شهر یاران بود و خاک مهربانان، این دیار
مهربانی کی سر آمد، شهریاران را چه شد...
"...و آن دم که "توده"ها "بهمن"، سیاه، در "ماه" حماقت و جهالت، بر آسمانشان طلوع کرد و بر آستانمان غروب شد، چه خوش سرود رند ستم کشبده و جفا دیده ی شیراز -حافظ- این سوگ-چامه را و چه خوش نواخت چاووشی خوان نیشابوری وطن -پرویز مشکاتیان- و چه خوش خواند خونیاگر خراسانی درد دل های مردمان ایران -محمدرضا شجریان-.
آری، تقویم ِ تلخ ِ تکرار ِ تاریخ ِ تاریکِ سر آمدن مهربانی، روزی از زیر سم ستوران تازی حجازی بالا برافراخت و شبی از عمق حماقت توده ی اهرمن بین 57ی فرو رفت و مهربانی و شهریاری هر دو، دوان دوان از خاک مهربانان و شهریاران فرا رفت!...
حافظ گریست، "شاخه نبات" رمید، ایران بانو تب کرد، جان مهربانان و مهرویان گداخت..."
تقویم تاریخ
سال پیش نیز در نوشتاری که به مناسبت 22 بهمن نوشتم، آغازش را با همین چامه ی حافظ آغازیدم، چامه ای که پرتو می افکند بر تاریکی های سدهای بی شمار تازش بیگانگان و تاراجگران، از آمدن و ماندن و کَندن و بردن و رفتن مقدونیان و مغولان تا تاختن و آمدن و ماندن و کندن و بردن و نرفتن و بلکه ریشه دواندن تازیان نو مسلمان حجاز هزار و چهارسد سال پیش و اسلامیون سی و سه سال پیش.
حافظ با این روایت، راوی منش مهرورز و آشتی خواه و با فرهنگ ایرانیان و خوی متجاوز و جابرانه ی همسایگان بی فرهنگ ایران می شود. وی تجربیات خویش را از دوره ی ستم "شیخ شجاع اینجو"، والی متجاوز شیراز، در قالب این شعر بازگو می کند؛ شیخی که خود را شاه نامیده و حافظ به کنایه از وی و زهد ریاییش با نام "گربه ی زاهد که نماز می کند" یاد می کند. حافظی که سرانجام با سرآمدن ستم "شجاع" و روی کار آمدن شاه فرهنگ دوست، امیر مبارزالدین کرمانی، وی را بر آن می دارد تا اینگونه بسراید:
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
هر چند در دوران سیاه بهمن 57 که توده های آن، با بلاهت و حماقت و جهالت و جنایت، نگاره ی سیاه دیوی به نام خمینی را در ماه دیدند و با این همراهی نحس و ناخجسته یشان، ایران و ایرانی را به خون و تباهی کشیدند، به حافظ نیز رحم نکردند و شعر و شاعر را "همه با هم" دزدیدند و از دیوی اهرمن-چهر، فرشته ای ماه چهره در شعر حافظ ساختند:
خلوت دل نیست جای صحبت اغیار
دیو چو بیرون رود فرشته در آید
همه ی این تاراج و تجاوزها به فرهنگ و داشته های ایران که پهلوی ها نیز در بالایش آن نقش انکار ناپذیری داشتند، رخداد شوم تارش تازیان مسلمان را با شمشیر زهرآگین اسلام به یاد می آورد. آنها آمدند و نرفتند و اینان -پس ماندگان آنان- نیز، آمدند و هنوز نرفتند و گویی به وصیت پدران بیگانه یشان عمل کردند: "ویرانی ایران"....
امام مقوایی، یا انقلاب پوشالی؟
آن صحنه های مضحکی که امسال در سالگرد انقلاب اسلامی (یا همان شورش 57 تهاجم به ایران) روی داد و ماکت کاغذی خمینی از هواپیما به سمت مدرسه ی رفاه –یعنی همان کشتارگاه انقلابیون و جایی که خمینی جلادی که تشنه ی خون بود، پس از هر اعدام بر پشت بامش بر جنازه ها نماز شکر می خواند- و بهشت زهرا –یعنی دروغ خانه ی دروغگویی های خمینی پیرامون دادن کرامت انسانی و مفت کردن آب و برق و تلفن، که به گمانم تنها مردگان در گور گورستان را شگفت زده اما امت اسلام را طمع زده کرد- برای همه خنده دار بود.
اما در پس همه ی این طنزها و خنده ها، تلخی تراژیکی نهفته است و آن اینکه کشور ما هنوز دست این موجودات احمق و وحشی است؛ هنور خاک و ثروت های فراوان آن به تاراج می رود. دیدن حرکات خنده آورنده ی رژیمی که عنوان حکومت ایران را با خود یدک می کشد و جز آبرو ریزی برای ایران چیزی نداشته، ایرانی که همین سی و سه سال پیش، رخش پیشرفت و بالایش را بر عرش جهان می تازاند، آن شرکت هواپیمایی معتبر هما و ایران ایر که زمانی سالار جهان بود و اعتبار آن هم قد پاسپورت و ویزای آن زمان ایران بود و اینک حتا در همان پنج شش کشوری هم که با پاسپورت بی اعتبار و ورق-پاره ی جمهوری اسلامی می توان سفر کرد از حداقل اعتبارش نیز ساقط است، و حالا از آن هواپیمای اوراقی، هم یک تکه مقوا پایین می آید که امام نامندش، و هم صدای گوش خراش "قرآن و زیارت عاشورا" و... به گوش مسافرانش می رسد!
اینها خیلی خنده دار است، اما بیشتر، و پیش تر از خنده باید گریست بر این بلایی که سر ایران بزرگ و کهن ما آمده که نماینده های سیاسی و حکومتیش، این اراذل و اوباش هستند.
این همه دستاورد (!) را به چه رویدادی می توان بست، جز انقلاب اسلامی 57، که آن موقع نه "امام مقوا پاره" که امام در نمک خوابانده شده ی "ماه پاره" را اجیر کردند تا بکشد و غارت کند. و ایران بزرگ و کهن را در سطح یک مقوا، کوچک و بی اعتبار کند. انقلاب 57، شورشی بود که برآیند و دستاوردش، جمهوری اسلامی، کشت و کشتار، خون و جنگ و جنون، مرگ و اعدام، تنش زایی، ترس افکنی، آشوبگری و ویرانگری بود و بس.
مغالطات انقلابیون دیروز و آشوب طلبی رهبران امروز انقلاب
مغالطات و سفسطه گری های انقلابیون پیشین و تزویرگران فعلی –فرخ نگهدار، ابوالحسن بنی صدر و عبدالعلی بازرگان- در برنامه ی افق صدای امریکا، در دفاع از انقلاب 57 و نسبت دادن آن به "شور حسینی و انقلابی و شوق مردمی و ملی"، دروغی بیش نیست. زمانی که همین بنی صدر یعنی رییس جمهور "انقلاب شکوهمند و امام راحل" در پاریس در تدارک تشکیل شورای انقلاب که مسئول اصلی اجرای جنایت های خمینی بودند، و سران حزب توده که همین فرخ نگهدار هم جز آنان بود، سرگرم مذاکره با خمینی برای تقسیم قدرت بودند و سپس تر در جنگ قدرت شکست خورده و سرشان بی کلاه ماند، جرقه ی ننگین انقلاب اسلامی 57 اتفاق افتاد.
در فرآیند انقلاب اسلامی، اگر از نظر سنجش جنایت پیشگی سران رژیم را مقایسه کنیم، جرم و جنایت امثال همین مهندس بازرگان، دکتر یزدی، عزت سحابی، صادق قطب زاده، بنی صدر و مانند اینها که اتفاقا همگی در زورآزمایی قدرت، یا برکنار و زندانی یا کشته و اعدام شدند، بسیار بیشتر از جلادانی همچون خلخالی است که اساسا در برقراری رژیم خمینی و انقلاب اسلامی روی کار آوردن وی، چهره ی گرگ جماران را در میان ماه آسمان تلبیس و پنهان کردند.
امثال دکتر یزدی که زمانی در محاکمه ی ارتشیان میهن پرستی چون رحیمی و جهانبانی سکوت پیشه کرده و دست جنایت با خمینی دادند، امروز به سرنوشتی گرفتار شدند که هرگز فکرش را نمی کردند، دچار آن شوند. دیروز یزدی در لباس محاکمه گران دادگاه شرع انقلاب اسلامی عده ای بیگناه را به جرم خدمت به ایران محاکمه کرد و امروز در لباس محکوم در همان دادگاه انقلاب محاکمه می شود و این است تکرار تاریخ.
امروز از پس پشت آن تاریخ ننگین که تنها چیزی است که بر تارک این انقلاب می درخشد و پس از سی و سه سال از آن ماه ها و روزهای شوم، جمهوری اسلامی که در اوج تنفر مردمی، ملی و جهانی قرار دارد، و به هر حال نوک شمشیر جنگ و تحریم ها رژیم را نشانه رفته، هنوز در ادبیات سخیف رهبر رژیم نشان تنش زایی، وحشیگری، جنگ طلبی و آشوب گری دیده می شود.
سخنان اخیر علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی، در خصوص واکنش خصم آمیز و تلافی جویانه و جنگی به غرب و اقرار مستقیم به دخالت در همراهی عملیات تروریستی با حماس و حزب الله علیه اسراییل، نشانگر سرشت جریان جمهوری و انقلاب اسلامی است؛ صفاتی که با رژیم در زهدان انقلابی خونین زاده شد و به شکل خون آشام امروزی درآمد. همه ی این صفات که نهایت توحش یک رژیم را می رساند همزاد این انقلاب است.؛ چه دیروز و چه امروز... .
* * *
دوازده بهمن، سی و سومین سالگرد فرود آمدن اهریمنی بنام خمینی و رویداد اهریمنی-ی بنام انقلاب و جمهوری اسلامی است... . روزهایی که از آغاز تا اکنون میان نسل سوخته ی پس از انقلاب، نونهالان و نوجوانان و جونانی که رژیم کوشید مغزهای آنان را در مراکز مغزشوییش -از دبستان تا دانشگاه- بشوید، بنام "دهه ی زجر" بجای "دهه ی فجر" شناخته می شود.
پدیده ی خونباری که با نابود کردن دستاوردهای شهریاران پهلوی و ناپاک نمودن خاک ایران به کینه جویی و نامهربانی بجای مهرورزی و مهربانی، غمگینی و دلمردگی بجای شادابی و سرزندگی، نفرت و دشمنی بجای عشق و دوستی، انتقام جویی و بدخواهی بجای بخشندگی و نیک خواهی، نادانی و نابخردی بجای دانایی و خردمندی، دروغوندی و بدکاری بجای راستی و درستکاری، پسرفت و پژمردگی بجای پیشرفت و شکوفایی، مرگ و جنگ بجای زندگی و صلح، ویرانگری و تباهی بجای آبادنی و سازندگی، سرافکندگی و سرشکستگی ملی و جهانی بجای سرافرازی و سربلندی، تنش زایی و جنگ افروزی بجای امنیت و آرامش، دینمداری بجای مردم سالاری، آزادی های اساسی و سیاسی، عقیدتی و تیره ای نسبی بجای خفقان و سانسور مطلق ولایی، ارتجاع و واپسگرایی اسلامی بجای اعتدال و ملی گرایی ایرانی، زن ستیزی و پس ماندگی بجای زن سالاری و نوگرایی، خفت و آوارگی بجای عزت و آزادگی و اعدام و سنگسار و نسل کشی و جنایت پیشگی، نابودی ایران و ایرانی را پیش آورد...
آری، امامی که دیروز درست سی و سه سال پیش، شبی از پشت ماه حماقت "توده" های "بهمن" 57 برآمد و امروز پس از سی و سه سال، روزی در پوششی پوشالی و مقوایی سر درآورد!
و چه نامی می توان بر آن رخداد شوم و نسل سوز نهاد جز آغاز قادیسه ی دوم تازیان خانگی ننگین انیرانی در جامه و نام ایرانی؟!...
و این سروده ی حافظ چه خوش روایتی است از تکرار تلخ تاریخ تاریک سرآمدن شهر یاری ها و مهر بانی ها...
دیروز، زور و تاریکی بر نور و روشنایی پیروز شد؛
فردا، نور و روشنایی بر زور و تاریکی پیروز می شود؛
امروز از آتش دیروز سوختیم؛
امید که فردا از سوختنمان، افروختنمان باشد،
و از خاکسترمان ققنوس وار شادمان و پیروز برخیزیم،
و همای پیروزی و شادمانی ایرانمان را به نظاره نشینیم...
ایدون باد...
===
موزه ی وحشت انقلاب و جمهوری اسلامی (سی و سه سال خون و جنایت) به روایت تصویر:
یورش وحشیانه ی شورشیان در بهمن 57 به یک زن بی دفاع |
نسل کشی اسلامی سال شصت و هفت و تیرباران یک بیمار |
(اعدام، سوغات شوم انقلاب و جمهوری اسلامی (قتل نوجوانان |
ترورها و قتل های زنجیره ای درون و برون مرز |
سروش سکوت
ایران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر