۱۳۹۰ فروردین ۶, شنبه

ششم فروردین، فرخنده زادروز زرتشت؛ پیام دار ِ بی پایانِ خردِ نیک



"...اینک بخشایش و فرَوَهر ِ«زرتشتِ سپیتمانِ اَشَوَن» را می ستاییم...
...نخستین کسی که نیک اندیشید، نخستین کسی که نیک سخن گفت، نخستین کسی که نیک رفتار کرد...
...هموست پهلوانِ سراسر ِ زندگی ِ خوش و نخستین «آموزگار ِ سرزمین ها»..."
(فروردین یشت، کرده ی بیست و چهار)

بهار، پیش آهنگِ(آغازِ) جهانِ گیهانی و اَستومند(طبیعت) است؛ نوروز، فرنشین ِ(رهبرِ) هم نوازیِ(ارکستر) بهار است؛ بهار و نوروز همچون باشنده ای جاندار، مژده ی بیداری و زندگی را به هرآنچه گَردِ خواب آلودگی و مردگی بر آن نشسته و غبار افگنده، می دهد. تا بدین سان پیوندی استوار میان جهان استومند و جهان مینویی برقرار سازد. نوروز می نوازد و بهار می نازد.

شش روز پس از نو شدن سالِ کهنه با نوشیدنِ نوشابه ی زندگی بخش و فرا رسیدن بهار ِ دلفروز ِ هستی بخش، در روز ِنامی به "خرداد"(هَوروَتات اوستایی در چم رسایی و کمال) در زمان پادشاهی لهراسب پدر گشتاسب (بنابر شاهنامه ی فردوسی و دقیقی توسی و همچنین اوستا، سه تا چهار هزار سال پیش) در شهر "ری"(رغه در اوستا که در روزگار باستان شهر چشمگیر و بزرگی بوده و دُغدو، مادر زرتشت، در آنجا به جهان می آید... همچنین در سنگ نبشته ی داریوش در بهستان یا بیستون از آن به اسم «رگا» و شهری از ماد نام برده شده. در جای دیگر اوستا در فرگرد نخست، بند پانزده از رغه به نام «دوازدهمین سرزمین مزداآفریده» یاد شده است...)

در اینکه زرتشت کجایی بوده و جایگاه نخستین او چه شهری بوده، سال هاست که میان شهروندان جای جای ایران و همچنین بیرون از مرزهای کنونی این سرزمین، گوناگونی دیدگاه بوده است؛ ایرانیان در هر جای جهان که باشند می توانند و باید بتوانند زرتشت را از آن خود بدانند؛ زیرا زرتشت برآمده از بُن ِ فرهنگِ ایران است.

به هر روی در این زمینه در برخی جاها، پافشاری هایی هست؛ برای نمونه، مردمان "آذربایجان"، زرتشت را از آنِ خود می دانند و با پایبندی به برخی گفته ها و براساس هسته ی بودنِ موبدان ساسانی در آتشکده ی "آذرگشسپ" آذربایجان، زرتشت را از آن دیار می دانند و یا در میان "کردان" باور ویژه ای هست که زرتشت، کرد بوده است؛ یا در "افغانستان" مردم، به دو شوند، زرتشت را بلخی و شهروند افغانستان می دانند: یکی، از آنجا که لهراسب، پدر گشتاسب شاه، در آتشکده ی بلخ نیایش می کرده است. و دو دیگر براساس آنچه به امروز رسیده، زرتشت هنگام نیایش و ستایش اهورامزدا، در آتشکده ی "نوبهار"ِ بلخ و به دست مردی تورانی به نام "تور براتور" کشته می شود.

در تاجیکستان کنونی نیز چنین است و مردمش شوق تاجیکی خواندن زرتشت را دارند؛ بر اساس گزارش نوشته های کهن به ویژه اوستا، تاجیکستان، در روزگار باستان مرکز و هسته ی نخستین نژاد آریا و زیر پهنه ی گسترده ی فرهنگ ایران بوده است؛ در این زمینه نیز دو گزارش شایسته ی نگریستن است؛ از یک سو، برخی از رودها که در اوستا و بخش گات ها از آنها یادشده است –همچون "ونکویی داییتی" و "ارنگ" که همان "آمو دریا" و "سیر دریا" می باشند- در تاجیکستان امروز روان هستند و از دیگر سو از پژوهش و زمین نگاری و همانندسازی تاجیکستان امروز و گذشته، می توان دریافت که تاجیکستان، خاستگاه نژاد آریا بوده که در اوستا از آن با نام "اییران وییج" یاد شده که بی گمان همان تاجیکستان است. زیرا در اوستا در آغاز وندیداد، از ایران وییج به نام "نخستین سرزمین مزداآفریده" یاد شده است. (واژه ی ایران در دو چم یا معنا است: یکی، سرزمین فروتنان؛ روزبه پارسی که تازیان او را ابن مقفع نامیدند در برگردان نامه های پهلوی به زبان تازی همواره برای برابر "ایران" از "ملک الخاضعین" یا سرزمین فروتنان نام می برد. و دیگر، سرزمین آزادگان؛ زیرا آزادگی اساسی ترین ویژگی مردمان ایران بوده است...)

به هر روی از آنجا که تاجیکستان همان ایران وییج بوده، تاجیک های امروز می پندارند که زرتشت از آنجا برخواسته است؛ اما در هیچ کجای اوستا یا گات ها نمی توان برخورد که زردشت در آن خود را برخاسته از ایران وییج بداند و بنابراین، چنین داوری هم نمی تواند درست باشد، هرچند که پافشاری بر ارزش های فرهنگی و تاریخ کهن و باور استوار به یادمان ها و چهره های بزرگ ایران، از سوی مردمان کشورهای همسایه، جای بسی افتخار است و نشان از یک اندیشه ی آگاه ملی و برآمده از بالیدن ملی دارد، ولی خویشکاری راستین آن است که هر پژوهنده و خواننده ای، "راستی" را اندر یاد داشته باشد.

همه ی آنانی که زردشت را از آن خود و خود را هم شهری او می دانند، او را آموزگار و پیام آوری جهانی می نامند و "گات"ها یا سرود های او –که در کنار نامه های ارزنده ی دیگر از آتش سوزان اسکندر و عرب گجستک به دست ما رسیده اند-، سروده ی خود اوست. این، ویژگی شگفت فرهنگ ایرانی است؛ زیرا همه ی دین های دیگر، چون به کشوری درآمدند، بر فرهنگ آن سامان دستی گذاردند و چیزی برآن افزدند مگر دین و آیین ایرانی که چون برآمده از فرهنگ این مرز و بوم بود، با آن هم خوان و هم راه است.

همین پافشاری و ابرام بر وابسته دانستن زردشت به دیار ویژه، نشان دهنده ی جایگاه والای این بزرگ مرد خرد و نیکویی است. و آن را نباید بنای دشمنی یا بر سر هم زدن دانست. وانکه همین برای نازش و بالایش و سربلندی و سرافرازی کشور ِ زرتشت بس.

به هر روی، راست این گفتار، همان است که در بندهای شانزده تا نوزده "یسنا کرده ی نوزده" آشکارا در این باره آمده که زرتشت زاده ی "ری" بوده است؛ در این گفتار، بخش بندی پیشه ها و ردان(سرور و موبد موبدان) و خویشکاری آنها آمده است که در آن از زرتشت به نام رده ی پنجم ردان نام برده شده که در سرزمین ری، موبد است... و شگفت آنکه امروز هیچ کس در ری نیست که سختگیرانه زرتشت را اهل ری بداند! به راستی "زرتشت"، "ایرانی" بوده و وابسته به همه ی ایرانیان و بر هر ایرانی است که این بازمانده ی فرهنگی را همچون دیگر بازمانده های فرهنگی مان، از خود بداند و بدان ببالد.

پیام زرتشت

در هیچ جای گات ها یا دیگر بخش های اوستا از زرتشت به نام پیامبر(برابر نبی تازی) یاد نشده است؛ پادنام(صفت) زرتشت، همواره آموزگار است، آموزگاری که به جویندگان دانشش، نه از یکتا پرستی و کش و قوس های دل به هم زن دینمداری می گوید و نه از دستوارهای دست و پا گیر و خفه کننده ی مذهب:

"...ما از زرتشت شنیدیم که او خود، نخستین و بهترین آموزگار آیین اهورایی است..."
"...زرتشت، رد جهانی و رد مینویی و نخستین آموزگار دینی سراسر جهان استومند را می ستاییم..."
(فروردین یشت، کرده ی سی و یک، بند یکسد و چهل و هشت و یکسد و پنجاه و دو)

وانکه هرچه زرتشت می گوید و می آموزد و پیامش را می دهد، درس خرد است و دانش و راستی و شادی و نیک های سه گانه که باورمند را برآن می دارد که با نیروی "گزینش" رشد و بالش اندیشه، گفتار و کردارش را بیاموزد و بدان سخن گوید و رفتار نماید.

