۱۳۹۰ آبان ۲۱, شنبه

"از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی" (افزوده ای بر نوشته ی پیشین)



درباره ی آنچه در نوشتار پیشین پیرامون نظرم نسبت به حمله ی نظامی به رژیم اسلامی آوردم، لازم دیدم، چند نکته برای روشن تر شدن بدان بیفزایم!

پیرامون وضعیت اسفناک فعلی ایران و آینده ی آن، با بالا گرفتن بحث احتمال حمله ی نظامی اختلاف نظرهای زیادی وجود دارد.

اما تنها حرف زدن کافی نیست، همانطور که در این سی و اندی سال نیز گروه های مختلف و احزاب فقط حرف زده اند و حرفهایشان نیز بیشتر بجای آنکه رنگ اتحاد و همبستگی داشته باشد، نشان یک ساز مخالف را داشت.

مخالفتی که در آن دشمن اصلی که جمهوری اسلامی است، تقریبا فراموش شد و بیشتر درگیری ها، جبهه گیری ها، دروغ ورزی ها، کینه توزی ها، زمان گذاری ها و تریبون اختصاص دادن ها، صرف دندان تیزکردن ها و ژست گیریهای برتری این گروه بر آن یکی شد.

همه ی این سی سال همینجور گذشت.

شرایط فعلی که جهان به واسطه ی آشوبگری جمهوری اسلامی، قصد تصویه حساب با این رژیم را دارد، خواه با گزینه ی تشدید تحریم ها و خواه حمله ی نظامی، تا زمانی که ما جماعت مخالف رژیم، حالتی "منفعل و پذیرا" و بی تاثیر و صرفا تاثیر پذیر داشته باشیم، هرچه پیش آید رو به سوی خواست ما نیست و ره گم کردگی است.

هر راهکاری که از بیرون بخواهد این رژیم را تحت فشار قرار دهد، اثر بخشیش کاملا نسبی است.

نسبت اثر بخشی کنش های بیرونی برای تحت فشار نهادن رژیم را واکنش های ما می سنجد؛ یعنی تا زمانی که ما به جای کنش گری و واکاوی علت ضعف ها، واکنش گرا و پذیرا باشیم، راه ما به همان راهی خواهد رفت که تجربه ی یکی دو قرن گذشته ی کشورهای استبداد زده نشان داده است:
باز هم نشاندن دست نشانده ها، خودکامه ها، خودمدارها و بنیادگراها

پس اگر یک حرکت همگانی در میان گروه های مخالف که نمایان گر یک اتحاد باشد، صورت نگیرد، در مورد جنگ شدن یا نشدن هم، چه ما بخواهیم و چه نخواهیم، کسان دیگری بر آن تصمیم می گیرند و اگر باز حالت انفعال گروه های مخالف باشد، عواقب جنگ یا هر رویداد دیگری نیز اجتناب ناپذیر است.

وگرنه، هر خرد آگاهی می داند که سرشت جنگ چیزی جز بیچارگی و درگیری نیست. تجربه های پیشین نیز این را بیش از پیش به ما نشان می دهد، اما هرگونه بی تحرکی و کم کنشی در گروه های مخالف، می تواند جنگ را تنها گزینه ی موجود و راه چاره قرار دهد، درست مثل آن کسی که برای نجات از ظلمی که به او در وطنش می شود، جلای وطن می دهد؛ برآیند و نتیجه ی این تنها راه چاره نیز باز بستگی به مردم و گروه ها دارد.

سخن بر سر آن است که کنترل رویدادهای در ارتباط با ایران و به نفع ایران اگر در دست "ما" مخالف ها نباشد، دیگران آن را در دست می گیرند.

پس خرده نگیرید که چرا برخی با گزینه ی جنگ و حمله به رژیم موافقند! این یک راه گریزناپذیر است. اما چه بهتر که نتایج و برآیند آن به سود ایران باشد و به ضرر رژیم، برخلاف معادله ی رایج که میگویند جنگ طلب عهای دیکتاتور، خواهان چنین حملاتی هم هستند.

پس بیاییید بجای چندین مقاله، بیانیه و امضا و دو سد حرف و کلام، هر تصمیمی که داریم بگیریم و از هر شرایطی که قرار است در ایران روی دهد به نفع ایران و به ضرر انیران بهره ببریم.

بیایید جنگ فرهنگی، نظامی و هر جنگ دیگری را از خودمان و با نیروی خودمان بخواهیم و اگر دستی هم خواست یاریمان دهد آن را بفشریم و البته حواسمان باشد که مبادا از دل یک لشکر دشمن ستیز و شاید ایران ساز، یک نیروی ایران ستیز و شاید ایران سوز بیرون بیاید. نگذاریم از دل هر افسر ایرانی نژادی، افشین ایران سوزی بیرون بیاید.

آری، ما هم به جنگ نه را می گوییم؛ ما هم هوادار آشتی و آرامشیم؛ اما نه همراه با "جنگ نه" گوهایی که خودشان هزاران سلمان فارسی در آستین داند تا تازیان حکومت اسلامی را نگه دارند. ما اگر "جنگ نه" هم بگویم، "سازش نه" و "دیپلماسی و مذاکره نه" نیز می گوییم...

بیایید آگاه باشیم و آگاهانه عمل کنیم...
به راستی که از همه حرف ها، بیانیه ها، پتیشن ها و جنگ نه ها خسته ام و فقط وقت عمل است...

سروش سکوت
12 نوامبر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر