۱۳۸۹ مرداد ۲۸, پنجشنبه

از کفر من تا دین تو ؛ برخورد دوگانه ی حکومت اسلامی با "دین"


 در ماه رمضان یکی از ماه های مذهبی مسلمانان به سر می بریم؛ ماهی که برطبق آیه ای، زمان نزول قرآن بر محمدبن عبدالله است.
همانگونه که می دانید در ادیان مختلف –به ویژه ادیان ابرهیمی (یهود، مسیح و اسلام)- روزه داری به شکل های مختلف آمده است.
روزه داری در ادیان و آیین هایی که جنبه ی ریاضت کشی شان قوی تر است، مهم تر می باشد؛ در آیین زردشتی بخاطر ضعیف شدن بدن، روزه داری ناپسند می باشد.
من قصد وارد شدن به این رسم دینی را ندارم؛ فقط می خواهم به جنبه ی ابزارگونگی روزه در حکومتی مذهبی (آن هم در ایران) بپردازم.

اخیرا"، خبری در صدر رسانه ها قرار گرفت ؛ "علی کریمی" فوتبالیست سرشناس ایرانی که در یک سال اخیر بعد از انتخابات نیز با بستن دستبند سبز در بازی ایران و کره ی جنوبی توجه خیلی ها را به سمت خود جلب کرد و به محبوبیت مردمی خود افزود؛ درست نقطه ی مقابل "افشین قطبی" مربی سابق باشگاه پرس پلیس و فعلی تیم ملی ایران که با شرکت در مراسم تحلیف احمدی نژاد خود را از یک چهره ی محبوب مردمی به یک چهره ی منفور غیر مردمی تبدیل کرد.
اخیرا" این بازیکن سرشناس ایرانی را به دلیل آنچه "روزه خواری" عنوان شده، از باشگاه استیل آذین اخراج کرده اند.

صرف نظر از اینکه آیا واقعا دلیل اصلی اخراج کریمی، این قضیه بوده است یا نه، نکته در برخورد رده های مختلف حکومت ناجمهوری اسلامی –از نیروی قهریه گرفته تا سازمان های گوناگون و حتی ورزش- با افرادی است، که به دلایل شخصی قادر به روزه گرفتن نیستند یا اصلا دلشان نمی خواهد روزه بگیرند و یا اعتقادی به آن ندارند.
برای بسیاری از ما که بعد از روی کار آمدن حکومت مذهبی، زندگی در سرزمین اشغال شده ی ایران را تجربه کرده ایم، از همان سنین کودکی ماه رمضان همراه با اضطراب بوده است؛ از دوران نوجوانی و حتی کودکی در گوش هایمان خوانده اند که "در این ماه مبادا چیزی بخورید یا بیاشامید" و ما با این ترس بزرگ شدیم. برخورد خشن بسیجیان و مامورین امر به معروف و نهی از منکر(!) با کسانی که در این ماه چیزی خورده یا نوشیده اند(به قول حکومتیان روزه خواری) و یک نفر آنها را دیده است، برایمان تصویر آشنایی است.

آیا ماه رمضان، ماه خیر و برکت است

از ماه رمضان به عنوان "ماه خیر و برکت" یاد می کنند؛ اما آنچه تا به همین امروز در حکومت فعلی شاهد آن بوده ایم، چیز دیگری را نشان می دهد:

  1. در ماه رمضان، ساعات کار بانک ها و سازمان هایی که کار خدماتی انجام می دهند، به بهانه ی خستگی و گرسنگی پرسونل "از سی دقیقه تا دو ساعت" کاهش می یابد؛ و این یعنی میانگین "سی ساعت"، از زمان کاری سازمان ادارات مختلف در یک ماه در ایران کم می شود، که خود در یک کشور توسعه یافته و حتی در حال پیشرفت، فاجعه محسوب می شود و زیان های فراوانی به همگان وارد می کند.
  2. در این یک ماه، واحدهای خرید و فروش کالا و مغازه ها، از جمله نانوایی ها و رستوران ها، از ساعت کاری خود می کاهند و این یعنی خانوارهایی که مایحتاج خود را در ساعت خاصی(مثلا" ظهرها ساعت یک) می خریدند، مجبورند برنامه ی خود را در این یک ماه بهم بزنند.
  3. از سوی دیگر، در همان ساعات محدود کاری در ماه رمضان، بسیاری به بهانه ی گرسنگی و تشنگی ناشی از روزه یا بی خوابی و سبک و سنگین شدن معده به خاطر عدم تعادل در وعده های غذایی، نمی توانند کار مردم را به خوبی راه بیاندازند و بدین سان از زیر کار فرار می کنند و معمولا" دو یا سه ساعت قبل از افطار، عملا" کارها را تعطیل می کنند و این یعنی هم ضایع شدن حق مردم و ارباب رجوع و هم ضرر شدید کشور؛
  4. به دلیل این مناسک دینی اجباری و روزه داری زوری، بسیاری از مردم نه تنها از عقاید دینی و اسلامی، بلکه حتی از عقاید شخصی خود به خدا و نیروی برتر روی بر می گردانند و به قول معروف "زده می شوند".
این خود عامل دیگری است که باعث می شود مردم در این ماه بیش از پیش به نوشیدن مخفیانه ی مشروبات الکلی روی بیاورند و از سوی دیگر درصد جرم و جنایت و دروغ و ریا هم در ماه مبارک رمضان بیشتر می شود.
هر چند حکومت از ارایه ی یک آمار مشخص از درصد وقوع جرم و جنایت در ماه رمضان طفره می رود؛
     5. در کنار چهار عامل بالا، روزه دستاویزی است برای گران کردن کالاهای مختلف                                                                               
         بویژه گوشت و مرغ و برنج و نان که کالاهای اولیه محسوب می شوند؛

اندر حکایت "ربنای استاد شجریان"

خبر دیگری که ذهن و جان همگان را –چه روزه دار و چه آنان که روزه نمی گیرند- به خود مشغول داشت، ماجرای ممنوعیت پخش اثر جاودانه ی ربنای استاد شجریان است که امروزه کمتر کسی را می توان دید که از بزرگ و کوچک و پیر و جوان، آن را نشنیده باشند.
مذهبیون، با وارد شدن به عرصه ی سیاست و کشورداری، از آغاز تاکنون دین را چاقوی سیاست کرده اند. قبل از اینکه به برخورد نظام اسلامی با این هنرمند مردمی(شجریان) بپردازیم، شایسته است در این ماه از خواننده ی بزرگ دیگری یاد کنیم؛
"سید جواد ذبیحی" با آن صدای افسانه ای خود، تا پیش از روی کار آمدن نظام اهریمنی اسلامی، بلبل نغمه خوانِ سفره های سحر و افطار مردم بود، آنانی که با عشق روزه می گرفتند و کسی مجبورشان نکرده بود روزه بگیرند. صدای ذبیحی با آن زیارت سحرش، با آن ربنایش و اذان معروفش، حتی برای آنانی که اهل نماز و روزه هم نبودند، زیبا و دلنشین بود؛
اما با روی کار آمدن آخوندهای سیاسی(!) و حکومت اسلامی، ذبیحی به همان سرنوشتی گرفتار شد که هنرمندانی چون "امیرناصر افتتاح" یا "عبدالوهاب شهیدی".
ذبیحی که صدایش شهره ی همگان شده بود، گرفتار آتش خشم انقلابیون اسلامی شد و به طرز فجیعی ترورش کردند؛ بعدها خلخالی، جلاد ویژه ی حکومت اسلامی در کتاب خاطراتش نوشت که سید جواد ذبیحی، معروف به بلبل شاه، به دلیل نیایشی که برای محمدرضاشاه پهلوی خوانده بود به دستور مستقیم وی ترور شد.

استاد محمدرضا شجریان نیز از همان آغاز روی کارآمدن جمهوری اسلامی و با فتواهای صریح و گستاخانه ی خمینی مبنی بر حرام و مخدر بودن موسیقی، خود را از صدا و سیمای نظام کنار کشید و حتی در سال 64 و در زمان اعدام ها و ترورهای جمهوری اسلامی، با ارایه ی آلبوم "بیداد" و آن شعر معروف حافظ (یاری اندر کس نمی بینیم، یاران را چه شد / دوستی کی آخر آمد، دوستداران را چه شد) اعتراض علنی خود را به جنایات رژیم نشان داد و مدتی را بخاطر خواندن آن کاست به زندان رفت.
شجریان در طول این سی و یک سال تنها یک بار در سال 1373 در تلویزیون حاضر شد و ضمن انتقاد شدید به برنامه های صدا و سیما از بی توجهی به موسیقی و هنر (و نشان ندادن سازها و حرام دانستن نواختن ساز برای زنان) به شدت انتقاد کرد.

در جریان حوادث بعد از انتصابات پارسال، شجریان بار دیگر جانب مردم را گرفت، خود را از همین مردم و خس و خاشاکی دانست و برای چندمین بار، به صدا و سیمای ضد ملی هشدار داد که از پخش کارهای هنریش –که هیچ تناسبی با شرایط فعلی ایران ندارند- خودداری شود و حتی در این راستا از صدا و سیما شکایت نیز مطرح کرد؛
از ماه رمضان سال گذشته صدا و سیمای وابسته به بیت رهبری و وزارت اطلاعات (که استودیوهایی هم در زندان ها و شکنجه گاه های وزارت اطلاعات برای گرفتن اعترافات مسخره ی تلویزیونی دارد) سعی کرد از پخش ربنای شجریان خودداری کند، اما در برابر شور مردمی که به شدت "طرح احیای ربنای شجریان در قالب سی دی و پخش آن" را انجام می دادند، کم آورد و مجبور به پخش آن شد.
اما امسال که استاد شجریان انتقاداتش را بار دیگر متوجه ی خمینی و نظام جمهوری اسلامی کرد و حتی در مصاحبه ای با شبکه ی سی ان ان گفت: " در طول این سی سال ما یک روز خوش ندیده ایم..."، پخش ربنا به طور کامل ممنوع شد.

"دکانِ مذهبیون" دارد تخته می شود

بدیهی است که جمهوری اسلامی با اقدامات این چنینی نشان داده است که به هیچ وجه حافظ اسلام و یا تشیع نیست، بلکه هر چه به نام دین می کنند، فریبی بیش نیست؛ اسلام اسلام گویان این حکومت، قیام علیه خدا و همه ی مقدساتی است که مردم بدان اعتقاد دارند؛ توهین به نام محمد و علی و دیگر شخصیت های این دین است؛
و در حقیقت حکومت مذهبی با این کارها، جایگاه خود را بین توده ی مردم که در شهرها و روستاهای کوچک زندگی می کنند و براساس کم دانشی و نادانی که در آن نگه داشته شده اند، هنوز اعتقادی به عمامه به سران و وطن فروشان این رژیم دارند، هر چه بیشتر سست تر و ضعیف تر می کند.

تاریخ این شعارِ "اسلام-اسلام کردن" حکومت دیگر به پایان رسیده است؛ دکان شیعه گری و مذهب بازی حکومت رو به افول و کساد است و عملا جز پاره ای هوادار مجازی که به زور و پول برای خود دست و پا کرده، دیگر جایگاهی بین اکثریت مردم ایران ندارد؛ به قول حافظ
"برو این دام بر مرغ دگر نه / که عنقا را بلند است آشیانه"

اینک بعد از گذشت سی سال، حکومت اسلامی، بارها نشان داده است که روزه داری و مسلمانی اگر پیرو نظام و جیره خوار دستگاه نباشد، محکوم به ترور و مرگ است، حتی اگر "ربناخوانی"چون ذبیحی یا شجریان باشد.
اما دیگر چشمان مردم ایران باز است و هنرمندان و ورزشکاران مردمی و مستقل را از غیر مردمی و حکومتی تشخیص می دهند. دیگر بین علی کریمی و نکونام و مهدوی کیا تا افشین قطبی و شجریان و ذبیحی و محمد نوری تا افتخاری و عصار، فاصله هاست.

افشین قطبی، حسین رضازاده، مایلی کهن، افتخاری و عصار هرچند هنرمند و ورزشی هستند، اما از داشتن "شخصیت ورزشی یا هنری" محروم اند. شجریان وکریمی و ذبیحی در قلب های مردم جای دارند و این بزرگ ترین افتخار و پاداش است.

***

در ماه رمضان هستیم! گرسنگان و بیچارگان و فقیران، فقرشان باقی است، بچه های گرسنه، گرسنگی شان را راحت تر تحمل می کنند، تا به نام روزه از خدا صواب بگیرند!

از خانه ی روزه دارانِ مافیای قدرت و ثروت، بوی کباب و خوراک های رنگارنگ می آید و صدای اذان شنیده می شود؛ کودک گرسنه تا به حال در عمرش کباب نخورده است!

اینجاست که باید گفت:
اگر دین شما این است و خدای شما آنگونه،
من سال هاست که به این دین و آن خدا کافرم؛
"از کفر من تا دین تو ..."



سروش سکوت

28امرداد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر