۱۳۸۹ اسفند ۲۸, شنبه

نوروز؛ جشن هم نوازی، نوزایی و آزادی



جشن ِ نوروز و گاهِِ بهار، هم آهنگ و هم بسته با هم از راه می رسند تا هم نوازی (ارکستر)، نوزایی (زایش دوباره) و آزادی (گسست از بندِ بندگی) را به مردمان چشم به راه آموزش دهند. نوروز و بهار، می آیند هر چند شب-پرستان، زمستان-ستایان، روز-گریزان، بهار-ستیزان و انیرانان، دشمن با آن و هراسان از آن باشند. آری، نوروز و بهار، دامن کشان فرا می رسند تا بیاموزانند و بترسانند؛ خواه چشم دوستان، خواب باشد و خواه گوش دشمنان، کر.

***

بـــهار آمــد بـــیا تـــا داد عمـــر رفتـــه بــستانــیم
بــه پــای ســرو آزادی سـر و دستـی بــرافشانیم

بـــه عــهد گــل زبــان سـوســن آزاد بــگشایــیــم
که ما خود درد این خون خوردن خاموش می دانیم

نـــسیم عطــر گــردان بــوی خــون عــاشقان دارد
بــیا تــا عطــر ایــن گــل در مشــام جــان بگردانیم

ســحـــر کـــز بـــاغ پـــیـروزی نـــسیــم آرزو خیــزد
چه پــرچم هـای گــلگون کاندر آن شادی برقصانیم

دلــا در یــال آن گــلگـون گـــردن تـــاز چنــگ انــداز
مبـــادا کــز نشیــب ایــن شـب سنگیــن فرومـانیم

اندکی پیرامون نوروز

بی گمان، هیچ یک از آیین های کهن ایرانشهر، دیرینگی، دل انگیزی و بزرگی "نوروز" را ندارد؛ به گونه ای که آن را جشنی جهانی و ملی نامیده اند و از هزاره ها پیش به درازای "یک ماه" به شادی آمدنش، خوان می آراستند و می و رود و رامشگران می خواستند و سر و دست می فشاندند و تن و جان و استخوانِ تکیده و سرمادیده را به گرمایش می سپردند. درباره ی نوروز هر چه نوشته و گفته و سروده شود کم است و در این کوته نوشت و کوته زمان نیز بیش نمی گنجد؛ آنچه در پی می آید اندکی درباره ی نوروز است.

"جشن"، واژه ای دیگرگون شده از گونه ی پهلوی آن "یسن" یا "یشن" (هم ریشه با "یزد" امروز) است. ریخت و چم-واژه(معنا)ی جشن، نیایش شادی آفرین و اندیشه برانگیز است. شوند(سبب) نام گذاری را می توان در ویژگی فرهنگ ایرانیان –شادخورای و سور چرانی- یافت. شادی نهفته در این فرهنگ، باورمندش را بر آن می دارد که آیین های در پیوند با ستایش آفریننده را نیز شادی آفرین برگزار کند. براساس همین ویژگی است که از دیرباز سالنمای ایرانیان پر بوده است از جشن های گوناگون ماهیانه (همچون: مهرگان، تیرگان، فروردینگان و...)، موسمی (همچون گاهنبارهای شش گانه) و سالیانه (همانند نوروز، سده، آتش افروزی، شب چله و...).

نوروز، بزرگ ترین جشن ایرانیان است؛ آن را به روزگار جمشید (در اوستایی: ئیمَه خشَئِدَ به چم همزاد درخشندگی؛ جمشید یک تن نبوده وانکه دوره ی جمشید دربرگیرنده ی چندین پادشاه بوده است) شهریار نژاده و دادگر ایرانی می رسانند. دوره ی جمشید را "دوره ی زرین" ایران نامیده اند؛ روزگاری که کشورداری، شکوه و نیرومندی و آسایش و آرامش مردمان سرزمین ایرانویج (در اوستایی: ائیریه وئیجه به چم مرکز نژاد آریا) در اوج خود بوده است. دوره ی جمشید، از نگرش باستان شناسی و زمین نگاری، پس از یک دروه ی یخ بندان هزار ساله، بین نه تا ده هزار سال پیش می باشد. براساس گزارش نامه ی ارزنده ی تاریخ ایران –شاهنامه ی سترگ فردوسی- جشن نوروز در آغاز بهار، هم زمان با روی کار آمدن جمشید شاه است:

جهان انجمن شد بر تخت اوی
از آن بـر شده فرّه و بخت اوی

به جمشید بر گوهر افشاندند
مر آن روز را، روز نــو خوانـدنـد

روز فرخنده ی تخت نشینی جمشید و آغاز دوره ی زرین، با روز نخست فروردین که در گاهنمای کهن، روز اهورامزدا یا هرمزد نام داشته، هم زمان می شود:

سـر سـال نـــو هـرمــز فــرودیـن
بـر آسـوده از رنج تـن، دل ز کیـن

بـه نــوروز نـــو، شاه گیتی فـروز
بـر آن تخت بـنشست، فیروز روز

جشن و شادی از فرو آمدن آن همه دهش و پیروزی، نوروز را "جشن شهریاری آرمانی" (واژه ی خشتره وئیریه، برابر اوستایی شهریاری آرمانی است که در پارسی شهریور از آن پدید آمده است و شاه و شهر نیز از همین ریشه است؛ همچون شاهنامه که نامه ی ایرانشهر یا کشور ایران است و شاه و شهریار به چم نگاهبان کشور است)، نوروز ِ جم یا جمشیدی و آیین خسروانی می نماید:

بـــزرگان بـــه شـادی بـیـاراستند
می و رود و رامشگران خواستند

چنــین جشــن فـرخ از آن روزگار
به مـا مـاند از آن خسروان یادگار

- بر بنیاد این گزارش فردوسی، جای هیچ گمانی نمی ماند که نوروز، پیشینه ای نزدیک به ده هزار سال، در زمان جمشید دارد.

- در نامه ی گران-سنگ "اوستا" نیز از جشمید به نام "جَم " پسر "ویوَنگهان" یاد شده است. در اینجا او ویژگی نیمه خدا-نیمه آدمی دارد. وانگهی گون ها و فروزه هایش همچون: "شاهوار یا درخشان"، "خورشید دیدار یا روشن"، "نیک دیدار یا زیبا" و "خوب رمه"، نشانگر یک شهریار دانا و توانگر است که دیرگاهی بر جهان فرمان می راند و کار مردمان را سامان می بخشد و بسیاری از نهادهای زندگی آدمیان را بنیاد می نهد.

- خیام، دانشمند و سخندان نامدار ایرانی در "نوروزنامه" در باره ی جشن نوروز و جمشید چنین می گوید: "سبب نام نهادن نوروز از آن بوده است که آفتاب در هر «365 شبانه روز و ربعی» به اول دقیقه ی حمَل باز آید و چون جمشید آن روز را دریافت، نوروز نام نهاد و جشن بزرگی برپا کرد و مردم نیز از او پیروی کردند".

از دیگر سو، نوروز این شانس-یاری و شایستگی را دارد که هم راه و در رکاب بهاران از راه می رسد. کفن سرد و سپید زمستان را می درد و جامه ی گرم و سبز بهاری بر تن می کند؛ به دار و درخت و رستنی و روییدنی و گل و گیاهِ بی رمق جان می دهد، شاخه ها را از تن پوش برگ و شکوفه نو نوا می کند. و زمین مرده را از نو می زاید. سرود را جایگزین سکوت می کند و جامه دری گل و نغمه سرایی بلبل جای کرختی دشت و دره را می گیرد.

نوروز، این یادگار شهریاران دادگستر، پس از زردشت، رنگ و بوی ویژه ای می گیرد؛ نیکی و مهر که شالوده ی اندیشه و گفتار و کردار در "بهدینی"(کیش زردشتی) است، رنگ پر رنگ تری می یابد و با بنیان های پیرامون آفرینش و جهان مینویی در هم گره می خورد. زردشتیان این نگاهبانان راستین فرهنگ ایران هزاران سال است که نوروز را به گونه ی کهن برگزار می کنند. به همه ی این گفتارها، روشن است که نه نوروز و نه جشن های گاهنبار (آفرینش و کار) را نمی توان و نباید به دوره ی پیش از چهارهزار ساله ی زردشت وابسته بدانیم. راست آن است که این جشن ها به روزگاران بسیار کهن تری می رسند.

آیین های نوروز

ایرانیان کهن (زردشتیان امروز و مردمان برخی شهرها) سه سینی از سبزه به نماد اندیشه ی نیک، گفتار نیک و کردار نیک بر خوان (هفت سین) می نهند تا فراوانی را برای سال نو بخواهند. رنگ سبز آن، رنگ ملی ایرانیان و نماد امرداد امشاسپند (ایزدبانوی بی مرگی و جاودانگی) است. سمنو (مایه خمیر) نشانه ی نیکی برای زایش و باربری گیاهان به دست فرَوَهران (روان پیش برنده ی نیاکان) است. سنجد، بو و شکوفه ی آن، سرچشمه ی دلدادگی است. سماق، چاشنی زندگی؛ سیر و سرکه برای گندزدایی و پاکیزگی می باشد. آب، نماد "خُرداد امشاسپند"(ایزدبانوی رسایی و کمال)، سیب سرخ (میوه جات) نماد "سپندارمز امشاسپند"(ایزدبانوی فروتنی و مهر پاک)، سکه، نمادی از "شهریور امشاسپند"(ایزد مهربانی و جوانمردی) می باشد.  اوستا (و امروز شاهنامه)، نماد اهورامزدا، آفرینگان(شمع) نماد اَردیبهشت امشاسپند"(ایزد اَشه و راستی)، شیر و تخم مرغ، نماد "بهمن امشاسپند" (وُهُمَنَ: ایزد اندیشه نیک و خرد)، آینه، نان، پنیر، سبزی، نقل، شیرینی، شراب، آجیل(:لُرک) و مانند آن بر خوان می نهند که همگی نمادی از دهش های اهورایی است.

باید دانست که بر خوان نوروزی نباید پافشاری بر گذاشتن فراورده هایی که واکه ی نخستشان "س" یا "ش" است، نمود؛ وانکه باید برترین داده های مزدایی را بر خوان نهاد.

پیام های نوروز

جشن ها در ایران نشان دهنده ی خوی مهرورزی، همازوری (همبستگی) و گردهمآیی و یادکرد از یک دیگر (چه زنده چه مرده) و به ویژه بزرگان میهن و کشور است.

در زمان یورش بیگانگان به ایران، جشن ها، سنگرگاهی بوده اند برای نافرمانی به بیگانگان و آیین های انیرانی(ضدّ ایرانی) آنان. این جشن ها همچنین راهی بوده برای مشق و آزمون همبستگی و ملی گرایی برای کوباندن دشمنان خانگی و درونی میهن. از این روی، بیشترین سرکوب های فرهنگی بیگانگان به جشن های ملی نشانه می رفته است.

در روزگار تاریک کنونی نیز، حکومت اسلامی اشغالگر، همان خو و ویژگی هایی را دارد که عموزادگان تازیشان داشته اند: چپاولگری و فرهنگ ستیزی برای بریدن بندهای ایران-پرستی و میهن-اندیشی. در جایی که حاکم ستمکار اسلامی، خامنه ای، چیزی به نام جشن نوروز و دید و بازدید آن را نمی شناسد و برای ندیدن آن، همچون جن زدگان به "مشهدالرضا" می گریزد! و مولایان دستار به سرشان یکی پس از دیگری "فتوای حرمت" می دهند و از دیدن شادی و شنیدن شور مردم گرامی ایران، دندان های کفدار-گونشان را بر جان بی ارزششان می فشرند...، "تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!"

هرچند نظام سیاه کنونی، دنباله ی اشغال ایران در قادسیه ی نخست تازیان است، اما بی گمان روی کارآمدن دستاربندان سیه دل، در سی و دو سال پیش، در آستانه ی بهار 57 خورشیدی، تلخی و شرنگ ننگ 1400 ساله را باری دیگر زنده ساخت و با پتیارگی مولایانی که کوشیدند همه ی دستاوردهای پهلوی ها را که شیرینی آبادی و آزادی ایران و ایرانی را به کام مام نگران میهن چشانده بودند، کابوس شوم 1400 ساله، باری دیگر خواب ها را برآشفت.

در این بهار که هنوز تلخی دربند ماندن ایرانمان در کام جانمان است، با نوروز و بهارش، آزمون استواری تا سرسبزی میهن را مشق می کنیم و به پشتوانه ی آیین پدران، گرامی می داریم یاد و راه همه ی از جان گذشتگان راه آزادی را که سی و دو سال است به خاک و خون نشستند یا داغ دار شدند، یا غریب غربت غرب شدند؛ و یاد می کنیم یکی دو سال گذشته را که چگونه برترین جوانان کهن دیارمان، شیرینی جان را هدیه آرمان کردند و جاودانه ی مانایی میهن شدند.

یاد همه ی نداها، سهراب ها، اشکان ها، امیرها، فرزادها، شیرین ها، زهرا بهرامی ها، ترانه ها، پوراندرزجانی ها، احسان فتاحیان ها، آرش رحمانی پورها، بهنود شجاعی ها، شهلا جاهدها، علی صارمی ها و تک تک آنان... در سراچه ی دل های تک تک ما.

می ستاییم همچنین فروهر شادروان شاهپور علیرضا پهلوی، سرباز فرهنگ ایران را و روان مرضیه خونیاگر آزادی را... که سالی پیش در اندوه ایرانِ باز هم مانده در بندشان، به جاودانه پیوستند.

به آیین دیرین، فراموش نمی کنیم دلاورانی را که اینک در کنج سیاه چال ها و زندان های ضحاک جمهوری اسلامی، از دیدن سپیده ی نوروز و دامن خانواده و نسیم بهاران بی بهره اند و با همه ی جانمان این گفتار را زمزه می کنیم که: "تا واپسین دم با شما هم پیمان هستیم".

جشن ِ نوروز و گاهِِ بهار، هم آهنگ و هم بسته با هم از راه می رسند تا هم نوازی (ارکستر)، نوزایی (زایش دوباره) و آزادی (گسست از بندِ بندگی) را به مردمان چشم به راه آموزش دهند. نوروز و بهار، می آیند هر چند شب-پرستان، زمستان-ستایان، روز-گریزان، بهار-ستیزان و انیرانان، دشمن با آن و هراسان از آن باشند. آری، نوروز و بهار، دامن کشان فرا می رسند تا بیاموزانند و بترسانند؛ خواه چشم دوستان خواب باشد و خواه گوش دشمنان کر.

نوروز، همچون درختی ریشه دار است که چون با بهار می آغازد و سرایشگر، سرسبزی و زندگی پس از شکیبایی بر سیاهی و مردگی است، پیام های آشکارش را در خود دارد. نوروز، این درخت کهن-جوان-سال، هرگز نمی خشکد و تا یک جوانه مانده است، نوروز هم می ماند.

***

اکنون، بیایید پس از گوش سپردن به این ترانه ی نوروزی شاد و دل انگیز، زمزمه ی "نوگشت پارسی سال" را بجای آن "حوّل حوّل" تازی که گلو را می آزارد، بازگو کنیم:

الا ای اهـــــورای بـــــا فــــــر و جـــاه
بـــــه فــــرمــــان تــو تابش هور و ماه

در ایـــــــن روز نــــــو از مـــــه فـرودین
بـــــــه آیــــین جمشیـــد فرخنده دین

بـــــگـــردان دل و دیـــــده ام از گنــــاه
بــیـــــامـوزم از نــــــو دگـــرگــــونـه راه

روان مـــــــرا، از غــــــــم آزاد کـــــــــن
به خوش باشی و خوش دلی شاد کن

همین سروده با صدای گرم سراینده (هما ارژنگی)

با آرمان آزادی و آرامش جهانی، نوروز و بهار باستانی، بر همه ی ایرانیان و پارسی زبانان در همه جای گیتی از خاور تا باختر، مردمان سرزمین آریانا و ایران ویج –افغانستان و تاجیکستان- و پارسیان بهدین سرزمین هند، پیروز و شاد باد

سروش سکوت
28 اسفند 2569
(برای بزرگ نمایی نگاره آن را بگشایید)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر