۱۳۹۰ بهمن ۳۰, یکشنبه

زنی بنام زمین، مادری بنام ایران، آزاده ای بنام زن ایرانی (جشن مهرافزا و شادی افروز سپندارمزدگان خجسته باد)


ایران سرزمین آزاد زنانی است که از دیرباز در پیچیده ترین گره ها و گرفتاری ها، بی همتاترین و یگانه ترین گشایش ها را در سرنوشت ساز ترین زمینه های کشورداری نمایاندند.

و هنوز از فراز سده ها ستم و ستیز با خاک پرگوهر ایران، آرتمیس ها، فرانک ها، شهبانو فرح ها و فرخ رو پارساهای زمان هستند که در تن و روان نداها، ترانه ها نسرین ها، ستاره ها و... عزم جزم پیکار با اشغالگران و متجاوزان و ستمگران را بیدار می کنند و چاره گشا و روشنی بخش سخت ترین و تاریک ترین روزگار کنونی می شوند.

بر این باورم که تاریخ آیینه وار تکرار می شود و این بار نیز شیردختان سرزمینمان که پرچمدار رزم با ستم گران و تباهگران درنده ی خانگی شده اند، خودشان ایران را باز پس خواهند گرفت و ایران به دوران شکوهمند زن سالاری پیشین که هزاران سال مام میهن در بر گرفته بوده، باز خواهد گشت.

مادر ایران به یکایک این شیران می بالد و بر همه ی ماست که به نشانه ی پاسداشت دلاور زنان و آزاد بانوان ایرانی، شیران در بند سیاه چال های ضحاک ستمگر زمان، خامنه ای و سامانه ی اهریمنی اسلامیش و همه ی گلبانوان سر به دار شده ی راه پر عشق آزادی، خم شویم و کلاه از سر برداریم.

ای زن ایرانی ای مادینه شیر
آه ای  بانوی  شرقی  و  دلیر
ای رخت  در پشت تاریکی اسیر
چادرت را پاره کن ای دخت شیر
این حجاب میراث قوم تازی است
بهر ایرانی  اسارت  سازی  است
ای زن از تازی تو میراثی مگیر
چادرت را پاره کن ای دخت شیر
در پی نور امیدی تازه شو
با سرود تازه پر آوازه شو
پنجه  در  چنگال  اهریمن  بگیر
چادرت را پاره کن ای دخت شیر
از حریق  آتش  دشمن  مترس
روی بگشا و زاهریمن مترس
روی  تو  گلخانه ی سرخ حریر
چادرت را پاره کن ای دخت شیر
دخت ایرانی کجـا و روسری؟
این خجالت چادرواین توسری
بند بگشا زین  اسارت  ای  دلیر
چادرت راپاره کن ای دخت شیر
روز روباهان شبی پایان رسد
گرگها را نیز زمان آسان رسد
شیر باش و رهبر دشت و کویر
چادرت را پاره کن ای دخت شیر
بنگر  ای  بانو  به  تاریخ  وطن
گوهری بودی دراین دشت ودمن
حال  افتادی  به این  روز حقیر
چادرت راپاره کن ای دخت شیر
جای تو بر چشم و جان میهنم
بی تو  عریانم  توئی  پیراهنم
از زمین برخیز و اینک بال گیر
چادرت را پاره کن ای دخت شیر
(سرود از بابک اسحاقی و با صدای خواننده ی نسل جوان راوی نسل سوخته –آرمان-)

سپندارمزدگان، جشن پاسداری از زمین و پاسداشت زن ایرانی و روز مهر و عشق بر همه ی ایرانیان و پارسی زبانان گیتی، به ویژه زنان آزاده ی سرزمین دلبند دربندم ایـــــران خجسته باد...

* * *

به همه  گل-بـانـوان دلاور سرزمینمان

"می ستاییم زنان نیک اندیش و نیک گفتار و نیک کردار را"

اگر پـــارســـا بـــاشد و رایــــزن
یکی گنج بــاشد، پــــرآکنده زن

به ویـــژه که باشد به بــالا بلند
فروهشته تا پای مشکین کمند

خردمند و با دانش و ناز و شرم
سخن گفتن نـــیک و آوای گرم

در هر سرزمینی، شناخت و بینش و دانش، دستیابی به آینده ی درخشان و جنبش رو به پیشرفت، نخست از زنان و مادران آن سامان می آغازد.

ایران بزرگ ما نیز نخستین سرزمینی است که دوران شکوهمندِ مادرسالاری آن، در شاهنامه ی فردوسی آمده است. فرانک، نماد (مادران ایرانی) این دوران است. تا زمان فرانک، بُن ِ مادرسالاری، زن مداری و ایزدبانوستایی، در ایران برقرار است. تا آنکه، حکومتی بیگانه، تجاوزگر و خودمدار(=دیکتاتور) نزدیک به هزار سال، ایران را اشغال می کند. در این زمان است که فرانک، برای نبرد با ضحاک(=آژی دهاک، نماد حکومت جابرانه ی بیورسب یا بابلیان) و نیز برگرداندن آیین ها و فرهنگ ایرانی (و هویت ملی)، فریدون (نماد فرزندان ایرانی) را به نزد آموزگار می فرستد تا آیین های ایرانی را به ایران بازگرداند.

دوره ی پیروزی ایرانیان بر بابلیان و بنیان نهادن "کیش مهر" در همین زمان است. پس می توان دریافت که پایه ی اساسی زنده شدن دوباره ی آیین های ایرانی و برگشتن مهر و فرهنگ ایران و بنیانگزاری فرهنگ سراها، بانوان ایران بوده اند.

دوره ی مادرسالاری ایران، براساس زمان و به رایزنی و درخواست زنان ایران، به فریدون و فرزندان او می رسد، تا بتوانند براساس آموزه هایی که مادران به فرزندان یاد داده اند، جنبش فرهنگی را برای بازگرداندن فرهنگ ایرانی پس از تازش بابلیان و نبرد با ضحاک و در بند کردن او، آغاز کنند. شایسته ی یادآوری است که آموزش مادران ایرانی، تنها مهر و دوستی است و به پشتوانه ی همین آموزش، کاوه و فریدون، ضحاک را نمی کشند. این رویداد، یک بار دیگر هم در تاریخ ایران روی می دهد و آن زمانی است که کورش بزرگ، مردم سرزمین های گوناگون را بدون کشتن، از دست ستمگرانِ خودمدار می رهاند. این رفتار کورش نیز به پشتوانه ی آموزه های نیای او فریدون و مادرش فرانک است.

پس از این دوره نیز نقش زنان در ساختار کشورداری، همچنان پررنگ می ماند و ایرانیان همواره جایگاه زنان و دختران و مادران ایرانی را گرامی داشته اند؛ به گونه ای که دو روز از هر ماه، یک ماه از هر سال و یک جشن در هر سال را به نام بانوان، نامگذاری کرده اند:

یکی) روز پنجم هر ماه و ماه دوازدهم هر سال که به "سپندارمزد" نامی است و چون این روز با این ماه برابر شوند، آن را جشنی است به نام "سپندارمزدگان"(=اسفندگان).

دو دیگر) روز بیست و پنجم هر ماه که "اِرد"(=اَشَا وَنگویی ِ اوستایی به چم زیبایی و راستی و توانایی نیک که نیروی نگاهبان خانواده و به ویژه زنان و دختران است) نام دارد.

در پندنامه ی "آتورپات مان اسپندان" درباره ی جایگاه زنان در ایران آمده است:
"چون آهنگِ خرید چیزی کردید، آن را در روز «اِرد» بخرید تا دختران و بانوان خانه، از آن برخوردار و شادمان شوند..."

نیز درباره ی جشن کهن سپندارمزدگان، آمده است:
"در این روز آیین بر آن است که مادر و دختران بر تخت و اورنگ می نشینند و پدر و پسران، دست بر سینه(=دست به کج کرده) در روبروی درب می ایستند و بایسته است که فرمان های مادران و دختران را بنیوشند و انجام دهند..."

بدین سان، چون یک روز تمام پدران و برادران و شوهران، دست به سینه در برابر مادران و خواهران و همسران ایستادند، همواره به یاد می آورند که مادر و زن گرامی، بلند-جایگاه و سَر و سرور است.

"بانو"، واژه ای پارسی است. این واژه در زبان اوستایی "بان" و در پهلوی "بانوک" است که با افتادن "ک" از آن، "بانو"ی امروزی شده است. بانو، به چم ِ "نور و فروغ" است. سبب نامگذاری، آن است که زنان و بانوان، نور و روشنایی خانه و خانمان هستند و به همین منوال، "کَدبانو" به چم ِ "روشنی خانه" است.

از سوی دیگر، واژه ی "کَنیچَک" که به چم دختر کوچک و زیبا است (در برابر ریدک به چم پسرک) و شوم بختانه، با یورش عرب ها پس از معرب شدن به کنیز، معنی نخستین خود را از دست داد، از ریشه ی "کن" اوستایی است و کن به چم ساختن و گودکردن است. با افتخار باید گفت، در دوره ای که هنوز خانه سازی امروزی نبوده، دختران و زنان ایرانی، نخستین نگارگران، سازندگان و کارفرمایان خانه، در دنیا بوده اند. این ویژگی را در زمینه ی ساخت پارسه یا تخت جمشید در دوره ی هخامنشیان نیز می توان یافت و چنانکه از سنگ نبشته ها و گِل نبشته های پیدا شده، آشکار است بانوان، کارفرمایانی بودند که دست مزد، بیمه و تاوان (روزهای تعطیل و امکانات رفاهی) بیشتری از مردان داشته اند.

افزون براین، واژه ی پهلوی "ویچیر" به چم ِ وزیر ِ زن، رایزن و کارگزار در دستگاه کشورداری است. با نگرشی به شاهنامه و دیگر نامه های کهن ایران، می توان با نام زنانی روبرو شد که در دستگاه پادشاهی، اساسی ترین و والاترین پست ها و جایگاه ها را داشته اند.

واژه شناسی سِپَندارمَذ (سپنتا آرمیتی)

سپندارمذ، در اوستا "سپِنتَ آرمَیتی" و در پهلوی "سپندارمَت" و در پارسی "سپندارمذ" یا "اسفندارمذ" یا "اسفند" دارای دو بخش "سپنتَ" در چم ِ "ورجاوند و سپنتینه" و "آرمَیتی" در چم ِ اندیشه، فداکاری، بردباری، سازگاری و فروتنی و در پهلوی به چم "خردِ کامل" است.

در "گاهان"، بیشتر، بخش دوم آن "آرمیتی" به تنهایی آمده و یکی از فروزه های "اهورامزدا" است. اما در "اوستای نو"، سپندارمذ نام یکی از اَمَشاسپَندان(=جاودانان ورجاوند) است که در گروه سه گانه ی امشاسپند-بانوان –سپندارمذ، خرداد و امرداد- جای دارد و از نمادهای مادر-خدایی اهوره مزدا به شمار می آید. این امشاسپند-بانو در جهان مینویی نماد دوستداری(عشق)، بردباری و فروتنی اهوره مزدا و در جهان اَستومند، نگاهبانِ زمین و پاکی و باروری و سرسبزی آن است. او دختر اهورا مزداست و ایزدبانوانِ آبان(=اَرِدویسوَر اَناهیتاَ) و دین و اَشَی از یاران و همکاران اویند و "تَرومَیتی"(=نانگ هَیثیَه) دیو ناخشنودی و خیره سری و یکی از کَماله دیوان، هَمِستار ِ اوست.

در گاهان از سپنت آرمیتی، چون پروش دهنده ی آفریدگان یاد می شود و از راه اوست که مردم سود و دهش می یابند. مزدااهوره او را آفریده است تا رمه ها را مرغزارهای سرسبز ببخشد. در اوستای نو، او دارنده ی ده هزار داروی درمان بخش است. و نام او (به ویژه در وندیداد) بیشتر برابر با "زمین" می آید.

مهرداد بهار می نویسد: "در وداها، «arámati» آمده که برخی آن را با زمین یکی دانسته اند. «مولتن» براین گمان است که این نام در اصل «arâ-mâtâ» بوده است به چم ِ «مادر زمین»"

واژه ی "ساندارامِت"(در چم ِ "اندرون زمین") در زبان ارمنی، نمونه ی دیگرگون شده ای از "سپندارمذ" است.

پنجمین روز ماه ودوازدهمین ماه سال، به نام این امشاسپند-بانو است که در پارسی "اسپند" گفته می شود. "گل بیدمشک" را نیز ویژه ی او دانسته اند.

