به نظر می رسد تنور داغ جنبش سبز (یا هر آکسیون و اعتراض دیگری چه در درون و چه برون مرز) در خیابان ها و حتا در دنیای اینترنت، سرد شده است. دیگر کاربران تارنماهای اجتماعی هم دل و دماغ چاپ و انتشار پوستر از چند روز قبل، برای فلان فراخوان و بهمان مناسبت را ندارند. حتا سازمان مجاهدین هم که پیش تر توانسته بود گردهمایی های چندین هزار نفره را سازماندهی کند، گویا، کمی (البته نه به اندازه ی حرکت های دیگر) کمرنگ تر شده است.
* * *
بی گمان حکومت توانست، تظاهرات خیابانی و حتا میلیونی جنبش سبز را (گیرم به طور موقتی و مقطعی!) به سکوت و سرکوب بکشاند و پیامد آن، جو نظامی و امنیتی در درون ایران و سردی و سکوت در بیرون از ایران بود. بماند که درباره ی دلیل آن بسیار گفته و نوشته ایم و به طور خلاصه نتیجه ی کلی آن شد که: اساسا" هر حرکتی که مواضع و ابزارها و اهدافش، مشخص نباشد و دوگانگی و تضاد و تناقض داشته باشد، مسلما"، نخست مردم را دچار شک می کند و سپاس آنها را گرفتار سرخوردگی و بی تفاوتی می نماید. و دیگر هم اینکه نوع یک حرکت اعتراضی و گزینه های آن باید متناسب با حاکمیت و واکنش احتمالی آن حکومت نسبت به آن حرکت باشد. یعنی برای نمونه در مقابله با جمهوری اسلامی که ابزاری جز خشونت و سرکوب -آن هم بیشتر و بدتر از هر نوع دیکتاتوری- ندارد، تظاهرات صِرف خیابانی، بدون برنامه و بدون هدف، راه به همان جایی می برد که دیدیم، جنبش سبز برد.
از سوی دیگر نفوذ و رخنه ی حرکتی همچون جنبش سبز، به آن اندازه که باید، در توده ی مردم و نیز شهرهای کوچک نبود، یعنی هدف پس گیری رای یا شعارهای مذهبی، اساسا" سراب و پوشالی بود که برخی از روی آگاهی و روشن بینی و خواندن تاریخ معاصر، دنبال آن نرفتند و آن را بیهوده دانستند و برخی نیز –که عمدتا" مردم عادی و قشر متوسط به پایین جامعه (یعنی اکثریت مردم ایران) بودند- به دلیل اینکه دغدغه هایشان نه "رای و رای-دزدی" حکومت بلکه "نان و نان-دزدی" آنان (در کنار خواست مسلم آزادی) بود، نه امید و دلی به آن بستند و نه دنباله روی آن شدند. زیرا مردم با آنکه خواستار آزادی و رهایی هستند، پیش از اندیشه پیرامون آزادی در فکر تهیه نان شبشان هستند که این کل وقت روزانه مردم را می گیرد و مانع از حضور آنها در تجمعات خیابانی و پیگیری خواسته ها می شود.
به هر روی، بی گمان بیش از اندازه سخن گفتن درباره ی رویدادهای دو سال پیش چیزی جز تکرار مکررات نیست و در این کوته-نوشت هم نمی گنجد و به همان دو بند بالا بسنده می کنیم!
در اینجا می خواهم به این مساله بپردازم که براساس یک رویکرد تاریخی، چه در ایران و چه در سایر کشورهایی که روزگاری گرفتار دشمن یا حکومت های دیکتاتوری بودند، و نیز سرشت خود آن حکومت ها، نوع برخورد مردم و سازماندهندگان آن حرکت فرق می کرده است.
در ایران، از آنجا که از دیرین ترین دوران خسیسه ی این مردمان، آشتی جویی بوده، هیچ وقت ایرانیان، برای کشورگشایی، سرزمینی را ویران نساختند. اما دشمنان همسایه و بیگانگان تا توانستند کینه جویانه تاختند و کشتند و بردند. اما ایرانیان هر بار با درایت خود توانستند، ایران ویران را آباد سازند و گرد مرگ را با اکسیر زندگی بپیرایند.
در این راه، بی گمان، هوش و نبوغ ایرانیان در برخورد با متجاوزانی همچون مقدونیان، تازیان و مغولان و حکومت های جابرانه ی خودمدار(=دیکتاتور) همچون ضحاک، راهی بوده برای پایان دادن به دوره ی ستم آنها یا پاسداری از مرزها و دستاوردهای نیاکان در برابر تجاوز آنها.
جشن های ایرانی و برگزاری گروهی آن –به ویژه در زمان تازیان که به شدت از تاثیر فرهنگ ایرانی آگاه و ترسان بودند- یکی از سنگرهایی بود که ایرانیان با اتکا به آن، هم خود آن آیین ملی را گرامی و زنده نگاه می داشتند و هم همبستگی و همدلی بر سر آرمان ملی را به وسیله ی جشن ها می آزمودند.
در دوره ی ضحاک نیز، فرانک (مادر فریدون و نماد مادران ایرانی) فریدون و کاوه را برای آموزش کیش میترایی و بنیانگزاری یک جنبش فرهنگی برای بازگردادندن همه ی آن مرده ریگ و میراثی که بابلیان (ضحاک) نابود کرده بودند، به کوهستان و نزد دانشمندان می فرستد.
در تاریخ پس از ورود اسلام و تازش تازیان نیز، با اینکه رفته رفته، کیش تازه ی تازی، به زور شمشیر و جزیه، در بخش هایی از ایران اعمال می شود و بر روی باقیمانده ی آتشکده های ویران شده به دست عرب ها، مسجد ساخته می شود، همین مسجد، جایگاهی می شود برای اعتراض به فرهنگی بیگانه و دشمنی خانگی! نخست اینکه: معماری مساجد که تا آن زمان چیزی در حد ساخت و ساز ابتدایی شبه جزیره ی خشک و بیابانی عربستان بوده، با نبوغ معماران و هنرمندان ایرانی، ایرانی می شود و دیگر نمی توان از آن رنگ و بوی اسلام خشن و زمخت شبه جزیره را دید و استشمام کرد. دوم اینکه: مسجد سنگری می شود برای گردهمایی های ایرانیان برای به چالش کشیدن خلفای عرب و سازماندهی برای ابراز مخالفت با آنها... .
دقیقا" همین کارکرد مساجد را می توان در دوره ی انقلاب اسلامی 57 نیز دید؛ زمانی که بچه حزب الهی های خط امامی، یا سیاسیون و به اصطلاح روشنفکران اسلام زده ی آن زمان، در مساجد جمع می شدند و اعلامیه ها و عکس های خمینی را پخش می کردند و در واقع مسجد که به قول خودشان جای عبادت است، پاتوق همین کارها شده بود!...
* * *
با این رویکرد، اگر به پروژه ی نانوایی ها و پنجشنبه های نان، نظر افکنیم نیک در می یابیم که در شرایط فعلی که سکوت و رخوت، همچون وای جغدی شوم، فضای ایران را فراگرفته، نانوایی ها هم می تواند میدانی باشد برای حضور و اعتراض به وضع موجود، و هم سنگری باشد برای سازماندهی جهت اعتصابات، اعتراضات و واکنش ها به کنش های حکومتی. دقیقا" همانند همان کارکرد مساجد که پیشتر آوردم.
مورد بالا پاسخی است به کسانی که می گویند طرح هایی همچون اعتراض به فقر و گرانی قوت قالب مردم یعنی نان در قالب صف های نانوایی، پیش پاافتاده، سطحی، قدیمی و دمُّده است. شوربختانه، یکی از مشکلات اساسی ما نیز دقیقا همین است که گذشته را خوب نمی شناسیم، چون اهل خواندن کتاب نیستیم. براساس همان گذشته، اگر اعتراض به حکومت هایی نظیر جمهوری اسلامی، از میان توده ی مردم که اکثریت جمعیت ایران را تشکیل می دهند، شروع شود، خیلی زود می تواند فراگیر شود و بقیه ی اقشار را نیز ترغیب به همراهی کند.
یکی دیگر از کارکردهای شروع حرکت ها از نانوایی ها، این است که اگر به فرض یک نانوایی از ترس حضور مردم، وادار به بسته شدن شود، روح اعتراض در میان نانواها، کارگرها و سایر بخش های جنبش کارگری می شود که پس از رویدادهای انتصابات، اساسا برای هرگونه سازماندهی تجمع و اعتصاب ایزوله شده بودند.
از نظر فرهنگی و باورشناسی، در فرهنگ ایرانی نان، آتش و نانوا، همواره شایسته ی احترام بوده اند. به گونه ای که نانوا موظف است برای جلوگیری از ریختن مو در خمیر و آتش، کلاهی سپید بر سر نهد. در باورهای دینی هم می گویند حرمت نان به اندازه ای است که نباید آن را روی زمین انداخت. هیچ کس نمی تواند با برهم زدن صفوف نانوایی یا بی حرمتی به نان و نانوا، مردم خواهان نان و معترض به فقر را مورد ضرب و شتم قرار دهد.
در پایان، تنها می خواهم از بانیان حرکت های خیابانی بی هدف و مقطعی بپرسم، بعد از دو سال از این همه کشتار و ضرب و شتم و بازداشت مردم توسط حکومت سی و سه ساله ی جنایتکار اسلامی، به چه چیز مثبتی رسیدیم و چه کار درخوری انجام دادیم و کجا مانند حرکت مردم سوریه و مصر و تونس، توانستید مردم را متقاعد به ماندن کنید؟
بی گمان، علی رغم سکوت فعلی، معترضان جمهوری اسلامی در ایران بسیار زیادند همچون انباری از باروت برای انفجار. اما جرقه ی این انبار باروت کجاست و چگونه می تواند شعله ور شود؟! به گمانم پیشنهاد حضور در نانوایی ها و داغ تر کردن تنور آنها، می تواند تنور سرد سکوت دروغین اینک را هم داغ کند. پس: ما نان می خواهیم. ما هستیم
سروش سکوت
7 امرداد 2570
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر