۱۳۸۹ بهمن ۲۱, پنجشنبه

22 بهمن 57 ، قادسیه دوم و آغاز ِ پایانِ حاکمیت اسلام


 شهریــاران بود و خـاک مهربــانان، این دیــار
مهربانی کی سر آمد، شهریاران را چه شد

یکی از غم-بارترین و فراموش-ناشدنی ترین رویدادها در سالشمار ایران، 22 بهمن است. سی و دو سال پیش در چنین روزی، نقشه ی شوم ِ تاراج گری، ویرانگری و فرمانروایی اهریمنی در ایران رونمایی شد.

این رویدادِ خون-بار را می توان دنباله ی قادسیه ی تازیان سرزمین حجاز نامید. قادسیه، تنها یک نبردِ خون-بار نبود، وانکه خواستاریِ فرآیندِ فروپاشی ِ فرهنگِ ایرانی نیز بود.

فرّ و شکوه ایران، تاراج-گرانِ تازی را برآن داشت تا با ویرانی ِ بنیان های فرهنگی ِ ایران، از سوزاندن دفترها و نامه ها در گندی شاپور تا کشتن بلند-پایگانِ دانش و مِهین-مایگانِ خرد، دشتِ پُر دار و درختِ بر و برگِ فرهیختگی را به بیابانِ برهوتِ بی دانشی دگرگون سازند و هزار و چهارسد سال، کوشش بر آن خواست بود. اما زهی خوش-خیالی و نادانی!

بدین خواست، چه بسیارانی خواسته یا ناخواسته، پا در این راه بی برگشت گذاشتند و به باتلاق ِ تازی-پرستی و مرگ-اندیشی و دروغ-کاری و دورویی و باور-تباهی فرو رفتند. گروهی خویشتن را به تاریک اندیشی فروختند و نامور به "روشنفکر اسلامی" شدند و گروهی نادان-مآبانه، به دانش ِ"آن جهانی"ِ پیشوایان تازی و قرآنِ "آسمانی"ِ زبان تازی، باور یافته و خویشتن را در اقیانوس ِ سرگردان ِ ندانم-کاری غرقه کردند و در مغاکِ بیوناکِ سردرگُمی اندر شدند.

چهارده سده، خودخواهانه، بر پیکره ی مام میهن، شکنج و رنجه فرود آوردند.
چهارده سده، نابخردانه، "چهارده معصوم" را سرچشمه ی کردار و گفتار خود کردند. بی آنکه آنها را بشناسند و بی آنکه بدانند آیا آنها سودی برای ایران و ایرانی داشته اند؟!
چهارده سده، بیگانه پرستانه، بردگی و بندگی ایزدی را کردند که دیرزمانی نگاره ای بیش نبود و آزین نگارخانه و بتکده ی سرزمین حجاز بود. "الله"ی که باورمندانش را پروای لغزشی کوچک هم نیست. الله ی که به باورمندانش، پروانه ی هیچ گزینشی را نمی دهد و همه ی دستورهایش، گذیرناپذیر است و سرپیچی از آنها گریزناپذیر است.

ایزدی که بیشتر به اهریمنی تباه-گر در آیین های ایرانی می ماند. او تنها سایه و سراب اهورا را دارد. او بازگوینده ی داستانِ "زُروان"(=زمان بیکران-پدر جهان) است. زُروان، در زهدانش، اهورا و اهریمن را دارد. زروان، در خواب می بیند که نخستین زاده ی او، اهورا است و او چند سد سال بر جهان، به نیکی و راستی و داد فرمان می راند. اهریمن که از این رویای زُروان آگاه می شود، پیش-دستی می کند. شکم او را می شکافد و خود را نخست-زاده می نامد و چند سد سال بر جهان ستم و دروغ می راند تا اینکه اهورامزدا او را نابود می سازد.

این داستان، بسیار همانندِ زایش الله و باورمندانش در ایران، پس از تازش تازیان است. باورمندانِ به الله، در آغاز او را ایزدی ینگه و یگانه نامیدند که پیامش، برابری و برادری است و پیامبرش، رهاننده ی انسان ها و نماینده ی خدا ست.
اما پس از چندی، پیمان هایش را می شکند و دروغگویی پیشه می کند و از جایگاه خشم و خون و کشت و کشتار، ایران را در می نوردد.

هزار و چهارسد سال پس از نخستین قادسیه، در بهمن ماه 1357، باورمندان به الله، در پیکره ی اهریمنی پتیاره، به نام خمینی، ایران را عرصه ی تاخت و تاز خود کردند.
از بستر چنین اندیشه ی خانمان-سوزانه و ایران-ویران-گرانه ای است که کسانی، خود را خدا نامبده و سررشته ی کشورداری را در چنگال گرفتند.
"دیو"ی که بر سر، دستاری سیاه و در دل، سنگی سیاه تر داشت و تاریک اندیشانِ روشنفکرنما، او را "فرشته" نامیدند و مستانه، نعره ی الله اکبرشان، گوش آسمان را درید و خموشانه، بیننده ی کشت و کشتار و دار و تیربارانِ ایرانیان –از ارتشدارها تا فرخ رو پارساها و اندکی پس از آن، یاران و هموندان خود همین تاریک اندیشان در دسته ها و گروه های سیاسیشان- شدند که اندکی پیش از آن برای نابودی ایران و به گفته ی خودشان، شاهنشاهی ِ ایران، با خمینی ِ اهریمن، هم-دست و هم-داستان شدند.

خمینی نیز همچون پدران و عموزادگان تازیش، پس از رسیدن به منبر ِ زور و تزویر، نیرنگ آنها –دروغ- را پیشه ی خود ساخت. او نیز پیش از تخت-نشینی، خویشتن را رهبری آزاد و آزاده نامید که به آرامش و آسایش مردم می اندیشد و شگفتا! آنان که خود را نخبه ی دوران می نامیدند، چنان خرد را فرو هشتند و به سخنان دروغ خمینی باور یافتند و نگاره یِ سیاه و زشت او را در ماهِ سپید و زیبا دیدند و گستاخانه بر این باور خود ابرام ورزیدند و شگفت انگیزتر اینکه هنوز هم شاگردان همان تاریک اندیشان، از تاریخ درس نگرفته اند و به دنبال شیفتگانِ خمینی و شورش 57 –موسوی و کروبی- راه می افتند!
پس از یورش خمینی و دار و دسته اش، او نیز پیمان هایش را شکست و از جایگاهِ "شمشیر ِ خشم ِ علی" که سر ِ هفت سد تن را در یک روز زده بود، برخاست تا جانِ هفتاد میلیون ایرانی را در سه دهه بگیرد!

همانندی های قادسیه نخست و قادسیه ی دوم

افزون بر آنچه رفت و خواستاری ویرانی فرهنگی که هر دو گروه در هر دو برهه ی تاریخی در سر می پروراندند، همانگونه که در قادسیه ی نخستین، تازشگران جوانان سرزنده و فرخنده-ویر ایرانی را بیش از دیگران کشتند و کوشیدند که ایران را از میهن پرستی و دلاوری تهی کنند، در قادسیه ی دوم نیز، شورشگران با پشتیبانی بیگانگان، و بهره گیری از بی خردی و برانگیختن گرایش دینی، دارها برپا کردند و جوانان را سربه دار کردند و افیون و تریاک را نیز به جان آنها انداختند تا به خیال خام خود، با ترساندن و وابسته کردن جوانان، دزدی و کشتار خود را انجام دهند.

در قادسیه ی نخست، سرداران دلیری چون "رستم فرخزاد"ها را کشتند و در قادسیه ی دوم سرداران دلیر ارتش ایران همچون "رحیمی"ها را به دار کشیدند و به تیرباران بستند و بسیارانی همچون "فریدون فرخزاد"ها را در درون و برون ایران، به نقشه ی اهریمنی خود کشتند.

در ایرانِ زمانِ قادسیه ی نخست، ایرانی-نماها، واپسین شاهنشاه ایران –یزدگرد سوم- را به زر و تزویر کشتند. و در جریان قادسیه ی دوم در بهمن 57 هم، شورشیانِ ایرانی-نما، واپسین شاهنشاه ایران –محمدرضاشاه پهلوی- را به تیر خشم و اهرمن-خویی خود از ایران رانده و سپس آرزوی مرگش را کردند و بر آن شادی و پایکوبی کردند!

در قادسیه ی نخست، بانوان پاک و زیبای ایرانی؛ کنیز و موالی تازیانِ بی فرهنگ شدند. در قادسیه ی دوم، بانوان نیک-سرشت ایران، گرفتار دادهای بیدادگرانه ی اسلامی زن-ستیز شدند و بسیارانی از سر نداری و به سبب نبود شهریاریِ ایرانی به کشورهای تازی فرستاده شدند.

همیستار(=تفاوت)های دو قادسیه

به راستی، می باید شورش 57 را غم-بارترین حتا بیش از تازش تازیان نامید. زیرا تازشگران نومسلمان در هزار و چهارسد سال پیش، خود را وابسته به نژاد عرب می دانستند و جامه ی گل و گشاد خود را می پوشیدند و نام و نشانشان به سرزمین خشک و بی آب و علفشان وابسته بود. اما تاراج-گرانِ کنونی، خود را ایرانی می نامند و شناسه و شناسنامه ی ایرانی دارند و حتا، گاه گاه سرود میهن دوستی سر می دهند! (همچون رحیم مشایی) ریا و دو رویی این دسته در تاریخ، بی همتا است.

اگر در قادسیه ی نخست ایران گرفتار یک یا چند "سلمان" بود، در رویداد کنونی، ایران گرفتار "سلمان"های زیادی بوده و هست. کسانی که خود را ایرانی و هم میهن ایرانیان می دانند اما از سد دشمن بیگانه هم بدتر اند.

برای رهایی از این گرفتاریِ یک هزار و چهارسد ساله، ناچاریم تن به این گونه بررسی ها و همسان سازی ها بدهیم تا شوم-بختی ایرانیان را در این چهارده سده نیک دریابیم و برای ریشه کن کردن آن آیین، کمر بر میان بندیم. آیینی که به شمشیری زهرآگین می ماند که گوشت و پوست ایرانیان را آغشته به زهر می کند.

شورش 57 و آغاز ِ پایانِ اسلام سیاسی در ایران

هر چند شورش 57، ویرانی ها و آدم کشی های فراوانی در پی داشته است، اما بی گمان این روزگار ترسناک، با آغازش در بهمن 57، پایانِ خود را نیز از سر گرفت.

درست از زمانی که چوبه های دار و جوخه های تیرباران، برپا شد و به جای یک سامانه ی سیاسی مردمی، موزه ای از ترس پدیدار شد. ترس خونین، مردم ایران را به خود آورد تا دیگر زیر بار کشورداریِ دینداران (یا بهتر بگوییم: دینکاران) ِ فریبکار نروند و براساس پشتوانه ی فرهنگ ایرانی، ایران را بسازند.

نسیم ِ گسترده ی پیوند با فرهنگ ایرانی و میهن-پرستی، همچون طوفانی، پایه های لرزان حکومت اسلامی را می لرزاند، مولایان را می ترساند و سرانجام آنها را نابود می سازد.
این نسیم حتا در سرشتِ کودکان و نوجوانان ایرانی نیز، همچون نیرویی ناخودآگاه، جای دارد. از آن پسربچه ی 7-8 ساله در درون ایران که به جای کشیدن کاریکاتور محمدرضاشاه، به درخواست دبیرانِ بی خردِ دبستان، به بهانه ی سالگرد شورش 57، کاریکاتور ِ خمینی را می کشد و از خواسته ی آموزگار سرپیچی می کند... تا آن دختربچه ی 7-8 ساله در انگلستان که مشتاقانه از مادرش می خواهد تا برایش از فرهنگ و نام های ایرانی بگوید و پژوهشی به زبان انگلیسی درباره ی نام "اَناهیتاَ" برای دبستانش بنویسد... همه و همه نیروهای امیدبخشی هستند که جونان را به پایداری در برابر اهریمنان بدکنش تازی امیدوارتر می سازند.

ساعت شنی ِ پایان و میرش نظام اسلامی با شتاب، آغاز به ریزش کرده است. کسی نمی داند در فردای ایران این نظام چه پیکره و شاکله ای به خود خواهد گرفت؛ آیا در پی پشتیبانی نیروهای شورشی، این نظام می تواند همچون گروه های شورشی القاعده یا طالبان به حیات پلید خود ادامه دهد؟ فراتر از پرسش هایی از این دست، آنچه گریزناپذیر و آشکار است، این است که جمهوری اسلامی دیگر جایی در ایران نخواهد داشت.

الگویی برای خاورمیانه

اکنون که موج آزادی خواهی در بسیاری از کشورهای خاورمیانه رو به گسترش است و جریان های گوناگون و رنگارنگ می کوشند خیزش های مردمی را به نام خود برگیرند و از آب گلآلود ماهی بگیرند، و در این میان، نظام تروریستی جمهوری اسلامی هم از این جریان ها پشتیبانی می کند، به ویژه در مصر، بیم روی کار آمدن همتای حکومت اسلامی –اخوان المسلمین- می رود.

اما راست آن است که بگوییم مردم بافرهنگ مصر، با شناخت "سرشت"ِ حکومت سی ساله ی اسلامی در ایران و دیدن "سرگذشت"ِ مردم ایران و "سرنوشت"ِ اسلام سیاسی در ایران، دیگر زیر بار اینگونه کشورداری نمی روند.

بی گمان، خیزش ها و جنبش های آزادی خواهانه ی مردم ایران در همه ی این سی و اندی سال و به ویژه جنبش مردمی دو سال پیش، الگوی مردم مصر، تونس و کشورهای دیگر خواهان آزادی است.

پس، نه آنگونه که رهبران و سران حکومت نامردمی و انیرانی اسلامی، در بوق و کرنا می کنند، خیزش مردم مصر برآمده از شورش 57 و خواستاری اسلام سیاسی است... و نه آنگونه که اصلاح-طلبانی همچون موسوی باور دارند که جام جهانی آزادی خواهی در خاورمیانه "تنها" برآمده از "جنبش سبز" است!

باری! به راستی که امروز، مردم ایران "آموزگار ِ آزادیِ جهانی" شده اند. چه درون و چه برون ایران. فریاد میلیون ها ایرانی در خرداد خونین 88 خورشیدی در میدان شهیاد یا آزادی و سراسر ایران زمین، بغض در گلومانده ی سی ساله در ایران و بسیاری کشورهای دیکتاتورزده بوده است. کشورهایی که بودجه ی آشوبگری خود را از جمهوری اسلامی گرفته اند.

امید است که مردم مصر و سایر کشورها، الگو-پذیران و دانش آموزان شایسته ای باشند و دیگر دچار چنین جفاها و ننگ های تاریخی نشوند.

بایسته است که ایرانیان در برون-مرز، شورش 57 و قادسیه ی دوم در روز 22 بهمن را فریاد بزنند و عکس های کشته شدگان یا به زندان رفتگان در این سی و دو سال را به نمایش بگذارند و به همه ی جهانیان نشان دهند که اساس و سَر ِ مایه ی تاراج گران ایران و کشورداری آنها خون و سرمایه ی مردم ایران است و دیگر زمان پایان آن فرارسیده است.

سروش سکوت

20 بهمن 2569 ایرانی

۱ نظر:

  1. در کشوری که تا چشم کار میکنه پره از ادمهای جاهل و نادان{با نهایت احترام از خودم و نزدیکانم بگیر تا بقیه}یا بهتره بگیم بطور شدید و %100 درصد فریب خورده ادم هایی مثل شما خیلی کم پیدا میشه که این طور فریاد ازادی سر بده.من واقعا خوشحال شدم و به زندگی امید وار شدم راستیتش از این همه ادم فریب خورده ناامید شده بودم و اصلا توی فکرم نمیگنجید که ایران چنین ادم هایی هم داشته باشه.واقعا ما مردم ایرای حتی اگر جاهل ترین مردم دنیا باشیم ولی به شماها افتخار میکنیم و همیشه از اهورامزدا میخواهیم که ما را در هر شرایط سختی از جاهلی در بدبختی و از غرور در بزرگی مصون بدارد.(David Adams بنده از بندگان اهورامزدا)

    پاسخحذف