جشن سپندارمذگان

ابوریحان بیرونی در "آثارالباقیه" رویه ی 299، می نویسد: "اسفندارمزدماه، روز پنجم آن اسفندارمزد است و برای اتفاق افتادن دو نام آن را چنین نامیده اند و معنی آن عقل و حلم(بردباری) است و اسفندارمزد، فرشته ی پاسبان زمین است و حامی زنان می باشد. این جشن ویژه ی بانوان و عید زنان بوده است و در آن، شوهران به زنان خویش هدیه می داده اند و از این رو این جشن را «مزدگیران» نیز می خوانده اند و هنوز این رسم در اصفهان و ری و پهله باقی مانده."

ایرانیان، امروز، این روز را به نام روز زن و مادر و گاهی هم روز عشق، جشن می گیرند.

برخی نیز، جشن سپندارمزدگان را، روز عشق ایرانی نیز می نامند. به باور نگارنده، نامیدن این روز به نام روز عشق (همانند آنچه امروز در بسیاری از کشورها، ولنتاین می نامندش) کار بسیار نیکویی است. زیرا، سرچشمه ی عشق و مهر، زنان و بانوان هستند و نامگزاری این روز به نام عشق، شادی و سرور ِ روز زن را دو چندان می کند.

زنی به نام "زمین"

از دیرباز در فرهنگ های ایرانی و آریایی، زن نماد برکت بخشی و سودرسانی، نیروی زایش و فراوانی، مهر و آرامش و رسّایی و زیبایی و خردمندی و پُردانشی است. از این روست که در آیین های آریایی، شمار مادر خدایان یا ایزدبانوان بسیار فراوان است.

از زمین و باشنده های آن –دار و درخت و خاک و آب و سرزمین(کائنات و طبیعت)- به گونه ی یک مادر یا یک بانو نام برده شده است و از طبیعت به نام مادر همه ی انسان ها و کائنات نام می برند. که همچون زن، نماد زایش و فراوانی و زیبایی است.

و از آنجا که سپندارمزد، نگاهبان زمین است و زمین مانند زنان در زندگی نقش باروری و باردهی دارد، جشن اسفندگان برای گرامیداشت زنان برگزار می شود.

ایران، سرزمین ِ مهر ِ مادران

واژه ی "ایران" از "ایر" و "اَئیریَ" اوستایی می آید که به چم بردباری و فروتنی و مهربانی است. در شاهنامه هم به واژه ی "اِیر تَن" بر می خوریم که به چم مهرورز و بردبار است، در برابر واژه ی "اَبر تَن"(بر تن) که به چم نامهربان و مغرور است.

در اوستا، فروزه ی اساسی سپنتاآرمیتی امشاسپند، اینگونه آمده است:

"داد و آیین سپندارمزد امشاسپند، فروتنی و مهربانی است..."

از آنجا که نخستین و بارزترین فروزه ی بانوان، مهربانی و بردباری است، باید گفت: ایران سرزمین مهربان-زنان ایرانی است. ایران، مادر همه ی فرزندان ایران است.

مام میهن، چندین هزار سال است که فرزندان خود را با هر زبان و باور و اندیشه ای مهربانانه در آغوش کشیده، تا فرزندان، مهر مادری را در دل داشته باشند. ایران-بانو، از دامان ِ پُرچین و شکن دماوند تا قامتِ سر به آسمان ساییده ی دنا و زردکوه و سروهای استوار جنگل ها و اندام ِ نقره گون چشمه ساران و موج های پر اوج پارس دریا و چشمه های هماره جوشان کوهساران، مادر همه ی ایرانیان است و همه ی فرزندانش را به یک اندازه دوست دارد.

* * *
گذشته از اینکه جشن اسفندگان، بیست و نهم بهمن است یا پنجم اسفند و گذشته از آن که این روز، روز عشق ایرانی هست یا روز زن ایرانی، نیک و شایسته است که ایرانیان در هر کجای گیتی این جشن را زنده نگاه دارند و به یاد آن باشند.

===

سرچشمه:
شاهنامه ی فردوسی
نامه های کهن پارسی
اوستا

سروش سکوت
جشن سپندارمزگان (29 بهمن) 2570


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر