۱۳۹۰ خرداد ۱۳, جمعه

فرزند کُشان



در این روزها که جنایت های رژیم های آدمکُش و ضد بشری همچون جمهوری اسلامی تمامی، و حتا توقف موقتی ندارد، خبر کشته شدن یک زن، آن هم در مراسم خاکسپاری پدرش، گذشته از دیدگاه ها و دسته های سیاسی، دل هر آدمی را به درد می آورد؛ جنایت هایی که تنها از مشتی جانور بیمار روانی مسخ شده در ولایت، بر می آید، که در روز روشن در مراسم خاکسپاری عزت الله سحابی، ده نفری بر سر هاله سحابی بی دفاع بریزند و با مشت و لگد او را از پای درآورند.

به راستی با وجود چنین رویداد های تلخی و یا آنچه در سوریه رخ می دهد و اخیرا چماق داران جیره خوار بشار اسد و خامنه ای در این کشور حتا به کودک 13 ساله هم رحم نکرده اند و پس از شکنجه و کشتن او، بدنش را هم سلاخی کرده اند، دنیا و کره ی خاکی با وجود این جانوران و رژیم های بربر و بدوی به کدامین سو می رود؟ تا به کی تاوان ندانم کاری، کینه ورزی و فریبکاری های عده ای دیگر را چندین نسل باید پرداخت کنند؟ چند نسل دیگر باید شاهد مرگ فرزندانشان در روز روشن به دست جانوران جانی تر از گربه سانان، باشند؟

اما، کمی که به سختی چشمان تر و دل های دردمند را از آه و افسوس بر این جنایت ها دور می کنیم و به گذشته و اکنون نظر می افکنیم، به ریشه ها و پیش زمینه های گرفتاری امروز بیشتر نزدیک می شویم.

لایه ی گذشته

بی گمان، جرم خیانت امثال مهندس سحابی ها، بازرگان ها، قطب زاده ها، بنی صدرها، ابراهیم یزدی ها و دیگر ملی-مذهبی ها و انقلابی ها و امامی ها، کم از خمینی و خلخالی و خامنه ای نیست! 

اگر آن روز های سیاه پس از شورش 57 که سرهای فرزندانِ پدر و مادرهای دیگری از این آب و خاک در برابر چشمان بی تفاوت همین آقایان در شورای انقلاب، بالای دار یا پای جوخه ی تیرباران رفت و سحابی ها سکوت نکرده بودند و با نعره ی "بسم الله القاسم الجبارین"، "صلوات" نمی فرستاند و به "نماز شکر" خمینی اقتدا نکرده بودند و پشت سر همین خمینی خونریز، سیاهی هایش را سپید نکرده بودند، امروز این بلای خانمانسوز بر خود و خویشان و فرزندانشان نمی آمد.

اگر آن روزهای سیاه، این ملی-مذهبی ها زیر عکس مصدق پنهان نمی شدند، به او انگ و دروغ "جمهوری خواهی" نمی چسباندند و با پسوند "مذهب" نام او و ملیت ایرانی را به گند نکشیده بودند، مسلما امروز زندان ها و گورستان ها از هاله سحابی ها پر نبود.

در این روزهای خون، مرگ و کشته شدن هیچ انسانی (حتا خیانتکار) شادی کردن ندارد، اما به راستی تفاوت امثال سحابی و ابراهیم یزدی با خلخالی و خمینی و "مولاحسنی" چیست؟ مولاحسنی، امام جمعه ی تبریز (آخوندی که اخیرا" مدال لیاقت ]در جنایت[ را از احمدی نژاد دریافت کرد) در کتاب خاطراتش پرده از جنایتی برداشته که تنها از این جانوران وحشی ساخته است؛ این آخوند جانی، یکی از پسرانش را که "توده ای" بوده، خود شخصا به کمیته ی انقلاب معرفی می کند و از حکم اعدامش هم پشتیبانی می کند و تازه، هنوز هم که هست از آن جنایت خرسند است! حال پرسش این است: تفاوت این جانیان بالفطره که خونریزی حتا زن و فرزند خود را وظیفه و فریضه ی شرعی و مقدس می دانند با آنهایی که زیر ژست روشنفکری و با زبان تجددمآبی از این جانیان پشتیبانی کردند، چیست؟...

آری آقای سحابی، آقای ابراهیم یزدی و دیگر همراهان ملی-مذهبی که اینک جامه ی سبز پوشیده و به دنبال تعمیر و اصلاح گندآب رژیم ولایی محبوبتان هستید، بدانید که به گفته ی مولوی:

خوب، خوبی را کند جذب این بدان
طیبات و طیبین بر وی بخوان

در جهان هر چیز، چیزی جذب کرد
گرم، گرمی را کشید و سرد، سرد

باتلاقی که امروز خود و فرزندانتان را می بلعد، چیزی نیست مگر همان گندآبی که پیشتر خودتان ساختید. همان بذر درخت کینه و اعدام و کشتار که دیروز ماشتید؛ امروز درخت اعدام خود و خویشانتان شده است.

قاتل نخستین و پشتیبان و همدست قاتلان نداها، ترانه ها و هاله ها شما هستید؛ شمایی که حتا در گور خاموشتان هم در پیشگاه مردم ایران و فرزندان خودتان، مسول و پاسخگو هستید و حتا صرف جدا شدنتان از این دستگاه یا مخالف آن شدن، نمی توانید بر گذشته سرپوش بگذارید.

دزدان با چراغ

لایه ی اکنون: از همه ی این گذشته ی سیاه شگفت انگیزتر و دردناک تر اینکه همان بانیان شورای انقلاب و یاران امام قاتل که امروز و در کشاکش جنبش آزادی خواهی مردم ایران، بجای پشیمانی، شفاف سازی و پاسخگویی در پیشگاه مردم، حافظان نظامی شده اند که هر چه بلا و بدبختی است از آن می آید و بس و بوی بهبود و اصلاح از آن نمی آید، خود را آزادی خواه می نامند!

یاران امام راحل وقاحت را تا بدانجا رسانده اند که اخیرا محمد خاتمی، در روزی که دو برادر جوان به دستور مستقیم خامنه ای در اصفحان اعدام شدند، از مردم می خواهد که از رهبر رژیم عذرخواهی کنند! رهبری که دو سال پیش و درست در چنین روزهایی، فتوای کشتار سراسری مردم را صادر کرد و در نماز جمعه با ریختن اشک تمساح و شکایت از تن علیلش، خلق و خوی کشتار جانوران وحشی ولایت را تحریک کرد.

خاتمی و امثال او که خودشان –حتا اگر صدها بار از این رژیم جدا شوند، که نمی شوند- در صف حکومتیان همین رژیم بوده اند و حالا بجای پرده برداری از گذشته ی سراسر جنایت خود، وکیل مدافع خامنه ای می شوند؟!

با این رویکرد، می توان نتیجه گرفت که خطر همین اصلاح طلبان در هر رنگ و هر لباس از مذهبی تا به اصطلاح ملی، از امثال خامنه ای بیشتر است. زیر اینها همان "دزدان با چراغ" یا "گرگان گوسپند نما" هستند که می خواهند از لاشه ی پوسیده ی قدرت ولایت، با چرب زبانی رهبر یا دورویی در برابر مردم، لقمه ای ببلعند و از انتخابات و پست و مقام هایش سهمی ببرند؛ به گفته ی سعدی:

در برابر چو گوسپند سلیم
در قفا همچو گرگ مردم خوار

سروش سکوت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر