۱۳۹۰ آبان ۱۴, شنبه

دانش روان پزشکی در شاهنامه


نگاره: پرتره ی فردوسی از شادروان استاد رسام ارژنگی+شاهنامه ویرایش استاد فریدون جنیدی
شاهنامه ی گرانسنگِ فردوسی، تنها نامه ای دربردارنده ی چامه هایی به زبان پارسی نیست، وانکه این کارنامه را باید اساسنامه ی فرهنگ ایران بنامیم؛ فردوسی "برگزیده ی نیاکان خردمند"، در هنگامه ی شوم تازش بیگانگان –از یک سو تازی و تتار و از دیگر سو مغول و ترکان- "برترین نامه ی جهان و چکیده ی فرهنگ ایران" را سرود.

* * *

شاهنامه، مادر نامه ها و سرچشمه ی دانشنامه های ایران باستان و چکیده ی پیشرفت نیاکان گرامی است. شاهنامه، پرده از پیشینه ی نازش آفرین و بالش افزای ایرانمان بر می دارد.

در مهین جایگاه شاهنامه و بهین پایگاه فردوسی، سخن سرایان پارسی بسیار گفته و سروده اند؛ برای نمونه، سعدی می گوید:

چنیــــن گفـــت فـــــردوسی پــــاک زاد
کـه رحـــمت بـــر آن تــــربـت پـــاک بــاد

میــازار مـــوری کــه دانــه کـش است(1)
که جان دارد و جان شیرین خوش است

و یا انوری توسی درباره ی وی چنین می سراید:

آفــــــریــــــن بـــــــر روان فـــــــردوسی
آن همــــــایـــــــون نــــهـــــاد فـــرخنده

او نـــــــه اوستـــاد بـــود و مـــا شــاگرد
او خــــداونـــــد بــــــــود و مــــــا بــــنده

- پزشکی و بهداشت، اخترمار و شمار، جنگاوری و سپاهیگری، نوآوری و باورشناسی، زمین نگاری و هستی شناسی، آشپزی و خورش پزی و... تنها بخشی از دانش هایی است که شاهنامه بازگوینده ی آنها از دل فرهنگ چندهزار ساله ی نیاکان است.

از این میان، پزشکی و به ویژه روان شناسی یکی از این دانش هاست.

پزشکی در اوستا، "بَئِشَ زَ" است که به چمِّ "زننده ی درد و رنج" می باشد. از دیگر سو، سیمرغ که در اوستا به گونه ی "سَئِنهِ" آمده است، "نماد پزشکی" در ایران بوده است (سینوهه که از او با نام پزشک نامور مصری یاد شده هم، برداشتی از همین واژه است و داستان پردازی همچون ذبیح الله منصوری، دو جلد کتابی که درباره ی او نوشته، ریشه در خیال پردازیش دارد! افزون بر این، سخن عطار پیرامون سیمرغ و "هفت شهر عشق"، آنگونه که سپس تر خود عطار می گوید، داستان پردازی بوده و سیمرغ در فرهنگ ایران، همواره نماد پزشکی بوده است) که در شاهنامه دو بار پیدایش می شود؛ یکی برای "رستم زاد" و بار دوم زمانی که رستم در نبرد با اسفندیار زخمی می شود، به نام پزشک درمانگر رستم می آید.

در ایران باستان چند گونه پزشکی بوده است و این نام ها چندین هزار سال پیش آمده، زمانی که هنوز اروپا نبوده است؛ برای نمونه:

1) اُوروَر بَئِشَ زَ: پزشکی که با گیاه، درد و رنج را می زند؛ پزشکِ گیاهی. (یا به زبان کوچه بازاری: پزشکِ عَلَفی)

2) کارت بَئِشَ زَ: پزشکی که با کارت و پاره کردن، بیمار را بهبود می دهد. (جرّاح)

3) دات بُئِشَ زَ: پزشکِ قانونی؛ جای شگفتی است که چند هزار سال پیش در ایران باستان برای جانوران و چارپایان داد و قانون بوده است. برای نمونه در نامه ای به نام دینکرت، برای زننده ی چارپا با چوب –براساس زدن از بالا یا چپ یا راست- پادافره و جریمه ی ویژه ای در دادگاه گذاشته می شده است. (زیرا که زدن چارپا از هر سو، می تواند درد بیشتر یا کمتری به او برساند و تشخیص شدت ضربه و میدان آن را دات بَئِشَهَ زَ یا پزشکی قانونی می داده است)

4) مانترَه بَئِشَ زَ: از میان دانش های گوناگون پزشکی در ایران باستان، آنکه از همه گرانمایه تر، ارزشمندتر و برتر بوده، "مانترَهَ بَئِشَ زَ" نام داشته است. مانتره به چم سخن اندیشه برانگیز؛ پس این پزشک، پزشکی است که با سخن اندیشه برانگیز بیمار را بهبود می بخشد. و این، همان دانش "روان پزشکی" است که امروزه یکی از شاخه های پزشکی شمرده می شود.

آنچه شایسته ی نگرش و بایسته ی شگفتی می باشد، این است که از چنین پزشکی در شاهنامه یاد شده است.

"پیرانِ"ویسه، سپهسالار ِ توران که مهر ایران و ایرانیان را به دل می پرورانده و از بد روزگار، به شوندِ آنکه در توران بوده، ناچار در جنگ های توران برابر ایران بوده است- در یکی از این نبردها، در برابر رستم قرار می گیرد. رستم که از اندیشه و سگال و مهر میهن پیران آگاهی داشته، شکوه گرانه به او می گوید:

همی گفتم این خاکِ بیداد و شوم
گذاری، بـیایی بـه آبــــاد بـــوم(2)

ببینی مــگــر شــــاهِ پـــر مهـــر را
جـــوان و نــــــوازنــده ی چهـــر را

تـــو را پـوشش ِخوک و چرم پـلنگ
بسی خوش تـر آید ز دیـبا و رنگ(3)

پیران، پس از شنیدن این سخنانِ گله آمیز رستم، گریه می کند و پس از گلایه از ناتوانی در آمدن به ایران به شوند داشتن خانواده، نوه، اسب و رمه و ناتوانی از رها کردن این دارایی ها، با رستم چنین هم زبان می شود:

همی بارم از دیده، خونین سرشک
همـاره گرفتـــارم، انـــدر پــــزشک

"خونین سرشک" در اینجا به چم گریه ی بی اندازه است که امروز نیز زبانزد شده است که: "آنقدر گریه کردم که از چشمانم خون بارید" که کنایه از گریه ی بی اندازه و همراه با درد و بغض و غم است. همگان می دانیم که کسی که گریه ی بیش از اندازه می کند، برای درمان درد روانی خود، نیاز به روان شناس یا روان پزشک دارد...

و به همین آسانی و سادگی پرده از دانش روان پزشکی چند هزار ساله در ایران گشوده می شود؛ و اگر نیک بنگریم، در می یابیم که پزشکی که پیران برای درمان درد افسردگی و گریه ی زیادیش پیش او می رفته، همان است که در اوستا بدان "مانتره بئشه ز" می گفتند.

افزون بر این گفتار شاهنامه، در نامه ای بنام ِ"یادگار بزرگمهر" نام "روان شناسی" بازگو شده است. آنجا، بزرگمهر دانا، به روان شناس، می پردازد و از "روانشناس پیرو دروغی که برای سود دیگران، بخواهد کار نادرست انجام دهد..." یاد می کند. و همین نام در نامه های پهلوی نیز آمده است.

- این، تنها بخشی از گنجینه ی شاهنامه ی سترگ است که کوشش هزار ساله ی دشمنان ایران -از محمود غزنوی تا مرتضا مطهری و از دستگاه غزنوی تا آستان قدس رضوی و از خلفای اموی و عباسی تا دستاربندان حکومت اسلامی- برای زدودن و کم رنگ نمودن آن، بی نتیجه مانده، می ماند و خواهد ماند.

* * *

ایران ستیزان و انیرانیان امروز نیز نمی توانند با زدودن نگاره های هفت خوان رستم از میدان فردوسی خراسان، دلِ دلاوری و مهر ِ میهنی و دادِ دادگری و رادیِ رستمی را از دل کودکان و جوانان و مردمان ایران بزدایند؛ داستان ایران که برای گوش های نیوشنده ی ایرانیان چونان آوای بلبلان بیدل است که در شاخسار فرهنگ ایران غنوده اند.

فردوسی مانا است؛ شاهنامه مانا است.

سروش سکوت

===

(1) چشمزد سعدی به این سخن فردوسی در هنگام کشته شدن ایرج در واپسین دم بر دست برادران کینه جو:

میــــازار مـــــوری کـــه دانــه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است

سیــــــاه انـــدرون بـــاشــد و سنـــگدل
کـــه خـــواهــد کـــه مــوری شود تنگدل

(2) آباد بوم: ایران

(3) تورانیان "چرمی کمر" بودند و "پارچه" نداشتند؛ اما در ایران پارچه بوده است.

۱ نظر:

  1. چرت و پرت زیادی نگین،شاهنامه فقط یک کتاب مزخرف است که فقط نژادپرستی را ترویج داد.و با قصه سازی برای ایرانیهای بی هویت تاریخ ساخت،که سراسر دروغ و جعل است.

    پاسخحذف