از بدو تاسیس حکومتی با پسوند اسلامی، همواره شاهد ناآرامی ها در استان های مرزی ایران از سیستان و بلوچستان تا کردستان و آذربایگان بوده ایم.
درگیری هایی که در پی رسمی شدن سیاسی شیعه ی سیاسی و قدرت گیری مولایان برای غارت ثروت و قدرت بوجود آمد.
ایرانیان با این تنوع عقاید دینی و قومی، این تسلط و اکثریت خوانده شدن فرقه ی (پر تفرقه ی!) شیعه ی دوازده امامیه را برنتافته اند و همواره به نابرابری های مذهبی و قومی اعتراض کرده اند؛ اعتراضاتی که از نظر حکومت موسوم به جمهوری اسلامی! مرادف و برابر تجزیه طلبی گرفته شده است.
در اوایل انقلاب سیاه 57، فعالان حقوق مدنی، قومی و مذهبی در کردستان و سیستان که نیک دریافته بودند با شیعی شدن سیاست انحصار، دیکتاتوری و نژادپرستی فزونی می یابد، در شهر و دیار خود گروه ساختند و اعتراض ها کردند، جواب این اعتراضات اما، بمباران و تیرباران مردم بی گناه کردستان در دهه ی شصت از سوی حکومت اسلامی بود که بسیاری از کردهای آن نواحیو از جمله چند پرستار زن، به دستور مستقیم خلخالی –جلاد رژیم- که در واقع دستور غیر مستقیم خمینی محسوب می شد- تیرباران کردند.
***
هدف از این مقال، نگاه تاریخی به نوع سیستم حکومت در ایران کهن، بررسی سابقه ی تاریخی و چرایی تجزیه طلبی است.
سیستم حکومت در ایران کهن
بد نیست برای آشنایی با تاریخ ایران باستان و نوع اداره ی مملکت در آن دوران، اندکی سخن برود؛
یادآوری این نکته ضروری می نماید که هدف از آوردن این نوشتار هواداری از سیستم حکومتی خاصی نیست؛ اما برای روشن شدن اذهان، بایسته است.
عده ای می کوشند با اتکا بر مفهوم "تمامیت ارضی" هر نوع بحث ازحق و حقوق حاشیه نشین های ایران را ممنوع اعلام کنند و مثلا" بگویند که در شرایطی فعلی سخن گفتناز این چیزها صلاح نیست و حتی آوردن کلمه ی "فدرالیسم" خطرناک است! درست است که بحث در نوع اداره ی کشور منوط به یک انتخابات و رفراندم آزاد ازاد است –چیزی که تنها با سرنگونی نظام سیاسی و مذهبی فعلی امکان پذیر است- اما باید این مساله نیز روشن شود؛ باید نگاهی به تجارب تاریخی انداخته شود.
تجربه ای تاریخی
ایران در تمام دوران های زندگی باستانی با حکومت فدرال اداره می شده است؛ این شیوه، دو بار بر دست پارسیان یعنی هخامنشیان (به جز کوروش و چند شاه دیگر) و ساسانیان شکسته شد و قدرت در دست حکومت مرکزی متمرکز گردید و به شکست عمومی ایرانیان انجامید. در حالی که در زمان حکومت اشکانیان، سه بار تیسفون بدست رومیان افتاد، اما ایران تسلیم نشد؛ زیرا در حکومت آنان ایالات هر کدام خود حکومتی محلی و نیروی نظامی داشتند.
در زمان این سلسله ی شریف، شهرها با انجمن محلی اداره می شد.
سندی بر پوست آهو از یکی از شهرهای خوزستان بدست آمده است که در آن اهالی از شاه شاهان خواسته اند که بنا بر نیک اندیشی و نیک نامیِ رییس انجمن شهر موافقت نماید که او برای بار سوم نیز به ریاست انجمن برگزیده شده و در این شغل ابقا گردد و شاهنشاه نیز به پاس احترام موافقت کرده است.
در این دوران، دین مردمان مختلف آزاد بود؛ زیرا که در ارمنستان از اواخر دوران آنان به مرور به کیش مسیحی گرویدند؛ نیز، آثار و قراین نشان می دهد که دربخش هایی از کرمان بت پرستی رایج و پرستش مهر و ناهید هم مرسوم بوده است.اما "حکومت فدرال" در عقاید مردمان دخالت نمی کرده است؛ زیرا که او فقط رابطی بین حکومت های مردمان (و بنا به اصطلاح امروز "خلق ها") ایرانشهر بوده است و سیاست خارجی کلی ایران و روابط با کشورهای همجوار را اداره می کرد.
این سلسله ی گرامی با این همه افتخارات چنان بردست اردشیر ساسانی از هم پاشید و چنان آثار آن از بین رفت که حمله ی اسکندر و عرب ها و مغول در یک مطالعه ی ریشه شناسانه، از آن ستم (از بین رفتن شیوه ی فدرال) نیز ناشی شد.
این شیوه ی حکومت پیش از هخامنشیان و بعد از یورش تازیان در تعدادی از حکمت های ایرانی نیز تا کرانه های دور در ایران مرسوم بوده است.
تاریخ تجزیه طلبی
برای بررسی این پدیده باید از دو سو نگریسته شود:
نخست، حکومت مرکزی؛
دوم، حکومت های حاشیه نشین؛
از نظرگاه بحث حکومت مرکزی، در طول تاریخ به یقین ثابت شده است که هر زمان حکومت مرکزی متشنج، درگیر جنگ ها و کشورگشایی ها، دیکتاتوری و مردم ستیزی بوده است، گروه ها و دسته هایی کیلومترها دور از مرکز اداره ی مملکت بوده اند به فکر شورش افتاده و دست به شورش زده اند، موی دماغ حکومت شده و در صورت ناتوانیش با متحد کردن قبایل و ایالات دیگر، مرکزیت را از دست حکومت خارج ساخته اند؛
برای نمونه در پایان دوره ی هخامنشیان، ازآنجایی که قدرت به طور مطلق به یک پادشاه و یک حکومت مرکزی متمرکز شده بود، بیشتر توش و توان او و ارتشش صرف از بین بردن شورش های داخلی شد و قدرت آن از بیرون ضعیف گشت و یک فرد تازه به دوران رسیده که در سر حوس کشورگشایی داشت –یعنی اسکندر مقدونی- به ایران حمله کرد؛
یا در دوره ی ساسانیان که شرایط ایران در پی نزاع داخلی و انقلاب های درونی آشفته شده بود، در زمان یزدگرد سوم، اعراب ازاین آشفتگی استفاده کرده و ایران را فتح کردند؛
در تاریخ می خوانیم که ایرانیان در زمان ساسانیان هفت بار انقلاب کردند؛ دو انقلاب مزدکی و عیسوی در زمان انوشیروان، انقلاب بهرام چوبین، انقلاب آخر دوره ی خسروپرویز و آخر عهد هرمز، انقلاب زمان قباد و انقلاب اول زمان بهرام گور؛
گفتنی است در یکی از این رستاخیزها، هزار و پانصد سال پیش از شکسته شدن "باستیل در انقلاب 1789 فرانسه" بزرگترین زندان ایران آن دوران به نام "زندان فراموشی" بر دست ایرانیان شکسته شد.
دلایلی از این دست و نیز افراط گرایی موبدان زردشتی چونان تنسر و کرتیر و نیز شورش های داخلی که به سختی سرکوب شد راه را برای شکست ایرانیان در برون مرز از اعراب نومسلمان! هموار کرد.
بعد از اسلام نیز هرگاه حکومت مرکزی دست به افراط گرایی، افزایش قوه ی قهریه و سرکوب مردمزده است، همواره عده ای که عمدتا" به وسیله ی نیرویی خارجی حمایت می شوند، دست به شورش و ناامن کردن مملکت می زنند تا در سایه ی آن زمینه ی سقوط حکومت مرکزی را فراهم آورند؛ نمونه اش هم حمله ای افغان ها که جزیی از ایران بوده اند است که سبب از بین رفتن حکومت مرکزی و قدرت گیری محمود افغان شد.
امروزه نیز جمهوری اسلامی با دیکتاتوری ذهبیش، ایزاری کردن دینی که چند میلیون ایرانی به آن اعتقاد دارند و افزایش قوه ی سرکوب به وسیله ی نیروی سپاه پاسداران و شاخه ی برون مرزی آن –سپاه قدس- نه تنها مرزهای داخلی را ناامن می کند و زمینه را برای درگیری های قومی فراهم می کند، بلکه حتی کشورهای همسایه در خاورمیانه را گرفتار عملیات تروریستی می نماید.
تجزیه طلبی یا سیاست دفع توجه
بدون شک هیچ ایرانی میهن دوستِ ملیت گرایِ خواهان آن نیست که حتی یک وجب از ایران از این سرزمین کهن جدا شود. حتی اگر حکومت ستمگر فعلی در ایران باشد؛
واضح است همان اندازه که حکومت اسلامی برای ایرانمان خطرناک است، گروه های تجزیه طلبی که به نام دستیابی به حق و حقوق، خواهان جدایی هستند، برای ایران خطرآفرینند. اما پرسش اینجاست که: این گروه ها اسمشان چیست؟ از کجا حمایت می شوند؟ آیا اصلا وجود خارجی دارند؟ آیا حرف های جمهوری اسلامی درست است که گروه هایی به نام پژاک یا جندالله... جدایی طلبند؟... برای یافتن پاسخ اینگونه پرسش ها ابتدا همه باید به این نتیجه برسند که خود نظام اسلامی حاکم، فاقد کوچکترین مزیت و سودی برای ایرانیان است و مسلما" این حکومت که ازاین پرونده ی خرابش و نفرت مردمش آگاه است، برای ماندگاری خود حتی حاضر است دنیا را به تنش و ناآرامی بکشاند؛ همچنان که کشیده است. پس این رژیم از ایجاد ناآرامی و کشته شدن مردم بیگناه در درگیری هایی که خودش بپا می کند باکی ندارد؛ حتی اگر یک درصد هم احتمال بدهد که بار توجه همگانی و مخالفت سراسری مردم کاسته می شود.
در این که عده ای یا گروهک هایی در این شهرها هدف شوم جدایی از خاک پرگوهر ایران را در سر می پرورانند، شکی نیست؛ اما گروه هایی که جمهوری اسلامی نام می برد، بیشتر یک بازی سیاسی و حیله ای به نام تجزیه طلبی است که بپا می کند تا توجیه جنایت ها و اعدام هایش را کند.
دلیل اصلی پیدایش گروه های جدایی طلب، خود حکومت اسلامی است؛ اما (به نظر من) این گروه ها بیش از آنکه وجود خارجی داشته باشند و مورد نظر قرار گیرند، باید به آن گروه ها و دسته هایی نگریست که خود جمهوری اسلامی به موازات مبارزات در مناطق مرزی کردستان و بلوچستان انجام می شود؛ هدف این گروه ها که از سازمان نظامی-تروریستی سپاه و شبه نظامی بسیج حمایت می شوند، ایجاد رعب و وحشت و ناامن کردن این مناطق است؛ گروه هایی که هیچ ارتباطی به مردم بی گناه این شهرها ندارند؛ مردمی که خواهان حداقل حق و حقوق انسانی خود یعنی عدم تبعیض نژادی، مذهبی و زبانی هستند؛ هیچ نیرویی نمی تواند و نباید بتواند کودکی را از سخن گفتن، آموختن و ترویج زبان مادری و عقیده ی دینی او بازدارد، کاری که جمهوری اسلامی سی و اندی سال است انجام می دهد.
***
خط و خطوط گروه های نظامی که هر لحظه عملیات انتحاری و کشتار در مناطق مرزی ایران انجام می دهند از خود جمهوری اسلامی آب می خورد؛ یاد آن گزارش العربیه می افتم که: جمهوری اسلامی تهدیدی برای مرزنشین ها و کشورهای حاشیه ی مرزهای ایران است.
بعید هم نیست که صلاح کشتار و عملیات انتحاری رخ داده در سیستان و بلوچستان یا کشتارهای کردستان پرونده ای در بیت رهبری و بودجه ای در سپاه پاسداران نداشته باشد. همانگونه که بیست و چند سال پیشدر کردستان بی گناه ترین مردمرا کشتند و در زندان هاشان تهرانی و تبریزی و مشهدی و کرد و لر و بلوچ ... را درنسل کشی خود تیرباران و اعدام کردند و می کنند.
سروش سکوت
8 شهریور ماه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر