نگاره: کانون پژوهش های ایران باستان |
نگرشی بر سندی تاریخی از یورش و کشتار تازیان
در ایرانِ هزار و چهارسد سال پیش
در آستانه ی سالگشت نبرد خونبار نهاوند
گاه، آنچه در اکنونِ ایران، می گذرد و رنج و تباهی از رویدادی معاصر، تنها ایرانیان را غم زده و منزجر از حکومت کنونی می کند. و سختی های برآمده از آن بر گرده ی هر ایرانی، آنان را دچار فراموشی تاریخی می سازد.
اما نیک و بایسته است که با آیینه نهادن تاریخ گذشته ی ایران، غم ها و شادی هامان را برآیند و فرجام رویدادهای تلخ و شیرین تاریخی بگیریم و از این نگرگاه، آنها را واکاوی و بررسی کنیم.
با در نظر گرفتن این شیوه است که هر پژوهشگری که دردِ مام ِ میهن را در دل و جان می کشد، نیک درمی یابد که آنچه امروز در ایران می گذرد، بازتاب همان رویدادهاییست که در نتیجه ی تازش بیگانگان، از ترک و تَتار تا مغول و عرب و به ویژه تازیان و عربان بر خاک ایران فرود آمده است.
فرآیند تازش تازیان، بی گمان، پروسه ای هزار و چهارسد ساله است. بیگانگان، خونریزان و دیکتاتورها در درازنای قرون، همواره همتایان خود را الگو قرار داده اند و با گرفتن نقاط ضعف و قوت حرکت های آنان، بنیان ظلم و ستم خود را محکم تر در زمین کوفته اند.
تازیان، با الگو قرار دادن مقدونیان، در ایران، فرهنگ سوزی راه انداختند. در تاریخ آمده است: زمانی که اسکندر گجستک ایران را عرصه ی تاراج خود قرار داد و شهرها را به آتش کشید و مردمان را به شمشیر کشت، دو استراتژی را در ویرانگری خود در نظر گرفت: یکی، کتاب سوزی و دانشمند کُشی و دیگری، فرهنگ سوزی و جوان کُشی. در واقع او می کوشید با از بین بردن شایستگان و نخبگان، خرد و دانش را نابود سازد.
تازیان نیز پس از هجوم به ایران، به همان کارهای همتای خود –اسکندر- پرداختند.
از آن روز تا به امروز، هرچه در ایران گذشته و می گذرد و پس لرزه های آن که تا زمانی دیرین خواهد ماند، برآمده از همین نابودی فرهنگی است.
فرهنگ ایرانی، دربردارنده ی ارزش گذاری برای راستی، خردورزی، مهرپروری و نیکوکاری است. اعراب کوشیدند با نابود کردن این فرهنگ، دروغ را به جای راستی، خرافه را به جای خرد، کینه را به جای مهر و انتقام را به جای بخشش و نیکی بنشانند. آنها با این ترفند کوشیدند که فرهنگ ایرانی را به فرهنگ بیابانگردی خودشان تبدیل کنند. برای این کار به حربه ی زور نیز متوسل شدند. زیرا در پهنه ی فرهنگ ایرانی که نیکی و راستی را وظیفه ی هر انسانی می دانست، نمی توانستند تخم دروغ بکارند و دینشان را به زور به مردم بقبولانند و کتاب مقدسشان را نخوانده و ندانسته به خوردِ آنان بدهند.
با تمام این گفته ها، می توان به این نتیجه رسید که جمهوری اسلامی، نتیجه ی همان تجاوز هزار و چهارسد سال پیش است که با الگو قرار دادن خلیفه گری تازیان و فرهنگ سوزی و ترویج خرافه و دروغ باوری و کینه ورزی و حس انتقام، کوشیده نهال دیکتاتوری را در شوره زار خرافه، نهادینه کند.
در آستانه ی 25 بهمن ماه (14 فوریه) که برابر با سالگشت نبرد خونبار نهاوند، است، هستیم. جنگی که تازیان آن را "فتح الفتوح" نامیدند و در آن شالوده ی امپراتوری ساسانی از هم پاشید، شهرهای بزرگ ایران به دست اعراب افتاد، با وجود مقاومت سرداران دلیر ایرانی هزاران تن کشته شدند و پس از آن نیز نقشه ی کشتن یزدگرد سوم، واپسین شاهنشاه ساسانی به نیرنگ یک ایرانی-نمای خائن، به نام "ماهوی"، حکمران مرو عملی شد.
برابری و مطابقت، این رویداد، با بهمن 57 و انقلاب اسلامی، خود گویای همانندی ها میان اشغال ایران به دست تازیان و شورش اسلام گرایان در 1357 است.
در زیر به یکی از اسناد تاریخی از یورش و کشت و کشتار تازیان در خاک ایران، بنگرید: (برگرفته از تارنمای کرمانشان)
حدود سال های ١٩١٠، پوست پارهی کهنهای در کاوشهای روستای «هزارمێرد» (هزارمرد) استان سلیمانیه در کردستان عراق به دست آمد که در آن چهار بند سرود به زبان کردی سره و با خط پهلوی نوشته شده بود.
این چهار بند چامه که به نام "هرمزگان" نامیده شده، یادآور حملهی تازیان (اعراب) به سرزمین کردستان و کشت و کشتار آنان است.
برابر داوری دانشمندان، این نوشته از همان آغاز هجوم تازیان به سرزمین ایران نوشته شده است.
این چامهی آتشین کردی، که دل هر انسانی را به جوش و خروش میآورد و مایهی اندوه میشود، دورنمایِ آن روزگار را به خوبی نشان میدهد:
"هورمزگان رمان، ئاتران کوژان
ویشان شاردهوه گهوره گهورهکان
زۆرکاری ئارب کردنه خاپوور
گنانی پاله ههتا شاره زوور
شهن و کهنیکا وه دیل بشینا
مهرد ئازا تلیا وه رووی هوینا
رهوشتی زهردهشتره مانووه بیکهس
بزیکا و نیکا هورمزد وه هیچ کهس."
ترجمه فارسی:
"معابد، ویران و آتش ها خاموش شدند
بزرگِ بزرگان، خود را مخفی نمود
عربِ ظالم، ویران کردند
روستای پاله را تا شهرزور
زنان و دختران را به بردگی بردند
مردان دلیر در خون غلتیدند
آیین ِ زرتشت، بی سرپرست ماند
دیگر اهورامزدا به هیچکس ترحم نکرد(=مهر نورزید)."
لازم به ذکر است که این سند تاریخی بر روی پوست آهو نوشته شده و هماکنون در موزهی سلیمانیهی کردستان عراق (به زبان آریایی: اراک) نگهداری می شود.
افزون بر این سند، در "دانشنامه ی آزاد ویکیپیدیا"، به نوشته و تصاویری با عنوان "شمشیرهای قادسیه" برمی خوریم. در این نوشته، به بنایی اشاره شده که صدام حسین، دیکتاتور سابق عراق، برای افتخار به کشتار قادسیه در 1400 سال پیش و نیز کشتار جنگ ایران و عراق ساخته است و شگفتا که در این حدود 20 سال که از ساخت آن می گذرد، کمتر ایرانی پیدا شده که فریاد سر دهد و مخالفت خود را با آن بیان دارد. در زیر متن نوشته ی ویکیپیدیا را می خوانید:
شمشیرهای قادسیه یا دستهای پیروزی نام طاق نصرتی است در مرکز شهر بغداد که به دستور صدام حسین تکریتی برای نشان دادن پیروزی بر ایران ساخته شد. لازم به ذکر است که نبرد قادسیه یکی از دو نبرد اصلی و موجب پیروزی حتمی نیروهای اسلامی به امپراتوری ساسانی بوده است.
ساخت این بنا در سال ۱۳۶۵ آغاز شد. (دو سال قبل از پایان جنگ ایران و عراق) و شامل دو دست که از خاک بیرون آمده اند، میشود. شکل و فرم هر دست را طراح آن از روی دستان خود صدام طراحی کرده است. هر دست نیز شمشیری به شکل کمان در دست دارد که در نوک، به شمشیر دیگر وصل میشود. این بنا، پس از طراحی توسط دو پیمانکار انگلیسی و آلمانی ساخته شد.
پس از ساخت، به دستور صدام، کلاهخود ۵۰۰۰ ایرانی کشته شده در جنگ را در اطراف آن قرار دادند. در هر یک از کلاهخودها نیز با شلیک یک گلوله، سوراخی در آن ایجاد کردند. بعضی از کلاهخودها را نیز با سیمان به جاده زیر شمشیرها چسباندند تا در موقع رژه سربازان لگد مال شود.
پس از جنگ عراق، با وجودی که دولت نوری مالکی درخواست نابودی آن را داده بود، ولی به علت مخالفت "زلمی خلیلزاد" سفیر وقت آمریکا در عراق، تخریب بنا اجرا نشد. در حال حاضر این بنا در منطقه ی حفاظت شده ی بغداد (منطقه سبز) قرار دارد.
تصاویر این سازه ی ضد ایرانی را در زیر ببینید:
سربازان آمریکایی در حال عبور از زیر طاق نصرت ایرانی ستیز شمشیرهای قادسیه |
کلاهخودهای سربازان ایرانی در دست یک سرباز آمریکای |
به عنوان نوشته ی دوم و دنباله ی جستار بالا، به بخشی از گفته های دکتر زرین کوب، در کتاب "دو قرن سکوت" نظر بیفکنید: (با سپاس از سحر)
پاسخحذفزبان گمشده
با اندکی اندیشیدن در تاریخ در می یابیم که تازیان از آغاز برای آن که از اسیب
زبان ایرانیان دور بمانند و ان راهمواره چون آلت برنده ای در دست شکست خوردگان
نبینند در صدد بر امدند زبان و گویش های بومی را در ایران را از میان بردارند
رفتاری که تازیان در خوارزم با خط و زبان مردم کردند گواه این گفته است.
نوشته اند که وقتی
قتیبه بن مسلم سردار حجاج بار دوم به خوارزم رفت و آن شهر را باز گشود , هر کس را که خط
خوارزمی می نوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بی دریغ در
گذاشت و موبدان و هیربدان قوم را یکسر نابود نمود و کتاب هایشان همه بسوزانید و
تباه کرد تا انکه رفته رفته مردم بیسواد ماندند, واز خط و کتاب بی بهره گشتند این
رویداد نشان میدهد که تازیان زبان و خط مردم ایران را همانند آلتی برنده بر علیه خود تلقی میکرده
اند , از این رو شگفت نیست که در همه شهر ها برای از میان بردن زبان و خط و فرهنگ
ایران با تمام نیرو کوشش کرده باشند . شاید بهانه دیگری که عرب برای مبارزه با زبان و
خط ایران داشت این نکته بود که خط و زبان مجوس را مانع نشر و رواج قران میشمرد بدین
گونه تردیدی نیست که در هجوم تازیان بسیاری از کتاب ها و کتابخانه های ایران دستخوش
آسیب و نابودی گشته است در بین مسلمانان آن روزگار آشنایی به خط و نوشتن بسیار
اندک بود و پیداست که چنین قومی تا چه اندازه میتوانست به کتاب و کتابخانه علاقه
داشته باشد. تمام گواه ها نشان میدهد که عرب از کتابهایی مانند آنچه امروز از ادب
پهلوی باقی مانده است سودی نمیبرده است , گفته اند که وقتی سعد بن ابی وقاص بر مدائن
دست یافت در انجا کتابهای بسیار دید.نامه به عمر بن خطاب نوشت و در باب این کتاب ها
دستوری خواست.عمر در پاسخ نوشت که آن همه را به آب افکن که اگر آنچه در آن کتاب
ها هست سبب راهنمایی ما است , خداوند برای ما قران را فرستاده است که از آنها نماینده تر
است و اگر در آن کتابها جز مایه گمراهی نیست , خداوند ما را از اسیب آنها در امان
داشته است.از این روی آن همه کتابها را در آب یا آتش افکندند به هر حال از وقتی
فرمان روایی ایران به دست تاریان افتاد زبان ایرانی نیز زبون تازیان گشت.دیگر نه در
دستگاه فرمانروایان به کار می امد و نه در کار دین سودی میداشت.زبان پهلوی اندک
اندک منحصر به موبدان و بهدینان گشت.کتابهایی نیز اگر نوشته می شد به همین زبان
بود.اما از بس خط آن دشوار بود اندک اندک نوشتن آن نا کارامد گشت.زبان های سغدی
وخوارزمی نیز در مقابل سختگیریهایی که تازیان کردند رفته رفته متروک می گشت در
حالی که زبان تازی زبان دین وحکومت بود پهلوی و دری وسغدی وخوارزمی جز در بین مردم
باقی نماند. به همین روی بود که زبان ایران در آن دوره های خاموشی و بینوایی به
چیرگی تازیان در امد و بدان آمیخته گشت و اندک اندک واژه هایی از نسخه های دینی و
اداری در زبان فارسی وارد گشت.
منبع : دکتر عبدالحسین زرین کوب
By sahar