۱۳۹۰ تیر ۱۳, دوشنبه

ای دُژخیمِ بدنهاد! آرش نه یک "تن یا "تندیس"، که یک ایران است



دژخیم بدنهاد و دشمن نادان این آب و خاک، باید بداند که آرش نه یک تندیس است که با شکستن آن، بزدایندش و نه یک "تن" است که با نادیده انگاشتن آن، فراموشش کنند... آرش یک باور و اندیشه است. اندیشه ی مهر ایران و باور ِ مرزبانی آن، تا پای جان... آرش، خودِ ایران است...

آرش، نمادِ ویژگی مهرورزی، فروتنی و آشتی جویی ایرانیان در زمان آشتی، و ویژگی جنگ آوری، سخت کمانی و آتشین تیری آنان در زمان جنگ است.

آرش، نشانه ی جانبازی در راه ایران و ایستادگی در برابر دشمن ایران و دلسپاری به مهر ایران است...

* * *

تیرگان، جشن آشتی خواهی ایرانیان و ستایش ستاره ی باران، خجسته باد

یکی دیگر از جشن های اساسی و پایه ای دوازده گانه و ماهانه ی ایرانیان، روز تیر (سیزدهم هر ماه در گاهنمای باستان و ده تیرماه کنونی) از ماه تیر، جشن تیرگان است. جشن ستایش ستاره-ایزد نامدار ایرانی –تیر یا تیشتر- ستاره ی باران، که دشمن اساسی دیو خشکسالی –اپوش- است.

نبرد میان تیشتر و اپوش، نبرد میان همه ی زشتی ها و پلیدی ها و پلشتی ها و سیاهی ها و تاریکی ها با زیبایی ها و پاکی ها و پیراستگی ها و سپیدی ها و روشنی هاست. از این روست که تیشتر همواره به پیکره ی اسبی سپید و درخشان و زیبا با یال های بلند و روشن پیدا می شود و اپوش با اسبی سیاه و چهره ای زشت و گَر. اهریمن بدکنش که دشمن ایران است همواره دروغ و دشمن و خشکسالی را برای ایران خواسته است... کماله دیوان، بیگانگان و اپوش، نماد این سه نیروی بد و اهریمنی هستند... و اینجاست که مهر و اناهیتا و تیشتر برای در هم کوباندن این سه سوی دشمنان ایران، به پیکار با نیروهای اهریمنی می پردازند.

ستیز تیشتر و اپوش، یک ستیز همگانی بین نیکی و بدی است. این نبرد، نخست از درون هر آدمی می اغازد. تیشتر، پشتیبان ایرانیان نیک سرشت، مهرورز، راستگو و جانسپار در راه ایران است که برای دور کردن دشمنان از ایران تا پای جان، می ایستند.

در درازنای سده ها تازش بیگانگان بر نیابوم اهورایی و چندین دوره ی یخ بندان و خشکسالی، نیاکان آموختند که ارزش ریزه ریزه خاک و آب و کوهسار و جنگل این سامان را بدانند و در راه آن، جان را ارزانی دارند. برای همین است که در فرهنگ ایران، آتش و آب و خاک و باد همه ورجاوند و سپندینه(مقدس) اند. این آتش، آتش مهر ایران است که ورجاوند است. چون جان سرما کشیده ی ایرانیان را به گرمای مهر ایران گرم کرده است. باور به ورجاوندی آخشیج های(عناصر) چهارگانه را پیش از آن که در باوری دینی و فرادنیایی بجوییم، می بایستی در ارزشمندی این گوهرها در زندگی ایرانیان جستجو کنیم.

ایرانیان برای ستایش ستاره-ایزد باران –تیر یا تیشتر- روز تیر از ماه تیر –جشن تیرگان- را به درازای ده روز گرامی می داشتند؛ تا اندر یاد داشته باشند که: "دروغ و دشمنی و خشکسالی" از این سرزمین اهورایی دور باشد.

نبرد پایان ناپذیر تیشتر و اپوش، نبرد پایان ناپذیر تاریکی و روشنی، پاکی و پلشتی، پُری و پوکی و خیسی و خشکی، زشتی و زیبایی، نیکی و بدی، راستی و دروغگویی است که با پیروزی گریزناپذیر روشنی بر تاریکی به پایان می رسد. اپوش، دشمن ایران است و تیشتر، دشمن ِ دشمنانِ ایران.

آرش، نه یک تن یا که تندیس که اندیشه ی مرزبانی ایران است

واژه ی آرش، در زبان اوستایی، "ایرخش" است و با واژه های ایران، ایرج، آریا، ایران ویج هم ریشه است که همگی اینها از "ایر" گرفته شده اند و ایر، دو چم یا معنا را می رساند:
یکی) فروتنی و آشتی جویی
دودیگر) آزادگی

بنابراین، "ایران" به چم "سرزمین آزادگان و فروتنان" است. این دو ویژگی همواره در ایرانیان در هنگامه تازش بیگانگان و زمان جنگ ها بوده است.

پس، آرش(ایرخش) نمی تواند نام ِ یک تن باشد؛ وانکه فرنامی است برای ایرانیانی که آزادگی و فروتنی و آشتی جویی در هنگامه ی آشتی، و جنگ آوری و جان سپاری و سخت کمانی و آتشین تیری در هنگامی جنگ، ویژگی، گون و فروزه ی آنان بوده است.

دژخیم بدنهاد و دشمن نادان این آب و خاک، باید بداند که آرش نه یک تندیس است که با شکستن آن، بزدایندش و نه یک "تن" است که با نادیده انگاشتن آن، فراموشش کنند... آرش یک باور و اندیشه است. اندیشه ی مهر ایران و باور ِ مرزبانی آن، تا پای جان... آرش، خودِ ایران است...

آرش، دستان زنِ داستان ایران و ایرانیانی است که همیشه، فروتنانه و آشتی جویانه، بدون سودای هیچ کشورگشایی یا جنگ سالاری و چشم داشت به سرزمین دیگر، زیستند، اما همسایگانی خونریز و بیگانگانی دَدمنش، سده های بی شمار به ایران و ایرانیان تاختند.

آرش، نشانه ی جانبازی در راه ایران و ایستادگی در برابر دشمن ایران و دلسپاری به مهر ایران است...

* * *

ایرانیانی که تا پیش از یورش تاراجگران، مهر و راستی و خرد و آشتی را اساس کار خود وی نهادند، در هنگامه ی تازش و تاراج، همه هم دل و هم بسته و هم آرمان:

ز بـهر بـــر و بـــوم و پــیوند خویش
همــان از بـــر زاد و فــرزند خویش

همه سر بسر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم

امروز و در هنگامه ی سرنوشت ساز میهن که دشمن ددمنش و دیو سرشت خانگی –جمهوری جهل و جور و جنون اسلامی- نه اندر خور فرزندان آن نیاکان بزرگ بُوَد که خاموشی برگزینند تا دستاوردهای پدران را بیگانگان اشغالگر به تاراج برند یا به ویرانی کشند.


سروش سکوت
جشن تیرگان 2570
ایران

نبرد پایان ناپذیر روشنی با تاریکی

افسانه یست که در تنگ سینه ی شبرنگ قرون  آفریده شد.
افسانه یست که خواب را از دیده ی حقیقت دروغین آسمان ها ربوده اند.
افسانه مردانی  که جز عشق به ایران رنج هیچ نداشتند.
آریو برزن، آرش کمانگیرنام داشتند.
کرکس های گور آشیان، که از لاشه ی آرزو های مرده ی ستم دیدهگان تغذیه می کنند، راه سفر برگشت ناپذیر مرگ را پیش گرفته اند و بر چیده شدن بساط خون پرور  بوم های ویرانه جوی شبگرد . طبل عصیان (آرش، آریو) را بیدار کرده اند.
و اکنون... چه  قرن ها از پس قرن، که از دوران آریو برزن و آرش سپری شده، در طی این قرون، چه آرش ها، چه آریوها، و چه ضحاک ها که در پهنه ی نبرد پایان نا پذیر تاریکی و روشنی ها، روبه روی هم پنجه نرم نکرده اند.
و سرا پای خاک ایران را، همراه با هر چه امواج سرگشته در هفت شهر عشق به خواب رفته خود نمی دانند به یک شور، یکپارچه فریاد بیدار می کنند که :
زنده باد آریو برزن، آرش... نفرین بر دشمنان ایران.
و این نبرد آشتی ناپذیر تا نابودی اهریمن و دشمنان ایران پایانی نخواهد داشت، و اما پایان این جنایت ها چیست؟ جز سرنگونی به دست هزاران آریو و آرش آفریده شده !

شیلا فرهنگ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر