۱۳۹۰ فروردین ۲۴, چهارشنبه

ساکت نمی نشینیم، سازش نمی پذیریم؛ چون "ما هستیم"


همه ی آنچه در این بیش از دو سال پیش، و پس از "انتخابات جمهوری اسلامی" روی داد، نسخه ی بدل از اصل ِ همانی بود که بیش از سی سال پیش، و پس از "انقلاب اسلامی 57"، روی داد.

شگفتا و وا اسفا؛ که از این "پس و پیش" شدن سی و اندی ساله ی تاریخ، آنچه به مردم ایران رسید، همین آش و همان کاسه است! اپوزیسیون دست ساخته ی اینک -به رهبری مهندس موسوی و سرکردگی اصلاح طلبان حکومتی و آرمان "جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد"ِ آقای موسوی و "اجرای بدون تنازل قانون اساسی" و تداوم حکومت اسلامی و بازگشت به روزهای شکوهمند امامت امام راحل و خواستاری شمارش رای های انتخاباتِ همیشه با تقلب و نظارتِ استصوابی ِ شورای نگهبان و منشورهای سبز اسلامی و شورای گمنام راه سبز امید و تریبون های اصلاح طلبانه و حمایت های پس و پیش پرده ی رفسنجانی و تداعی آیت الله منتظری به عنوان پدر حقوق بشر ایران! (با عنایت به اینکه همه ی دنیا کورش را به این لقب می شناسند!)- جلوه ی همان نیروی انقلابی و شورشی سی سال پیش به رهبری آیت الله خمینی و روحانیان و آرمان "جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد"ِ آقای خمینی و قدرت گیری اسلام سیاسی و شورای گمنام کمیته ی انقلاب است.

و چرا در شگفت و اسف نباشیم؛ که اگر در هر زمین و سرزمینی، تاریخ، آیینه ی بی زنگار مردمان است تا گرفتار دورهای باطل و تکرارهای مسموم نشوند و "دوبار از یک سوراخ نیش نخورند"؛ اما انگار سیر دورهای باطل تاریخی، دست از سر مردم ایران بر نمی دارد و همه چیز و همه کس، گرفتار سم تکرار است. و به قول هوشنگ ابتهاج: "انگار آزادی برای مردم ایران با زنجیر می آید!"

آن روزها، روشنفکران دانسته یا نادانسته، نه تنها هر آنچه را از اندیشه و خرد داشتند، فرو باختند و سرسپرده ی آرمان های انقلاب اسلامی شدند و برای بیرون راندن شاه هم پیمان گشتند و کینه ورزانه دندان بر هم فشردند، بلکه حتا به این نیز بسنده نکردند و آگاهانه یا ناآگاهانه زبان دیگرانی را نیز که لب به ابراز و اعتراض گشودند، بریدند و بستند و بر روی دهان آنها این مهر سکوت را زدند که: "فعلا، وقتش نیست!"

سی سال پس از آن جَو-زدگی و دین-خویی ِ روشنفکران، اینک نیز همان بساط پیش آمده! هیچ کس اجازه ی سخن گفتن، لب گشودن، ابراز نمودن و اعتراض کردن ندارد؛ پاسخ ابراز کردن ها و اعتراض نمودن ها نیز فحاشی است و تهمت و افترا... اتهام هایی از این دست: خارج کشوری ها، خارج گودها هستند! مخالفان جمهوری اسلامی، عوامل بیگانگان هستند! مجاهدین، تروریستند! سلطنت طلبان، غیر خودی هستند... .

شوربختانه، سرابِ سبز، چنان سایه بر کنشگران سیاسی انداخت، که هیچ کس به این نیاندیشید که این اشعه ی فریبنده ی سبز، ممکن است بازتاب ترفندی سیاه باشد.

در این میان، تنها جریان و شخصی که با احترام به جنبش سبز و رهبری آقای موسوی، از همان روز نخست، بدون تغییر مواضع قبلی و قلبی، مخالفت خود را ابراز داد، جنبش ملی ما هستیم و سخنگوی آن –شهرام همایون- بود.

و به همین جرم، دوستان سبز در هر جا که توانستند و از دستشان بر آمد –چه فضای حقیقی و چه مجازی- توهین کردند و تهمت زدند! شدت تهمت ها و توهین ها، ادبیات عناصر امنیتی-اطلاعاتی جمهوری اسلامی را شرمنده ی خودش کرد!

روی سخنم با همه ی آنان است که در این دو سال، خون به دل ما کردند، تا به خیال خود با این شگرد، از میدان به درمان کنند. روی سخنم با همه ی دوستان و هم میهنان ناسزا گو و تهمت زن در بالاترین و دیگر سایت ها و فضاها است:

خاموش نمی شویم و فریاد می زنیم: این شما بودید که در بُهبُه ی موج آزادی خواهی از شاخ افریقا تا خاورمیانه، مردم خسته از حکومت را که برای اعتراض به آن، جان در خیابان دادند، افسرده و خانه نشین کردید.

خاموش نمی شویم و فریاد می زنیم: این شما بودید که مردم ایران را که سر آغاز و سر مشق رستاخیز همگانی خاورمیانه بودند، سرگشته و حیران کردید.

خاموش نمی شویم و فریاد می زنیم: این شما بودید که جنبش کارگری را منزوی، جنبش زنان را گوشه گیر، جنبش دانشجویی را پر شهید و زندان ها را، از سر بی تدبیری تان، پر کردید.

خاموش نمی شویم و فریاد می زنیم: این شما بودید که بیمه ی عمر حکومت شدید، سرکوب را راحت تر کردید. این شما بودید که جسارت حکومت را در اعدام و کشتار بالا بردید.

خاموش نمی شویم و فریاد می زنیم: این شما بودید که حتا چهارشنبه سوری، سیزده بدر و روز جهانی زن را کم رنگ تر از همیشه نمودید. این شما بودید که با قیچی ناجوانمردی، تاریخ مبارزات سی و دو ساله ی مردم ایران را بریدید. و آغاز همه چیز را 22 خرداد 88 نشان دادید.

خاموش نمی نشینم و فریاد می زنیم: این شما بودید که از سر بی اهمیت دانستن جان مردم، خانواده ها را داغدار کردید، کمپ های پناهندگی را از پناهجویان بی پناه ایرانی مالامال نمودید. امید مردم را ناامید کردید و سرخوردگی و غم آفریدید.

خاموش نمی نشینیم و فریاد می زنیم: این شما بودید که از انسانی راستگو به نام مهندس میرحسین موسوی، بت ساختید و او را دروغگو نمایاندید. این شما بودید که منشور سبز را تحریف کردید، به مهندس موسوی، انگ براندازی زدید و جنبش سبز را ضد تمامیت حکومت نشان دادید. این شما بودید که مردم فریبی کردید. بوقچی و تبلیغات-چی انسان عاقل و بالغی بنام مهندس موسوی شدید و مردم را دچار دوگانگی نمودید.

خاموش نمی شویم و فریاد می زنیم: این شما بودید که با مرز گذاری، موازی کاری، خط کشی، بد و خوب کردن، خودی و غیر خودی نمودن بین داخل و خارج و این حزب و آن حزب، نفوذ جمهوری اسلامی را در خارج از کشور بیشتر و بیشتر کردید و اوضاع زندگی و مبارزه ی هم میهنان خارج کشور را سخت تر و سخت تر کردید.

خاموش نمی نشینیم و فریاد می زنیم، این شما بودید که کانال های ایرانی را اعم از سیاسی و غیر سیاسی، با تهمت، با تبلیغ و با دروغ، به تعطیلی کشاندید و به جای آن بی بی سی و صدای امریکا و فارسی 1 را ترویج کردید. که آن یکی (بی بی سی و صدای امریکا) ابزار دست دولت های خارجی شد برای نفوذ بیشتر اصلاح طلبان و عوامل حکومت و آن یکی (فارسی 1) منشا بی اخلاقی و عادت دادن ایرانیان به زندگی خودخواهانه و فاقد اهداف ملی گردید. تا در مملکتی که الگوی زنانش، باید آرتمیس و یوتاب و گردآفرید و ماندانا ، و الگوی مردانش، بابک خرمدین و کورش و آریوبرزن و رضاشاه باشد، اینک باید از شخصیت های بی اخلاق فیلم های فارسی 1، همچون ویکتوریا و سالوادور باشد و به جای موضوع شیرین میهن پرستی و هویت ملی در خانواده ها، تجاوز و خیانت و سقط جنین دختر 18 ساله، حتا برای بچه های 7 ساله مطرح شود! دیگر چه چیز بهتر از این برای حکومت ایران ستیز و فرهنگ سوز و اخلاق گریز اسلامی؟!

خاموش نمی شویم و فریاد می زنیم: این شما بودید که برای روز تولد آقای موسوی فراخوان تظاهرات دادید و برای هیچ و پوچ جوانان را گرفتار میله های زندان کردید؛ شما بودید که آن پیرزن بیمار و بی چیز را که از دور افتاده ترین روستای ایران در برابر زندان اوین آمده بود و هنوز نمی دانست نوه ی دانشجویش کجاست و چه کرده، آن پیرزنی که به من می گفت جز نوه اش هیچ چیز در دنیا ندارد و همه ی دار و ندارش، اوست را، آواره خیابان های تهران کردید. برای چه؟ به کجا رسیدیم؟ جز داغ فرزندان ایران.

خاموش نمی شویم و فریاد می زنیم: این شما بودید که در برابر کشتار وحشیانه ی هم میهنان بی پناهمان در اشرف عراق به دست تازیان عراقی، سکوت کردید و حتا با مواضع خصمانه ی حکومت هم داستان شدید و از آن رویداد خرسند شدید. تا شاید همانگونه که می خواهید غیر از خودتان و اصلاح طلبان سر سبز، هیچ کس نماند. شمایانی که به هیچ کس اجازه نمی دهید تا آقای میرحسین موسوی را به خاطر عملکرد هشت ساله اش در پست نخست وزیری جمهوری اسلامی، به نقد بکشد (و البته خود ایشان هم چنین کاری نمی کند!) اما در هر سخنرانی شاهزاده رضا پهلوی، یقه ی او را می گیرید که برای کارهای پدرش پاسخگو باشد. و گریبان مجاهدین را بخاطر عملکرد گذشته یشان چاک می کنید؟

کاربران بالاترین، دوستان، لینک داغ کن ها، نمایندگان گمنام راه سبز امید! چرا در خیابان ها نماندید؟ مگر نگفتید "موسوی دستگیر بشه، ایران قیامت میشه؟"، پس کو؟! چرا هوادرانتان حتا در خارج از کشور، سکوت پیشه کرده اند؟ چرا در آن ممالک آزاد تظاهرات نمی گذارند؟ چرا وقتی احمدی نژاد به نیویورک رفت، هیچ کدام از شما آنجا نبودید، تا برای پرچمداران شیر و خورشید شاخ و شانه بکشید؟! گاهی از دیدن موضوعات داغ بالاترین، نمی دانم بخندم یا گریه کنم؟ خنده از بابت موضوعات متفرقه که سر کمبود موضوع داغ می شوند، همچون مرگ یا ازدواج یا بچه دار شدن فلان بازیگر خارجی و گریه از بابت موضوع های همچون رستاخیز مردم در مصر و تونس... !

دوستان، هم میهنان! دلیل این نماندن ها و نرفتن ها کاملا مشخص است؛ "هدف ملی". آری، در همه ی تظاهرات شما هدف ملی وجود نداشت. حال بگذارید کمی به عقب برگردیم. دو سال پیش از انتخابات کذایی 88؛

جنبش ملی ما هستیم، حرکتی فرهنگی-سیاسی-اجتماعی، در آن موقع هر چه کرد و گفت، پیرامون هویت ملی بود. هر جا چه در ایران چه در جای جای جهان که گردهمایی گذاشت، پیش زمینه اش یک امر فرهنگی و ملی بود؛ پرچم شیر و خورشید را شناساند و آن را به ایران رساند، ایرانی که آقای خمینی پس از قائله ی بهمن 57، دستور به زدودن این نماد ملی و کهن داده بود. هویت ملی را در خارج از کشور در بین جوانان ایرانی که حتا در ایران به دنیا نیامده بودند، شناساند. در ایران، برای نخستین بار، بیداری فرهنگی و اجتماعی را موجب شد. این بار مردم نه برای پس گرفتن رای، بلکه برای پس گرفتن نام خلیج پارس، گرامیداشت یاد کورش بزرگ و اعتراض به تباهی اقتصادی درون کشور، بر گرد هم جمع شدند. نتیجه ی این حضورها، ماندن بود. چون براساس پرنسیب های فرهنگی و ملی بود.

آری، خاموش نمی شویم و فریاد می زنیم، اگر شما به تقلب انتخاباتی اعتراض کردید، ما به انتخابِ تقلب به عنوان راه مبارزه و متقلبانه بودن انتخابات جمهوری اسلامی در این سی و دو سال با وجود نظارت استصواب و شورای نگهبان تحت امر رهبری، تاختیم. اگر شما تقلب انتخاباتی جمهوری اسلامی را ناپسند دانستید، ما همه گونه تقلب چه در انتخابات رییس جمهوری، چه در انتخاب مهندس موسوی به عنوان چهره ی نمونه ی نشریه ی تایمز و... را نکوهش کردیم. اگر شما به سانسور جمهوری اسلامی اعتراض کردید، ما به همه گونه سانسور، به ویژه سانسور رسانه های سبز، اعتراض کردیم. اگر شما دیکتاتوری و تک صدایی و فحاشی و توهین دولت را ناپسند دانستید، ما همه گونه دیکتاتوری از شخصی و خانوادگی تا حزبی و سیاسی را ناروا دانستیم.

و شما، ادعای مبارزه با همه ی این چیزهای ناپسند و زشت را داشتید، در حالی که خودتان به آن مبتلا هستید و اصلا آن را روش مبارزاتیتان کرده اید. نتیجه ی این شیوه ی مبارزه چیست، آیا می توان انتظار محو اعدام و سنگسار را از خاک بلا زده ی ایران داشت؟ کدامتان تا به حال در کمپین های ضد حکم اعدام شرکت کرده اید؟ آقای کدیور که هنوز به قدرت نرسیده و "نه به داره، نه به باره" برای کشتن مخالفان و مجاهدان و دگراندیشان و حتا دگر جنس گرایان، چوبه ی دار و چاه سنگسار برپا می کند! به کجا می رویم؟ آیا نباید از فردا ترسید؟!

***

آری، ساکت نمی نشینیم و سازش نمی پذیریم و با صدای بلند و در نهایت افتخار اعلام می کنیم که تنها جریان و جبهه ای که همه ی این کارها را کرد و با همه ی خسته شدن ها، ننشست و با همه ی ضربه خوردن ها نشکست، جنبش ملی ما هستیم بود.

پس: با همه ی این سختی ها و ملالت ها که برایمان پیش آورند، از مرکز ایران تا ناف امریکا و اروپا، ما هستیم، می ایستیم و می مانیم.
ساکت نمی نشینیم و سازش نمی پذیریم، چون ما هستیم.

ما هستیم

سروش سکوت
ایران، 24 فروردین 2570
فرتورها: اساسنامه ی جنبش ملی ما هستیم (سازنده:سیروس پاکدل) 
برای بزرگنمایی به روی آنها کلیک کنید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر