۱۳۹۰ بهمن ۲۸, جمعه

وکیل مدافع تاریخ، تنها خود تاریخ است!



چند روزی است از مرگ "دکتر پرویز رجبی"، یکی از تاریخ شناسان ایرانی که دانشگاه رفته ی فرنگ هم بود و در پیشگاه استادان سرشناس ایران شناسی، دانش آموخته بود، می گذرد.

این تاریخ شناس، که پیشتر دستی در نگارش و برگردان نوشتارهایی در پیوند با ایران باستان داشته، شوربختانه، گذشته ی خود را فرو می گذارد و با پشتیبانی از سامانه ی تاریخ کش و فرهنگ ستیز اسلامی و هم سویی با جنایت آنان، به دانشش، استادانش، کشورش و تاریخش خیانت می کند… .

پرویز رجبی، که اینک دیگر زنده نیست، با پشت کردن به مردم و تاریخ ایران و تحریف آشکار تاریخ به سود جریان حاکمیت، راه کسانی چون ناصر پورپیرار و خسرو معتضد را می رود، که در آغاز خود را دلباخته ی تاریخ ایران باستان و معاصر نشان می دادند و سپس با مزدوری و مزد بگیری از دستگاه ایران سوز اسلامی، عملا ارزش دانش و علم خویش را به پرتگاه کشاندند.

دیدگاه های دروغ وندانه، کینه توزانه، غرض ورزانه، سبک سرانه و یک سونگرانه به ایران باستان، دوره ی ساسانیان، کورش بزرگ، سرداران ملی و فرهنگ پارسی، و پشتیبانی و پدافند بیدادگرانه از تازیان متجاوز (در هزار و چهارسد سال پیش) و اسلام خونریز، و وارون نمایاندن ویرانگری های فرهنگی جمهوری اسلامی و میراث ضدّ فرهنگی زیر نفوذ آن، همه و همه نشانه ی سقوط جایگاه و پایگاه اخلاقی، وجدانی، علمی و فرهنگی دکتر رجبی بوده است.

از ویژگی های گفتاری و نوشتاری رجبی –پس از خود گم کردگی و همکاری با رژیم- کلی گویی و یک بام و دو هوا سخنرانی است. به گونه ای که وی در بسیاری از گفتگوها و نوشته هایش، تنها با آوردن جملاتی بدون سند و رفرنس، تنها در جهت به کرسی نشاندن خواستی دیکته شده مبنی بر کوباندن فرهنگ ایران و وارون جلوه دادن تاریخ جنگ ها و جنایت های همسایگان بیگانه نظیر تازیان و مغولان و یونانیان و مقدونیان و پشتیبانی کور و حساب شده از اعراب و حمله ی آنان به ایران و آیین اسلام، عمل می نموده است.

وی با راندن سخنانی بی در و پیکر و بی سرچشمه در مورد کورش بزرگ –که جهانیان وی را بنام بنیانگذار و پدر حقوق بشر و استوانه ی فرمان آزادیش را بنام نخستین منشور حقوق بشر جهان- می شناسند و حتا دشمنان سوگندخورده ی ایرانیان باستان، یونانیانی نظیر هرودت و گزنفون نیز از وی به نیکی یاد می کنند- با دشمنان دشمنان ایران، یعنی جمهوری ضد ایرانی اسلامی، همسویی و هموندی نمود و از کورش چنان یاد کرد که گویی وی یک خونریز و کشورگشایی نظیر دیگر پادشاهان آن زمان بوده است (یعنی همان خواسته و کرده ای که جمهوری اسلامی سی و سه سال است دنبال می کند)

پیش از این نیز ناصر پورپیرار که به دروغ، خود را شیفته ی فرهنگ ایران می نامید، با نگاشتن کتاب "دوازده قرن سکوت" زبان به گزافه گویی و تحریف آشکار تاریخ گشود و حتا اساسا وجود پادشاهی بزرگ هخامنشی، کورش بزرگ و تخت جمشید کهن را زیر سوال برد (در آن زمان بسیاری از تاریخ شناسان و فرهنگ پژوهان، پاسخ مغالطات بی پایه ی پورپیرار را دادند)

اخیرا نیز، خسرو معتضد، که پیش از این در مورد تاریخ معاصر کتاب می نوشته و تجربه ی کار با بزرگانی همچون نجفقلی پسیان را نیز داشته است و یکی از بهترین کتاب ها را در زمینه ی "رضاشاه شناسی" و بررسی خدمات رضاشاه بزرگ به نام "از سوادکوه تا ژوهانسبورگ" را نوشته بود، به یک باره، خود را و دانش و تاریخش را می بازد و سرسپرده و مزد بگیر دستگاه نظام اسلامی می شود و به تحریف تاریخ می پردازد (از جمله، سخنان بی پایه و اساس وی مبنی بر اینکه "چادر، پوشش تاریک و تیره ای که یادگار اعراب و عباسیان است، از زمان هخامنشیان در ایران بوده است! یا دروغگویی هایی که در مورد زمان قاجار و پهلوی ها انجام باز می گوید و در جایی از حکومت ایران سوز قجری به نیکی و در جایی دیگر از حکومت ایران ساز پهلوی ها به بدی یاد می کند!)

اما، در جریان خبر درگذشت پرویز رجبی و ورای "بوق و کرنای" سایت های وابسته ی حکومتی که معمولا اینجور موارد آب صید ماهی مورد نظر خود را گل آلود می یابند، و البته در سکوت بیشتر رسانه های اپوزیسیون، یکی از سایت های فرهنگی و غیر سیاسی از هم میهنان آزادی خواه و فرهنگ دوست، که البته با راستی، پرده از ویرانگری های فرهنگی حکومت اسلامی بر می دارد، با یاد کردن از دکتر پرویز رجبی، به عنوان "تاریخ شناسی که قدر خود را ندانست!..." به بیان کارنامه و پرونده ی کاری پیشین وی پرداخت.

ظاهرا، پس از این نوشتار، یکی دیگر از به اصطلاح پژوهشگران که عیار کار و دانش ناچیزش را به پشیزی به ویرانگران ایران و فرهنگ آن فروخته است، یعنی "رضا مرادی غیاث آبادی" (که پیشتر نیز با ناداوری های غیر علمی و بی ارزش نسبت به کار ایران پژوهان نامی همچون استاد فریدون جنیدی و همچنین با هواداری از جریانی خاص در حاکمیت به نام پاسداری از تاریخ و فرهنگ و هنر، نام خود را بر سر زبان های نقادی انداخته بود)، همسو با گردانندگان سایت های حکومتی، زبان توهین به این هم میهنان میهن دوست و کوشندگان فرهنگی ایران باز کرده و حتا از آنان با نام "اراذل و اوباش" یاد نموده است!

چنین افرادی، که نام تاریخ شناس را هم با خود یدک می کشند، همان دروغگویانی هستند که همچون جمهوری اسلامی، چه در کتاب ها از دبستان تا دانشگاه چه در تاریخ شفاهی، نه تنها تاریخ ایران باستان را به تمامه تحریف نموده اند بلکه بر تارک تاریخ ایران معاصر و پهلوی ها هم زنگاری از توهم و تحریف پاشیده اند، و از همه ی تاریخ ایران، منهای دوره ی سی و سه ساله ی اسلامی و قجری -که همچون دوره ی طلایی و از شخصیت هایش همچون فرشته یاد شده- "دوره ی سیاه" و از شخصیت های آن همانند "دیو" یاد شده است.

اینان، همان کسانی هستند که همسو با متجاوزان، سعی در مغزشویی و ذهن زدایی ایرانیان می کنند، اینان کاتبان سرسپرده و دون مایه هستند که دغدغه یشان نه تاریخ نه فرهنگ و نه پژوهشگری، وانکه، نان و نوا و پول و پَله ای است که از تحریف تاریخ نصیبشان می شود. همان ها که کورش ستیزی، فردوسی ستیزی، ایران و ایرانی ستیزی به بهانه ی پرهیز از نژادپرستی و این شعارهای فریبنده را می کنند، همان ها هستند که با دروغ پردازی و شایعه پراکنی از دوره ی پهلوی و بستن جنایت های آخوندها به سران پهلوی و پرده افکندن بر آنها (همچون فاجعه ی به آتش کشیدن سینما رکس و مسجد گوهرشاد و حرم رضا و سرقت از موزه ها و...) بانی انقلاب نسل سوز و ایران ویرانگر 57 شدند و اینک نیز چشم بر جنایت های فرهنگی و انسانی جمهوری اسلامی بسته اند؛ از ویرانی آثار باستانی و حراج و قاچاق آنها تا تحریف روزافزون تاریخ بزرگان این سرزمین...

درست است که تاریخ را فاتحان یا بهتر بگوییم متجاوزان و نویسندگان خود فروخته و فرمایه ی آنان می نویسند و آنچه را در گذشته روی داده به ضرر خود، در مدح خود و در ذم دیگران می نمایانند و آنچه را که دژخیمان و جلادانشان در حال اجرا می نمایند، اقداماتی خدایی و ماورایی و غیبی نشان می دهند، اما با همه ی این اوصاف، "دادگرترین و خردمندترین داور و پژوهشگر، خود تاریخ است؛ یعنی عرصه ی بی حب و بغض ترین و رک و راست ترین دادگری ها و داوری ها..."

هدف و خواست هر پژوهشگر و فرهنگ شناس دلسوزی باید، آشکار نمودن و پرده ی پنهان پندار را از حقیقت برداشتن و پرداختن به واقعیت و زدودن گمان ها و گمانه زنی ها بدور از هر نوع تعصب، تحجر، یک سونگری و غرض ورزی باشد. این آرمان پیامبرگونه، بی این رویکرد به بی راهه و کج راهه می رسد و پژوهشگر، دیگر در جایگاه بی طرف جای نمی گیرد.

زمانی که خرد و وجدان، گرفتار بی خردی و بی وجدانی شود، یک انسان که می تواند نماد نیک ترین ویژگی ها باشد، آمیزه ی زشت ترین خوی ها می شود، همانگونه که فردوسی بزرگ گفته است:

خرد، چشم جان است، چون بنگری
تو بی چشم، شادان، جهان نسپری

===

در همین زمینه:

چرا دکتر رجبی قدر خویش ندانست! (گفته های دکتر رجبی درباره تاریخ و فرهنگ ایران و پاسخ هایی به ایشان)

سروش سکوت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر