۱۳۹۰ فروردین ۱۹, جمعه

مهر به میهن و هم-میهن، مرز نمی شناسد



ایرانیان، تنها در "چهارسوی" مرزهای اشغال شده ی کشوری بنام ایران گرفتار ستمگری و انسان ستیزی حکومت اسلامی نیستند، بلکه در "چهارسوی" گیتی نیز، هم میهنانمان گرفتار عواقب اشغال میهن و نفوذ مزدوران رژیم هستند؛ از عراق تا هلند! از آن مجاهدین بی پناه در کمپ اشرف در اطراف عراق، که هر روزه با خشونت مزدوران خامنه ای و جیره خوران نوری مالکی روبرو می شوند تا آن پناهجوی بی پناه در مرکز پایتخت هلند که از بی توجهی به درخواست پناهندگیش و بی مهری هم میهنانش دست به خودسوزی می زند! از پناهجویان زجرکشیده و چشم به انتظار حمایت در اربیل عراق و ترکیه ی تحت نفوذ حکومت اسلامی تا ایرانیان بی پناه یونانِ مدعیّ عضویت در اتحادیه ی اروپا، تا حتا آلمان و آمریکای مهد دموکراسی...!

***

این روزها که جنایت های رژیم جمهوری اسلامی به شکل های گوناگون فزونی می یابد و با صرف میلیون ها دلار هزینه و قراردادهای ننگین پشت پرده، دستگاه تروریست آن، نفوذش را در میان مقامات عراقی برای سرکوب بیشتر مجاهدین بی پناه قرارگاه اشرف بیشتر و بیشتر می کند، هر چه در فضای مجازی و اخبار می گردیم، جز غم و درد ایرانیان در درون و برون مرز نمی بینیم.

از خبری که همین امروز از کشور عراق و قرارگاه اشرف بیرون آمد مبنی بر کشته و زخمی شدن تعداد زیادی از "هم میهنانمان" تا خبر دیروز مبنی بر خودسوزی یک "هم میهن" دیگر در میدان دام آمستردام هلند و ده ها خبر دیگر از بی پناهی و ستمدیدگی ایرانیان در چارسوی این جهان.

چند روزی است از کسانی که تا چندی پیش در ایران و حتا از دوستان بودند، پیام ها و ایمیل هایی دریافت می کنم که چون نخواستند در برابر ظلم سر خم کنند و برای ادامه ی آرمان و راهی که برگزیدند، خاک ایران را ترک کردند. آنها از سختی هایشان می گویند؛ بسیاری از آنان در کشورهای مرزی ایران چون عراق و ترکیه هستند که از نظر امنیتی و تحت نفوذ حکومت بودن، دستِ کمی از درون ایران ندارد. از پاسخ رد پناهندگیشان می گویند، از شرایط بد خانوادگیشان در داخل ایران؛ از مشکلات مالی، جسمی و روحی و از همه غم انگیزتر: از بی توجهی و بی مهری برخی از ایرانیان برون مرز! (در ادامه به چند تن از این پناهندگان اشاره می کنم)

با وجود همه ی این رویدادها و اتفاقات بد برای هم میهنانمان، بارها دیده ایم که برخی و گروهی آگاهانه یا جاهلانه، اقدام به خط کشی بین داخل نشین و خارج نشین، مجاهدین و غیر مجاهدین، این حزب و آن حزب، فلان ایرانی و بهمان ایرانی می کنند و هم میهنان خود را با ترازوی ناقص قضاوتشان می سنجند!

شاید اینک و در کش و قوس این همه بلا، فرصت چندان مناسبی نباشد که سخن از باز-تعریف مفهوم میهن و هم میهن زده شود. شاید تکرار مکررات باشد. اما این بحث آنقدر مهم است که هرچه تکرار شود، باز هم کم است.

حکومت جمهوری اسلامی، پس از روی کار آمدنش، بهترین راه برای تداوم را در تحمیل پیکره ی فاسد خود به مردم و نهادینه کردن دروغ، تزویر، بی مهری و کینه، خودخواهی و عدم توجه به آرمان های ملی و در یک کلام: کم رنگ کردن مفهوم ملیت و بی ارزش نمودن جایگاه میهن و هم میهن، دانست.

هدف کلی و برنامه ریزی شده ی حکومت از این کار، "هم جنس" نمودن مردم با خود و همانند خود کردن مردم بوده است. همواره چنین می اندیشیدم که حکومت اسلامی، به موجود نیمه جانی می ماند که تنها و تنها به وسیله ی این تفکر (هم جنس شدن با اعمال آن) زنده مانده است. زیرا چنین حکومتی از آن روز که تخم دروغ و سرشت غیر مردمی آن بدست خمینی کاشته شد، پایان خود را نیز وعده داد.

پس تا زمانی که فرهنگ دست ساخته ی مولایان از ایران و بین ایرانیان رخت نبندد، جرثومه ی نیمه جان جمهوری اسلامی، نیمه جان باقی خواهد ماند!

یکی از این فرهنگ های غلط، جداسازی ایرانیان از یک دیگر است؛ این، بویژه پس از انتصابات مضحک دو سال پیش، به شکل سازمان یافته ای گسترش یافت؛ گروهی که به یک بار بر تعداد و نفوذ آنان افزوده شد و پیش از این دستی و نقشی در چارچوب حکومت داشتند، با درآمیختن جنبش ضد حکومتی مردم با "سبز" و بیرون دادن منشور برای آن، اقدام به خط کشی و موازی کاری نمودند؛ اینان، ایرانیان ساکن خارج از کشور را "خارج گودهایی نامیدند که نباید برای درون ایران نسخه بپیچند"! چنین رویکردی بی گمان برای افزایش نفوذ سبزها و اصلاح طلبان بوده است.

نمایندگان سبز که به راحتی در کشورهای مختلف ساکن شده اند، همچنین بارها اقدام به خط کشی و موازی کاری نموده اند. معتقدان به خود را "از خود" و منتقدان و مخالفان شامل مجاهد و مخالف انقلاب اسلامی  و جمهوری اسلامی و معتقدان به سیستم پادشاهی و همچنین هم جنس گرایان و بی دینان را "بر خود" می دانند؛ محسن کدیور، در دو مقاله و مصاحبه ی اخیرش، مجاهدین را تروریست و هم جنسگرایان را مستحق مرگ نامیده بود.

چنین تفکری ادامه ی همان بینش جمهوری اسلامی نسبت به گروه های غیر از خود است و در واقع تفکر سبزها همان تفکر نظام است؛ پس نباید انتظار داشت که اشخاصی مانند آن معمم کدیور نام و هم فکرانش، از حادثه ی کشتار ایرانیان در اشرف عراق یا خودسوزی پناهنده ی ایرانی در هلند، اندوهگین شوند و در محکومیتش سخنی بگویند.

اما از بحث حکومت که بگذریم و برخلاف عرف، بیشتر مردم و خودمان را زیر زره بین تیز بینی و نقد بنهیم، متاسفانه در میان برخی از هم میهنان، این گرایش را می بینیم که چون مجاهدین مورد قبول ما نیست، سخن گفتن از کشتار آنان به دست جانیان جمهوری اسلامی یا مزدوران عراقی اهمیتی ندارد. بی گمان این تفکر ضد انسانی ترین تفکر است؛ بحث بر سر درست یا نادرست بودن گروه مجاهدین یا هر گروه دیگر نیست، سخن بر سر آن است که تعین درست یا نادرست بودن یک جریان و حزبی، نباید به مسائل انسانی، ملی و ایرانی خدشه و خللی وارد کند. چند روز پیش در برنامه ی آقای مهرداد پارسا در تلویزیون پارس، ایشان سخن درستی را گفتند: "حمله به قرارگاه اشرف یا هر جای دیگری و ایرانی دیگری از سوی گماشتگان رژیم یا بیگانگان هوادار رژیم، حمله به ایران و هر ایرانی است..." (نقل به مضمون)

آری، مهرورزی و عشق به میهن و هم میهن، مرز نمی شناسد، سی و دو سال است که عوامل جمهوری اسلامی در لباس های رنگارنگ از سبز علوی تا سبز جنبشی کوشیدند با مرزگذاری، مفهوم وطن و هم وطن را بی ارزش کنند. این سیاست در واقع برای فلج کردن اپوزیسیون واقعی جمهوری اسلامی که اتفاقا از مبارزات خارج از ایران آغاز شد و رشد کرد، می باشد. در مورد مرز بندی میان احزاب نیز، حکومت اسلامی برای ایجاد درگیری بین صفوف مبارزان و گم کردن دشمن اصلی که خود حکومت است، این بحث ها را همواره علَم کرده است. بی گمان، در شرایط کنونی ایرانیان تنها یک مشکل و بحران دارند و آن دشمن خانگی حکومت اسلامی در تمامیت آن است.

بر همین اساس پشتیبانی از هر پناهجوی بی پناه در برون مرز نیز، مبارزه برای ایران و علیه حکومت اسلامی است. بسیاری از پناهندگان در خارج از کشور از شهروندان ایرانی آن کشورها گله مند هستند و گله ی همه ی آنان بجا و است. دوستی می گفت: "یک پناهجو در آلمان از او که در کشور دیگری است، درخواست یاری کرده است، دردناک است که در آلمان با داشتن نزدیک به صد هزار ایرانی، یاری رسانی به این هم میهنان به درستی انجام نمی شود."

دیدن صحنه های دلخراش و دردناک خودسوزی جوان ایرانی در اروپای مدعی حقوق بشر و آن هم در سکوت اندوه بار هم میهنان آنجا، بی اختیار، در ذهنم آورد که: به راستی این فقط چهارسوی خاک ایران نیست که به خاطر وجود حکومتی غیر مردمی و ضد ایران، نفرین شده، یلکه انگار ایرانیان در چارسوی جهان متمدن نیز نفرین شده اند.

باری، انسانیت و عشق، دو گوهری هستند که ایرانیان در همه نوع مبارزه و در هر کجا که هستند، باید مد نظر داشته باشند. همان دو گوهری که حکومت ضد انسان و ضد عشق اسلامی سی سال است که سعی در زدودن آن دارد. هیچ یک از پناهجویان را نباید فراموش کرد. زیرا بازگرداندن آنان به ایران یعنی فاجعه ای برای هر ایرانی. معنی هم میهن و میهن نیز همین است که ایرانیان از چنبره ی چیرگی خودخواهی ها بگذرند و اهداف ملی را بر شخصی ارجح بدانند.

***

در پایان برای نمونه به وضعیت دو تن از این پناهجویان –یکی در آن سوی کوهستان های سرد کردستان عراق در اربیل و دیگری در کشور استرالیا که چندی پیش کشتی از پناهجویان ایرانی در جزیره ی کریسمس این کشور غرق شد)- می آورم، از یاری رسانی به آنها و مانند آنها دریغ نکنیم:

1) دو کارگردان جوان کرد، به نام های شاهو نعمتی و صابر کاکه حسن، که بخاطر ساختن فیلمی با موضوع اجتماعی و نه سیاسی درباره ی وضعیت کردهای ایران (بخشی از این فیلم؛ ببینید که جمهوری اسلامی حتا تحمل این فیلم غیر سیاسی و انتقاد صرفا اجتماعی را نیز ندارد) پس از تهدید و بازداشت از سوی اطلاعات و آزادی به قرار وثیقه از کشور گریخته اند و هم اینک در اربیل عراق، در شرایط بدی از نظر اقتصادی و روحی بسر می برند و هر لحظه خطر برگرداندن آنها به ایران هست و جانشان در خطر است.

2) وحید جولایی، پناهجوی ایرانی ساکن استرالیاست که به جرم گرایش به آیین زرتشتی و محارب با خدا به اعدام محکوم شده است. وی هنوز پاسخ دادگاه پناهندگیش را دریافت نکرده و در صورت عدم حمایت از سوی نهادهای حقوق بشر، در خطر بازگشت به ایران قرار دارد. گفتنی است این جوان دارای همسر و یک کودک خردسال است، که هر دو در ایران هستند. همسرش مبتلا به بیماری سرطان است و بارها از سوی عوامل اطلاعات مورد تهدید، بازجویی و احضار به دادگاه قرار گرفته است.

سروش سکوت
19 فروردین 2570

۲ نظر:

  1. با دورود فراوان به هموطن گرامیم سروش سپاس از این مقاله زیبا وخسته نباشید من مقاله را توسط شهرام همایون شنیدم و لذت بردم از اسم زیبای شما را شنیدم امیدوارم روزی بیاد وتمام نسل جوان ایران به همچنین خردی برسند آنموقعه دیگر جای برای تازی ها و تازی پرست ها نخواهد ماند

    پاسخحذف
  2. درود بابم جان. خوبید، دلم براتون تنگ شده
    سپاسگزارم داداش گلم

    پاسخحذف