چنین، آموزه ای، برآیند پیوند دوستانه ی زرتشت با نیروی برتر پذیرفته شده ای است که سرچشمه ی خرد یا همان "سرور خردمندی" است (اهوره مزدا در چم سرور خردمند). نیرویی که باورمندش، نه بنده و برده، وانکه مهرداده و دلباخته ی و دوستدار اوست. و گاهی نزد این دوست، گله مند می آید:

"...نزد تو گله مندم ای اهورا
تو خود بنگر و مرا در پناه خود گیر
چنان که دوستی به دوستی پناه دهد."
(یسنا، کرده ی چهل و شش، بند یک و دو)

باری، پیوندی چنین با آفریننده، آدمی را به شادی و خوشی در زمین وا می دارد و چنان آیینی را زیباترین و زیبنده ترین و زمینی ترین می گرداند که دین را "دئنا" به چم وجدان و فریاد درون، می نامد نه دینی که "الله"اش تنها در پی پادافراه و مجازات گناهکاران، به "اشدّ" آن است!

افزون بر باورها و اندیشه ی زرتشت، او را باید یکی از پیشگامان در زمینه ی دانش و فسفه ی ایران زمین نیز بنامیم؛ امروزه بسیاری از دیدگاه های فلسفی فیلسوفان یونان –همچون افلاطون و سقراط- برگرفته از جهان بینی فلسفی زرتشت است (فلسفه ی افلاطون را، حکمت ایرانی در لباس یونانی نامیده اند) برای نمونه ی برخی از این اثرپذیری ها، می توان "نظریه ی مُثُل و دیمونیون" افلاطونی را نام برد که به تمامه برگرفته و تقلید محض از "فروهران" زرتشت است. همچنین آموزه هایی چون "ایدوس" و "لوگوس" برابر با و برداشت از "دئنا" و "وُهُمَنه" اوستایی است... (برای آگاهی بیشتر "تأثير فرهنگ و جهان بيني ايران بر افلاطون" اثر "استفان پانوسي" را بخوانید)

***

جایگاه والای اشو زرتشت، تا به آنجاست که سال 1385 خیامی (پنج سال پیش) از سوی یونسکو به فرخندگی سه هزارمین سال زادروز زرتشت، به نام "سال زرتشت" نام گزاری شد.

چه نیک و شایسته است که فرزندان ایران در این سال نو که با بو و نوای خوش آزادی خواهی، فرهنگ باوری و خردمداری و نبرد با ایران ستیزان و بیگانه ستایان، همراه و هم آهنگ شده، بکوشند تا سال پیش روی، سال نگرش بر خرد و "اندیشه ی نیکِ" زرتشت بزرگ، بازگشت به جهان شاهنامه و "گفتار نیک"ِ فردوسی بزرگ و گردش به بخشش و "کردار نیک"ِ کورش بزرگ باشد... این چنین باد.

در پایان دو آفرینگان(نیایش) هم به زبان اوستایی و هم پارسی را می نگیرم تا چشمانمان به زیبایی و پرمایگی فرهنگ ایران روشن ماند:

"اَشِم وُهُو و هیشتِم اَستی
اوشتا اَستی اوشتا اَهمایی
هیَت اَشایی و هیشتایی اَشِم.
راستی بهترین است، خوشبختی است
خوشبختی از آن کسی است که
خواستار خوشبختی دیگران باشد."

"یَتا اَهو وَئیریو اَتَا رَتوش اَشات چیت هَچا.
وَنگَه اُش دَزدائه مَنَنگَهو شیه تَنَه نام اَنگه اُش مزدائه.
خشَترِم چا اَهورائیه آیم دره گو بیو دَدَت واس تارَم.
بسانی که سرور هستی را بايد تنها از روی راستی برگزيد.
به همان سان رهبر درستی را نيز بايد پسنديد.
همچنين شهرياری از آن خدا است که آباد کننده ای را
برای باز آباد گردانيدن دينداران ستمديده گمارده است."

سروش سکوت
خرداد و فروردین ماه 1390 خیامی
نگاره ی زرتشت در کنار بزرگان ایران زمین -آرش کمانگیر، کورش بزرگ، ماندانا، آریوبرزن، بابک خرمدین، رضاشاه بزرگ، دکتر محمد مصدق، محمدرضاشاه پهلوی و شهبانو فرح پهلوی-

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر