امروز، در کشور ِ کینه
–که وایِ جغدِ اهریمن ِ مرگ،
از پگاه تا شامگاه فرو می بارد
و کفن ِ مرگ بر کالبدِ جان می پوشاند-
فرشته ی زندگی بر پیکر آدمی از مهر تهی و لبریز از کینه ،
گَردِ زندگی و بینایی پاشید.
دو چشمش نمی بیند اما همه ی کاینات نظاره گر بینایی بخشی او بود.
امروز، زمان ایستاد، اهورای زندگی آمد و اهریمن مرگ گریخت.
* * *
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر