۱۳۹۱ آذر ۲۴, جمعه

برای گوهر عشقی مادر ستار که نگاهش راه به راه بغض را در گلو می شکند



بشود که سیلی بیدارکننده ای برای ما باشد!




نگاهی که آمیزش امید و بیم است
امید برای من و ما که شکننده ایم
جوانیم و پر از احساسات
و غبطه میخوریم بر این استواری و استقامت
و بیم است برای آن وحشی هایی
که تمام حرفشان زور است و زدن و دشنام گفتن

فدای غربت و تنهایی تو مادرم
که تاریخ را تمام قد در برابرت حماسه ایست
از گمنامی و مهربانی و خشم شیر زنانه
مادرم، سخت است باورش شاید
اینکه بدانی
در سرزمین سرد و سوخته یمان

ستارها و فرزندان زیادی داری
که زجر نداری و کارگری را
با معجون حق گویی می آمیزند
تا ننگ بی تفاوتی و خوش خدمتی
به گرگهای هار ولایت را بر خود حرام کنند
پس باور کن مادر جان، باور کن...

ما هم باور میکنیم که بمانیم
شاید کوچکترین گواه این باور
این باشد که
اگر هنوز ایرانی روی پا مانده
برای این است که
یک مادر، یک زن است...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر