –یزدگرد سویم-. کیست که در این هنگامه ی هنگامه-ساز و روزگار ِ آشفته ی ایران، شیفته ی گرامی-داشتِ این روز زرین نباشد، تا دلاورانه، بر آتش تیرگی سوز گرد آید و مستانه، فریاد ایران-ستایی و بیگانه-ستیزی سر دهد و سیاووش-وار، جانِ همآره بیدار و روانِ نگران و دلِ تبدار خود را از برای رهایی ایرانِ در-بند از بوته ی آتش ِ میهن-ستایی بگذراند؟!
ایرانی! برپاخیز و بمان.
***
در پایان با این آهنگ شاد، کافور غم و نومیدی را از جانمان می تکانیم و در بزم چهارشنبه سوری، امیدوارانه آماده ی رزم می شویم:
سروش سکوت
اسفند 2569
با سپاس براستی چهارشنبه سوری بهترین روز برای نبرد با این تازی هاست
پاسخحذف