۱۳۹۱ خرداد ۱۴, یکشنبه

میراث خمینی، میراث انقلاب، میراث جمهوری اسلامی، میراث روشنفکران 57ی



(بیست و سومین سالمرگ خمینی)

خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، نه آخوندی بود که ناگهان از آسمان به زمین فرود آید و نه یک طلبه ی ناشناخته که به یکباره با افکار ضد سلطنتی علَم شود و عده ای را دور خود جمع کند و از امیال کینه توزانه و طمع ورزانه ی آنها در راستای ترقی ستیزی و افراط گرایی نهایت استفاده را ببرد.

خمینی، همان روحانی مرتجع شیعی با نسب هندی بود که به نوشته های احمد کسروی حمله کرد، از فداییان اسلام آشکار و نهان پشتیبانی کرد و از ترورها و جنایات آنها به شدت دفاع نمود. خمینی هیچ وقت یک روحانی بلند پایه از نظر فقهی نبود، بلکه کسی بود که در تحریر الوسائل خود، سکس با نوزاد را مجاز دانست و ماجرای "عمه و زلزله" را تشریح کرد که همیشه موضوع مسائلی از شوخی تا جدی شده!

خمینی را میشد از تنها یک نامه اش به شاه در جریان انقلاب سفید شاه  و ملت و مخالفت شدید با دادن حق رای به زنان شناخت؛ نیازی هم به اما و اگر و گذشت زمان و چه وچه نبود!

خمینی و شخصیت ترقی ستیز، افراطی، دگم، اسلام باور و ایران ناشناسش، بسان بیشتر روحانیان دو آتشه ی شیعه، چیزی بود که برای شناختش، نیازی به مطرح شدن نامش در جریان غائله 15 خرداد 42 یا شورش بهمن 57 نبود.

انقلاب اسلامی که نقطه ی سیاه تاریخ عقبگرد ایران بوده و هست و خواهد بود و تا همین الآن هم سوختن و گیر افتادن یقه ی چندین نسل در آن بلامانع شده!، از آغاز تا انجامش، به حق که تنها یک صاحب، تنها یک نتیجه و تنها یک صفت دارد: خمینی، جمهوری اسلامی و اسلامی...

این متاع، صاحب و پیشوایش از اول تا آخر خمینی و خمینیسم بوده و لذا هیچ توجیهی نمی توان به آن بست که اولش چنین و چنان بوده و بعدش چنان و چنین شده و در آن یک سرقت بزرگ روی داده!

حتا تلاش بیهوده و سی ساله ی روشفکرنمایان که به حق سی و اندی سال است لقب کوردلی و بی مصرفی را با خود یدک میکشند –از ملی و ملی خط تیره مذهبی تا چپ و متمایل به چپ- برای مردمی، ضد سلطنتی و تفاوت کنه و سرشتش با اهداف و "انحرافاتش" و آغاز و انجامش، راه به جایی نمی برد.

در این زمینه تنها جمهوری اسلامی است که به حق راست می گوید و خود را فرزند مشروع همان انقلاب اسلامی به رهبری بنیانگذار خود "آیت الله خمینی" می خواند.

هرگونه تلاش روشنفکرهایی که هنوز گمراه کننده هستند و از اتحاد، از پهلوی، از گشایش پرونده هایشان و از شکستن تُخم ِ دُگم ِ نفهمی هایشان می ترسند، برای "ساق دوش شدن انقلاب مردمی 57" راه مسخره و عبثی است که تاریخ هم بر آنها پوزخند میزند!

بگذارید رک و صریح بگویم که این انقلاب چه با شرکت اکثریت احمق و جاهل جامعه باشد یا با شراکت اقلیت خائن و سرسپرده و یا ناشی از تئوری توطئه و تفکر دایی جان ناپلئونی و یا اختلاط و معجون همه ی این عوامل، پلیدترین پدیده ی تاریخ ایران معاصر بوده، هست و خواهد بود و هرگونه خودسانسوری این موارد و دفاع احمقانه از آن، نابخشودنی و توجیه ناپذیر است.

اصلا" قضیه هم سر خوب یا بد بودن پهلوی و دفاع یا نقد و نفی آنان نیست، بحث سر جرقه ی یک ایران سوزی و نسل سوزی است که کمترین برآیندش، نسل کشی و جنایت علیه بشریت فرزندان مشروع و بحق همین انقلاب –جمهوری اسلامی- و آوارگی هزاران نفر از ایرانیان در کشورهای دیگر است.

اتفاقا بیشترین مدافعان، ماله کشان و تایید کنندگان آن انقلاب کذایی در خارج از ایران هستند؛ یعنی آنهایی که زمانی تعلقات حزبی و سیاسی چپ تا راست داشتند و هنوز بجای پذیرش اشتباهات، مغرورانه و گردن کشانه به جان نسل من می افتند که "مگر مرض دارید ای «سلطنت طلبان» که از رژیم «طاغوت و شاه مخلوع» دفاع می کنید؟ ای «ساواکی ها»، ای «جنایتکارها» ..." و هزارتا فحش دیگر نثار ما می شود که چرا تاریخ می  خوانیم و آنچه را که فکر کرده ایم حق و حقیقت است، بیان داشته و واقعیت های یک سلسله ی تاریخی را با تمام کاستی ها و کمبودهایش بیان داشته، و بدون منکر شدن آنها از دستاوردهای درخشان آن دوره هم دفاع کرده ایم. دفاعی که نه از شخصیت یک انسان همچون محمدرضاشاه پهلوی، که دفاع از تلاش ها و دل مشغولی ها و فداکاری های یک نسل از کارآفرینان، مدیران، کارخانه داران، تکنوکرات ها، وزیران و آدمهای دلسوز است؟!

اینجاست که نسل ما که قربانی جاه طلبی ها، طمع ورزی ها و کینه توزی های ابلهانه ی اقلیت خائن و سیاسی های بی سواد شد، آنهایی که بلااستثنا با پشتیبانی از "انقلاب اسلامی"، "یار و یاور خمینی" شدند و حالا مدعی هستند که "نخیر، خمینی اصلا مطرح نبود! بعدش خمینی آمد و دزدید و رفت و سر ِ ما بی کلاه ماند!!" متهم به ساواکی بودن، سلطنت طلبی میشویم!!!

آیا اوضاع ایران و درک امروز آن و فهم اصل مقایسه ای در سنجش تاریخ را ما جوانانی که در داخل ایران هستیم بیشتر می فهمیم یا فسیل های سیاسی که هنوز از انقلاب ایران سوز اسلامی دفاع کرده و اصل همپالگی مستقیم و غیر مستقیم با خمینی را منکر می شوند؟! آیا ما حق نداریم تاریخ بخوانیم و برعکس این موجودات از رده خارج خائن فکر کنیم و از پس پشت سالها مغزشویی و وارون کردن تاریخ به دوره ی پهلوی بنگریم؟!

آیا ما جوانان حق نداریم این آدمها را که هنوز از نسل من طلبکارند، و بجای عذرخواهی به ما حمله میکنند که چرا کارهای اشتباهشان را از سوراخ موش لاقیدی چندین ساله یشان بیرون کشیده و از نقاط مثبت شاهان پهلوی دفاع میکنیم، به محکمه ی دادگاه بکشانیم؟!

دروغ بزرگ، آنجا نمایان می شود که احزاب و تشکل های ناتوان و عاجز که عمری فقط شعر و شعار دادند و جز فحش دادن به پهلوی ها هنری ندارند، بحث خمینی را از انقلابش جدا میکنند؛ اولی را نفی کرده و دومی را نفی نمیکنند!!

باید گفت: اگر آسمان و زمین جایشان عوض شود و ماه و خورشید نیز هم، میراث خمینی با انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی و میراث روشنفکران سال 57 گره ای لاینفک خورده است! مرده ریگی خونین که تنها به دهان کفتارها و کرکس های مرده خوار خوش آمد!
و باز اگر تمام دریاها از آب بخشکد و خون نسل من بیشتر از این بریزد و تنشان فراتر ازاین بسوزد، دفاع از دستاوردها و بازگفتن همه چیز در مورد درستی ها و دستاوردهای پهلوی و ناراستی ها و کژی های سیاسیون، از دهانمان سانسور نمی شود.

میراث خمینی و انقلاب اسلامی را میرحسین موسوی و یاران دیرین خمینی بیشتر از سیاسیون فسیلی درک کرده اند. جمهوری اسلامی به حق خود را میراث دار خمینی میداند. انقلاب اسلامی 57 همین بود، هست و خواهد بود!

امروز روز رحلت جانگوز امام سییزدهم امت، خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی و بانی انقلاب اسلامی است...
مترسک خونخوار بی احساس ماهپاره ی دیروز
و مقوای متعفن بدنام امروز!...
تن و جسم خمینی متلاشی شد
در حالی که بیش از 5 سال هیچ کس باورش نمیشد که این جرثومه ی بدی و بی احساسی بمیرد،
او مُرد، اما تفکر ویرانگر و مخربش هنوز باقی است...

سروش سکوت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر