۱۳۹۰ فروردین ۱۱, پنجشنبه

سال 90، سال دریدن پرده های ابهام؟!


نگاهی کالبدشکافانه به کارنامه ی جنبش سبز، کارکرد احزاب و افراد هوادار آن و کرده های رهبرانش، چیزی به جز خدمت به نظام جمهوری اسلامی و تضعیف اپوزیسیون واقعی مردمی ضد تمامیت حکومت در درون و برون مرز پیش رویمان نمی نهد. سال 1389 را باید سال بر ملا شدن ماهیت واقعی جنبش سبز برای همه ی آن کسانی که سادلوحانه، بوی براندازی، خواست انحلال، پلورالیسم و سکولاریسم را از آن می شنیدند، نامید. سال 89، سال تناقض خواسته ها، مانیفست و انتظارات رهبران جنبش سبز با تظاهرات و تجمعات مردمی بود. اما آیا سال پیش روی، سال شفاف سازی در مانیفست جنبش آزادی خواهی مردم ایران در درون و برون مرز خواهد بود؟!

***

بسیاری از هم میهنان –به ویژه در برون مرز- که در زمره ی مخالفان و مبارزان علیه حکومت اسلامی بودند، با پیدایش جنبش سبز در پی رویدادهای پس از انتصاباتِ همیشه با تقلب و تحمیق جمهوری اسلامی و سبز شدن این حرکت بنام و برای میرحسین موسوی، کاندیدای معتقد به تقلب، به شکلی بی سابقه و شگفت، "سبز" شدند، بدون آنکه درباره ی ماهیت و چگونگی پیدایش آن کمی مکث کنند. وقتی هم از آنها علت بستن دستبند سبز یا کراوات سبز را می پرسیدند، به شکلی سطحی از پاسخ طفره می رفتند و با دادن پاسخ هایی همچون: "الآن وقت این حرف ها نیست" و "سبز نشان مردم است نه موسوی" و... خود را قانع می کردند که حرکت برخاسته از انتصابات رژیم، می تواند به سرنگونی کل رژیم منتهی شود.

بسیاری از این سیاسیون که دیرزمانی در دوره ی نخست وزیری میرحسین موسوی، حتا اعضا خانواده های خود را از دست داده بودند و یا مجبور به رفتن از ایران و پناهندگی شده بودند، به این اندیشه باور یافتند که از میرحسین موسوی می توان به عنوان ابزار، طعمه یا پل برای گذر از جهنم جمهوری اسلامی و سقوط آن استفاده کرد. یعنی دقیقا همان تفکری که خمینی در اول انقلاب برای براندازی حکومت شاه به کار برد! یعنی با حیله و دروغ اهداف به ظاهر آزادی خواهانه ی حزب های مخالف شاه را حربه ای برای اتحاد موقتی با آنها و سپس تار و مار خود آنها قرار داد.

این دیدگاه، فاقد عنصر "راستی" در مبارزه ی سیاسی است؛ هرچند برخی بر این باورند که سیاست به معنی "رند بودن" است، اما به راستی نتیجه ی چنین بینشی همان بلاهایی نیست که سی و دو سال پیش بر سر باورمندانش آمد و خمینی، نماد چنین تفکری بود؟

جنبش سبز، یا صدا خفه کن اعتراضات مردمی؟!

وقتی فاز اعتراضی پس از انتخابات با وجود منتسب بودن آن به رنگ سبز و رای سبز، وارد اعتراض به اساس حکومت جمهوری اسلامی شد و از یک حرکت برخاسته از مذهب و رژیم، رنگ و بوی ملیت خواهی (با شعارهایی همچون نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران و...)، جدایی مذهب از حکومت (با شعارهایی همچون استقلال، آزادی، حکومت ایرانی و...) و انحلال کامل حکومت مذهبی (با شعارهایی علیه آیت الله خامنه ای و جمهوری اسلامی) به خود گرفت، رهبران انتخابی جنبش سبز که در واقع توسط شورای نگهبان تحت امر آقای خامنه ای برگزیده شده بود و می توانست هر شخص دیگری غیر از مهندس موسوی هم باشد، کارکرد جنبش سبز، در خنثی سازی و خفه کردن صدای اعتراضی ملت ایران که با گوشت و استخوان از حکومت مذهبی زده و بریده و نومید بودند، بیشتر و بیشتر شد. رهبران و نمایندگان آنها در اتاق فکرهای سبز خارج از کشور که به یک باره پس از انتخابات به طرز بی سابقه ای تکثیر شدند، بهترین کمک را به جمهوری اسلامی کردند. آنها پس از آن حضور میلیونی در خرداد 88، هنگامی که در آستانه ی تظاهرات حکومتی 22 بهمن دو سال پیش، مردم با پاردوکس خواسته های رهبران جنبش سبز روبرو شدند، سردرگم و سرخورده، عرصه ی خیابان ها را ترک کردند. پس از آن هوچی ها و مداحان سبز اصلاح طلبان نیز مفتخرانه جنبش سبز را "زیرزمینی" نامیدند.

در حالی که چیزی به نام "رای" دیگر به طور کامل از ذهن و زبان مردم پاک شده بود، رسانه ها و بلندگوهای جنبش سبز و اصلاح طلبان در خارج از ایران از بی بی سی و صدای امریکا گرفته تا بالاترین و جرس، فضای خود را پر از اصلاح طلبانی کردند که در واقع منتقد دولت بودند نه حکومت و حتا کار به جایی رسید که سخن گویان جنبش سبز در خارج از ایران، وقاحت را به آنجا رساندند که یکی از آنان بنام محسن کدیور (که دانشگاه کارولینای شمالی مفتخر به حضور این روحانی حامی جنبش سبز است!) جلوی چشم صدها بیینده در صدای امریکا این دروغ بزرگ را تحویل ملت داد که شعار مردم در روز قدس "هم غزه هم لبنان جانم فدای ایران" بود!

در روزهای پایانی سال گذشته، نیز عطاالله مهاجرانی، یکی از وزیران پیشین کابینه ی حجت الاسلام محمد خاتمی رییس جمهور سابق جمهوری اسلامی، به طور علنی و آشکار به هواداری از آیت الله خامنه ای پرداخت و ابراز داشت: "در زندگی مالی آقای خامنه ای حتا یک نقطه ی خاکستری هم نیست!"

تمام این کوشش های اصلاح طلبان در جهت کمک به نیروهای نگهدار حکومت، در سال گذشته و همزمان با اوج گیری و شروع دوباره ی تظاهرات گسترده ی خیابانی مردم در 25 بهمن، با مطرح شدن شورایی مجهول الحال از اشخاصی مجهول الهویت به نام "راه سبز امید" شد. آنها بار دیگر با تعین خط مشی، شعارهای مورد نظر خود و موازی کاری، باز به سردرگمی مردم زلّه از حکومت اسلامی، دامن زدند.

پس از 25 بهمن و آن حضور میلیونی، باز شاهد خفه شدن صدای دوباره برخاسته از خیابان بودیم و به طوری که چهارشنبه سوری که همواره باعث چالش و ترس حکومت بود، کمرنگ تر از هر سال برگزار شد!

با مذهب نمی توان به جنگ مذهب رفت!

ماهیت جنبش موسوم به سبز مشخص است: جنبشی مذهبی برخاسته از رنگ تعیین شده توسط خامنه ای برای موسوی؛ مانیفست جنبش سبز نیز مشخص است: ماندگاری نظام مذهبی، ماندگاری قانون اساسی، حفظ حد و مرزها و دیوارهای سرکوب و جدا سازی جمهوری اسلامی در مورد سلطنت طلبان، مجاهدان، بی مذهبان یا ناقدان آن و دیگر مخالفان نظام اسلامی؛

جنبش سبز و نمایندگانش در داخل و خارج از کشور، بارها با صد زبان این مواضع را بیان داشته اند، افسوس که گوش بعضی ها نخواسته این صدا را بشنود. در دو منشور اخیر جنبش سبز، در مصاحبه های سران جنبش سبز و همسرانشان و موضع همیشه آشکار مشاوران موسوی و کروبی و هواداران و مداحان آنها، می توان به مانیفست جنبش سبز دست یافت.

اخیرا نیز، محسن کدیور، همان روحانی معلوم الحال، در مقاله ای از دولت امریکا خواسته است که "با نگه داشتن سازمان مجاهدین خلق در لیست گروه های تروریستی، مانع موج سورای آنها و دخالتشان در جنبش سبز شوند..." اشاره ی آقای کدیور به "موج سوران" به شاهزاده رضا پهلوی نیز هست! یعنی همان سیاستمدار برجسته ای که به جز آزادی و سکولاریسم و خواست مردم نیندیشیده و از جنبش سبز نیز هواداری کرده است. کاربرد این واژه ها و توهین های آشکار جنبش سبز و نمایندگانش به چهره های سرشناس اپوزیسیون ضد جمهوری اسلامی، چندین بار به وسیله ی این افراد بیان شده است.

در پیام نوروزی شورای راه سبز امید نیز از "سوار شدن گروهی بر موج سبز مردمی که خواستار برگشت به دوران حکومت های خودکامه ی فردی هستند" سخن رفته است. اشاره ی "ماسک بر صورت زدگان"ِ این شورا به هواداران سیستم پادشاهی پارلمانی است!

به هر روی همه ی این مواضع، گویای ماهیت تک صدا، موازی کار، مذهبی، غیر دموکرات و غیر سکولار جنبش سبز است که سران آن هنوز که بر صندلی قدرت ننشسته اند برای مخالفانشان چوبه های دار برقرار می کنند!

با تمام این شرایط و با چشمزد به آنچه در سال پیش روی داد، می توان به این نتیجه ی روشن و آشکار رسید که راه جنبش سبز به مقصد نمی رسد و با خواست های مردم ایران (یا دستکم بیشتر مردم ایران و آنان که در تظاهرات شعارهای ضد حکومتی و ملی سر دادند) تناقض دارد. بنابراین ابزارها و شعارهایی هم که سران جنبش سبز تعیین می کنند، چیزی جز خدمتگزاری به نظام جمهوری اسلامی نیست.

استفاده از شعار مذهبی الله اکبر که پیشتر در شورش 57، به تاسیس حکومت مذهبی انجامید. حضور دو تن از یاران و همراهان و باورمندان جمهوری اسلامی در راس جنبش سبز که خواستار حفظ نظام مذهبی هستند. حضور نمایندگان جنبش سبز همچون ابراهیم نبوی، اکبر گنجی، محسن کدیور، عطاالله مهاجرانی، مجتبی واحدی، اردشیر امیرارجمند و... در خارج از کشور که با امکانات فراوان، کار تبلیغات و لابیگری جنبش سبز و نشان دادن حرکت مردم بنام سبز و برای اصلاح نظام، استفاده ی ابزاری از هاشمی رفسنجانی و تعریف و تمجید از او به عنوان حامی جنبش سبز (اخیرا، سید ابراهیم نبوی در مقاله ای به تمجید از خاندان هاشمی رفسنجانی و منزه سازی آنها پرداخته است!)... همه و همه نشان از پوچ بودن راه جنبش سبز و ره به ترکستان بردن آن دارد!

و پرسش اینجاست که آیا با الله اکبر و مذهب می توان به جنگ حکومت مذهبی رفت؟ آیا اپوزیسیونی که رهبرش موسوی و کروبی، نماینده اش کدیور و نبوی، ابزارش هاشمی رفسنجانی و آرمانش دوران طلایی امام راحل باشد، می تواند مردم ملول از حکومت دینی را به سرمنزل نهایی که انحلال و سرنگونی آن است برساند؟! مسلما نه.

سال 90؛ سالی که باید از گذشته آموخت؟!

سال پیش روی می تواند بسیار سرنوشت ساز باشد؛ از یک سو، سال اوج گیری موج آزادی خواهی در خاور میانه و شمال افریقا است و از سوی دیگر ضرب الجلی برای بیداری و برپایی مردم ایران در کش و قوس شکست سیاست خارجی پیشین باراک اوباما در قبال دولت و ملت ایران و چرخش او نسبت به گذشته.

اما به راستی، اگر امسال برای مردم ایران و اپوزیسیون خارج از کشور، معادله ی جنبش سبز حل نشود و هنوز سردرگمی، دستپاچگی و ابهام سال گذشته در خواست های مخالفان با تمامیت جمهوری اسلامی باشد، چه بر سر حرکت برخاسته ی مردمی خواهد آمد و آیا جنبش سبز و نمایندگانش به مصادره ی آن، شعارسازی و بیمه ی ماندگاری حکومت اسلامی نمی پردازند؟!

***

بر همه ی روشفکران و مردم درون و برون ایران است که به جای چشم دوختن به منشورهای سبز و مذاکره ها و مصاحبه های سران و نمایندگان جنبش سبز، مانیفست ملی ایرانیان را تنظیم کنند و براساس آن عمل نمایند، که به راستی، تا زمانی که چنین حرکتی نشود، همین آش و همین کاسه است!

سروش سکوت
11 فروردین 2570

۱ نظر:

  1. نوشته جالبی ست.دربرابردشمن مشترک راه کارمشترک نیازاست که همه راحول یک محورجمع کندویقینن آن محورنمیتواند دین باشد

    پاسخحذف