۱۳۹۰ اسفند ۲۲, دوشنبه

آتش ِ جشن ِ سوری، سنجه ی مهر ِ میهن


رمز آتش پاکـــی و روشنگــری
سرخی و گرما و شادی پروری

یــــادگـــاری از کـــهـن آیین ما
روزگــاران خــوش و شیرین ما

آری امشـب جشـن سور و آتــش است
جشن رقص شعله های سرکش است

هم وطن ای یــار هم پیمان من
زنده کن این جشن و آیـین کهن

خیز و از آتش تو سرخی وام گیر
کـــام دل از گـــردش ایــــام گیر

هزاران سال است با همه ی تلاش های دشمنان ایران، از تازیان اجنبی تا اسلامیان خانگی، جشن های جاودان ایرانی، ماندگار و مانا مانده اند و درخت کهنسالشان در جان جهان و جهان جان و روان و نهان ایرانیان فرهیخته و فرهنگ دوست ریشه دوانده، مانده، گرچه رنگ تغیّر پذیرفته اما اساس و بسترش سبز مانده است؛ در فرهنگی که در سرشتش:

"کار، آبادانی و برآیند آن شادمانی و بازتاب آن جشن و سور و شادکامی است."

فرهنگ ستیزان و ایران سوزان از دیرباز تاکنون از نیروی همبستگی و یک دله گی که در گردهمایی ها و جشن ها، پیدا و گسترده می شده، می هراسیدند و رمز دشمنی و راز کینه توزی آنان، به راستی همین بوده، هست و خواهد بود. از امامان تازی و خلفای عباسی تا آیت الله ها و مفتی ها و حجج الاسلام های جمهوری اسلامی... . کج دهانی و چرت گویی کسانی چون مطهری و خامنه ای و مراجع تقلید قم به برپاکنندگان چهارشنبه سوری و گریز رهبر جمهوری اسلامی از نوروز و مخفی شدن در پشت حرم رضا در مشهد در گاه نوروز، خود گواه جایگاه والای جشن در فرهنگ ایران و ویژگی دشمن-ترسی انیرانیان از آن است.

از همین روی است که حتا تنها برپا کردن جشنی همانند چهارشنبه سوری، افروختن آتشی هر چند کوچک و بیرون زدن از خانه ای به سوی کوچه و خیابانی هرچند کوتاه، خود مُهر ِ"نه"ی استواری است که بر فتواها و گفته های پلید آیت الله ها می خورد.

پس از انتصابات ننگین و فرمایشی مجلس آخوندی و نه ی محکم و بایکوت گسترده ی مردمی، اینک برپا داشتن و آری گفتن به آیین ها و جشن های ایرانی، بزرگترین مخالفت با جمهوری اسلامی است.

افزون بر جشن چهارشنبه سوری، روزهای واپسین سال خورشیدی، همراه مناسبت ها و آیین های دیگری نیز هست. آیین هایی که آمیزه ای از خدمت و خیانت، سپاس و ناسپاس، ایران سازی و ایران سوزی را در پیش دیدگان رو می کنند. از یک سو بیست و پنج اسفند ماه، برابر با هزاره ی پایان سرایش شاهنامه ی فردوسی بزرگ است و از دیگر سو، زمان سر آمدن زمانه ی ساسانیان و آغاز ستم تازیان و اشغال ایران زیر لجن زار اسلام:

سرآمد کنون نامه ی یزدگرد
به مــاه سپنــــدارمذ روز ارد

در کنار اینها، بیست و ششم اسفندماه، برابر با سالروز زایش رضاشاه بزرگ، بنیانگذار ایران نوین است که هنوز هم که هنوز است خدمات وی و پسرش، نگین ِنگاه می شود و راوی روایت قدرناشناسی و ناسپاسی ایرانی نماهایی که هنوز هم که هنوز است با پهلوی ستیزی نظام مند و سیستماتیک خود، راه را بر تکرار فجایع تاریخی همچون شورش 57 و تکرار تهوع آور وضع موجود و حاکمیت جمهوری اسلامی باز می گذارند.

ایران کهن، در همه ی تاریخش، بیش از آنکه جولانگاه تازشگران بیگانه شود، گرفتار خیانتکاران خانگی بوده است، و هر جا خادمی بر خاست، خائنی خودی با توطئه سد راه وی شد؛ پیش تر بابک ها و سلمان ها و سپس تر، قره باغی ها و فردوست ها و اینک ناسپاسانی که هنوز آگاهانه با انکار دستاوردهای ارزشمند و بی سابقه ی پهلوی ها در تاریخ هزار و چهار سد ساله پس از یورش عرب ها،  همچنان تحریف و خیانت به تاریخ و حافظه ی آن را پیشه ی خود ساخته اند. خطر این گروه ها و افراد، کمتر از جمهوری اسلامی و نگهداران آن نیست.

پس، برای هر ایرانی نژاده و راستینی، خویشکاری است که افزون بر گرامیداشت و پاسداشت فرهنگ ایران و آیین ها و جشن های آن، سپاسگزار کارهای نیک خدمتگذاران میهنش نیز باشد.

و اینک اندکی پیرامون جشن آتش افروزی واپسین سال یا همان چهارشنبه سوری امروزی و پیش از آن به چامه ای دلنشین از استاد هما ارژنگی گوش دل می سپاریم:


* * *

آتش ِ جشن ِ سوری، سَنجه یِ مهر ِ ایران

از آن بــه دیــر مغــانــم عــزیــز مـی دارنــد
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست

فرهنگ ایرانی، آمیزه ای از خرد، مهر، شادی، گونه گونگی، زمینی بودن، گرد هم آمدن و پذیرش گروه های گوناگون است.

ویژگی برتر این فرهنگ، در پاسداشت همه ی "گوهران گیهانی" است. در نگرش این فرهنگ، هیچ آخشیج و گوهری شایسته ی نابودی نیست. آب، آتش، خاک و باد، سَر ِ مایه و شالوده ی "جهانِ پیرامونی" است. آدمی –این برترین و خردمندترین باشنده- خویشکار است که همه چیز و همه کس را گرامی دارد.

در این میان آتش از جایگاه والایی برخوردار است. بلند-پایگی آتش در میان گوهران گیهانی، به شوندِ کاربردی بودن آن برای آدمیان و جانداران است. بی گمان بی آن، جسم و جان می تکد و می فسرد و زندگی سخت می شود.

کاربرد فراوان آتش، آن را به پایه ی یک آخشیج ِ سپنتینه(مقدس) رسانده است و باورمند به فرهنگ ایرانی را بر آن داشته است که به پاسداشت آتش و پدید آورنده اش، خویشتن را "پرستنده" (در چم: پرستار و تیمارگر نه بنده و معبود) آن بنامد. هر چند با این ویژگی سپنت بودن آتش، هرگز نمی توان جشن های برآمده از آن را برآیند کیش و آیین ویژه ای دانست. پس جشن های براساس آتش، پیشینه ای به اندازه ی پیدایش آن دارد.

این جشن ها به آذر-جشن نامی هستند؛ شهریورگان، آذرگان، سده و آتش افروزی بر بلندای بام ها در سپیده دمان (که امروز در پی یورش تازیان، در چهارشنبه ی پایان سال برگزار می شود) در زمره ی آذرجشن های برجای مانده در گاه-نمای ِ"ماه-روز"ِ ایرانی است.

افزون بر ویژگی سودبخش بودن آتش در زندگی زمینی، در داستان های پیرامون پهلوانان و سربازان ایرانی گونه ای نگرش آسمانی نیز به آتش یافت می شود؛ اما می توان با دیدی خردورزانه شوند و چگونگی آنها را دریافت. از آنجا که گذر از آتش، یکی از "زینه"ها و پایه های ورزش و آماده سازی و تن آسانی برای جنگ بوده است (به ویژه در داستان فریدون و کاوه در شاهنامه و پیدایش کیش مهری: پرستیدن مهرگان دین اوست/تن آسانی و خوردن آیین اوست) و از آنجا که آتش گوهری پاک و پاک کننده است، اگر کالبد و روان "ورزشگار" و جنگ آور، همچون آتش پاک و آماده باشد، آتش به او آسیبی نمی رساند. براساس این بینش است که داستان سیاوش و گذر او از آتش برجای مانده است:

سيــــاوش بيــــامد بـــه پـــيش پـدر
يــكى خــود و زريــن نــهاده بــه سر

سيـــاوش بــدو گــفت انــــده مـــدار
كــزيــن ســان بــود گــردش روزگـــار

سيــاوش سپــه را بدان سان بـتاخت
تـو گفتى كه اسپش بر آتش بساخت

ز آتـــــش بـــــرون آمـــــد آزاد مــــــرد
لبـــان پـــر ز خنــده به رخ همچـو ورد

چــو بـــخشـايـــش پــاك يـــزدان بــود
دم آتــــــش و بــــــاد يــكســـان بــود

ســــواران، لــــشكـر بـــرانـــگيختنــد
همـــه دشت پــيشش درم ريــختنــد

يكى شـــادمـــانى شــد انـــدر جهان
ميـــــان كــــهـان و مـيـــــان مـهــــان

سيـــــاوش بـــه پــيش جهــاندار پاك
بــيــــامــد بــمــاليـــد رخ را بـــه خاك

كـــه از نـــفت آن كـوه آتـش پَِــرَست
همــه كامــه ی دشمنـان كرد پست

بـــدو گــفت شــاه، اى دليــر جهــان
كــه پـــاكيزه تــخمى و روشــن روان

چنــــانى كــــه از مـــــادر پـــارســـا
بـــزايــد شــود بــر جهـان پــــادشــا

سيــــاوخــش را تـــنگ در بـــرگرفت
ز كــــردار بــــد پـــوزش انـــدر گرفت

مـــى آورد و رامشگـــران را بــخوانـد
همــه كـــام هــا با سيــاوش بــرانـد

سـه روز انـدر آن سور مى در كشيد
نبُــــد بـــر در گنـــج بــــنـد و كـليـــد

جشن های در پیوند با آتش، همواره همراه با آیین سپاسداری از آتش بوده است. افروختن آتش، بر گرد آن گشتن، شادی و دست افشانی از بودن آن، رقص آتش به سر و خواندن نیایش بر گرد آن، از آیین هایی است که در جشن های آتش برگزار می شده است.

جشن آتش افروزی بر بام ها در سپیده دم پایانی سال نیز یکی دیگر از این جشن ها است که در آستانه ی نوروز برگزار می شود. این جشن، پیشواز و آغاز نوروز بزرگ است، جشن بِدُرود گفتن به زمستان و درود گفتن به بهار است. تا "حاجی فیروز و عمو نوروز" مهربانانه به نَنه سرما و زمستان بگویند که: هرچند سردمان شد و سختیمان دادی، اما دلمان برایت تنگ می شود و تا سال دیگر چشم به راهت هستیم! جشن آتش افروزی پایان سال (چهارشنبه سوری) همچون خوانی (سفره) است که بر گرد آن هر ایرانی با همه گونه اندیشه و باور و کیش می نشیند، بر گردِ آتش می چرخد، از تماشای اخگرانش چشمانش می درخشد، با رقص شعله اش می رقصد و آواز می خواند و زردی ها و بی رمقی ها را به آن می سپرد و از او اکسیر درمان بخش و سرخ-گون تندرستی و شادکامی را می گیرد.

اما، دریغ-مندانه در درازنای سده ها و در گذرگاه کینه ی بیگانگان به فرهنگ ایران، از آنجا که تازیان می پنداشتند پایبندی ایرانیان به جشن هایشان، از دینمداری به آیین زردشت سرچشمه می گیرد، برای کوچک شمردن آتش و باورهای ایرانیان:

نخست) چو انداختند که جشن افروختن آتش در پایان سال، روز چهارشنبه ای است که نزد تازیان ناخجسته و نحس است.

دویم) آیین سپاسداری از آتش و نیایش بر گرد آن را آتش پرستی و شیطان پرستی نام  دادند.

برای نشان دادن نادرستی دو گزینه ی بالا، باید به ویژگی فرهنگ و باورهای ایرانی برگردیم:

نخست) ایرانیان، زمان و زمین را گرامی می داشتند و هرگز بدان ناسزا نمی گفتند؛ ایرانیان هیچ روزی را نحس و ناخجسته نمی دانستند. پس نه چهارشنبه و نه سیزده نزده ایرانیان ناشایست نبوده است. بنابراین اگر جشن سوری یا آتش افروزی پایان سال و روز تیر از فروردین (که اینک به سیزده بدر نامی است) اینگونه جا افتاده، نتیجه ی یورش بیگانگان و دست-درازی آنان به جشن های ایران است و اگر امروز همچنان این جشن ها برگزار می شود، نشان از پایبندی گسست-ناپذیر ایرانیان با آنهاست.

حتا در درازنای سده ها پس از تازش تازیان نیز گروه های گوناگون کوشیدند تا بن مایه ی فرهنگ ایرانی را که پاسداشت همه ی روزها و شمارها بود، نگاه دارند (همچون گروه نامی به "حروفیه"). در آیین زردشت نیز هنوز این پشتوانه هست؛ به گونه ای که در هیچ جای نامه های کهن اوستایی و پهلوی نمی توان به روز یا شماری برخورد که ناخجسته باشد. در کیش زردشت نیز اساس باورها بر روی دو شماره ی سپنتِ "سه" و "هفت" است. (سه پند، هفت امشاسپند...)

دویم) در پیش ایرانیان، جایی را نمی توان یافت که به دهش ها و گوهرهای آفرینش ناسزا و توهینی گفته شده باشد؛ زیرا فرهنگ ایران، همه ی داده های سودمند اهورایی را می ستاید و اساس همه ی جشن ها را بر شادی از باشندگی آنها نهاده است.

پنجه یا بهیزک

زمینه ی جشن چهارشنبه سوری امروز، همان آیین آتش افروزی شب پایان سال و در پیوند با روزهای پنجه و واپسین گاهنبار (جشن آفرینش) است؛ از آنجا که در گاهشمار باستانی، هر ماه سی روز و هر سال دوازده ماه است و در پایان ماه اسفند پنج روز یا پنجه می آید که روی هم رفته 365 روز می شود. در گاه–نمای باستانی هر روز نام ویژه ای دارد. چون سال خورشیدی 365 شبانه روز و 5 ساعت و 48 دقیقه و 49 ثانیه است، از این روی پس از پایان یافتن 12 ماه و 5 روز پنجه، 5 ساعت و 48 دقیقه و 49 ثانیه زیادی می ماند که آن را در زبان پهلوی "بهیزک" می گویند. بهیزک همان است که امروزه در گاه شماری ها به نام "کبیسه" یاد می شود. در هر چهار سال با افزودن ساعت ها و دقیقه ها و ثانیه های زیادی شش روز می شود و روز ششم را در زبان پهلوی "اَوَرداد" نام نهاده اند که به چم "روز زیادی" است. پنج روز پایانی سال (پنجه، بهیزک) به نام پنج بخش گات ها یا سرودهای اشو زردشت نام گزاری شده است. (اهونه وت گاه، اوشته وت گاه، سپنت مت گاه، وهو خشترگاه و وهشتویشت گاه)

گاهان بار همس پت میدیم گاه

گاهان بار به چم گاه و زمان به ثمر رسیدن و بار آوردن و برپایی بار ِ همگانی و میهمانی و از جشن های موسمی زردشتیان است. که همراه با داد و دهش و خواندن اوستا می باشد. در نگرش ایرانیان باستان، آفرینش در شش چهره یا مرحله روی داده است؛ هر یک از این شش چهره یک جشن نزد زردشتیان است.

گاهان بار همس پت میدیم گاه یا پنجه (به چم ِ تکاپو و حرکت همه ی سپاه و برابر شدن روز و شب) نام ششمین و واپسین گهنبار است که از سیسد و شصتمین روز تا سیسد و شصت و پنجمین روز سال، جشن گرفته می شود و آن را جشن آفرینش مردمان می دانند. این گاهنبار ویژه ی فروهر(فروشی، روان) است؛ هنگامی که درگذشتگان برای سرکشی بازماندگان خود فرود می آیند. پنج روز مانده به این گهنبار –از روز اشتاد تا اهنود- را پنجه ی کوچک می نامند و خانه و کاشانه برای برگزاری هرچه باشکوه تر نوروز آماده می شود و پنج روز پایانی سال، پنجه ی بزرگ نامیده می شود.

آنچه ویژه ی این گاهان بار می باشد آن است که در چند روز مانده به پنجه ی کوچک خانه را از درون و برون پاکیزه می نمایند، شِشه(سبزه) می کارند و در روز نخست گاهان بار (اهنود) ششه را در برابر پسکم(صفه) بزرگ که جای برگزاری گاهنبار است، می نهند. این جشن، در اساس، آیین فرود آمدن گروهی فَرَوشی های در گذشتگان از جهانِ مینوی (این دنیا) به جهان استومند (آن دنیا) بوده. گویا آیین "سوگ سیاووش" نیز با این جشن در آمیخته است. جشن نوروز ایرانیان، هم زمان با پایان جشن گهنبار همسپتمدم است و آیین هایی که در آن به جای می آورند، همه ی نشانه های آن جشن را به گونه ی نمادین در خود دارد.

آیین های برگزاری جشن آتش افروزی در سپیده ی پایانی سال یا چهارشنبه سوری

دود کردن اسپند و کُندور در جشن سوری، مزرعه ی کلانتر

در شب پایانی سال، چراغی به لبه ی بام خود می گذارند و سحرگاهان بر روی بام می روند و آتش افروزی با نوای نیایش اوستا در هم می آمیزد. در این هنگام بر روی بام "لُرک" (آجیل هفت مغز نماد هفت امشاسپند) و میوه ی تازه و عود و سندل و اسپند و مورت و برگ آویشن در پیاله ی آبی ریخته می شود. چند تا شِشه هم فراهم می شود. پس از پایان آیین آتش افروزی و اوستاخوانی، میوه های پاره شده و لرک بین هموندان خانواده بخش می شود، عود و سندل و اسپند را بر روی خاکستر آتش می ریزند، آب و آویشن را بر روی سر در خانه می پاشند و مورت را در بالای سر در خانه می گذارند که سرسبزی و خوشی در آن سرا را افزایش بخشد و سپس از پشت بام پایین آمده و تا سر آمدن خورشید و آغاز نوروز کهن، آیین سال نو نیز آغاز می شود.

به هر روی، آیین آتش افروزی در شب چهارشنبه سوری برداشتی از آتش افروزی کهنی است که ایرانیان باستان در شب پایانی سال برای پیشدستی نوروز و ستایش فروهر نیاکان می افروختند.

امروز اما این جشن همچون باغی پر دار و درخت است که در هر گوشه و کناری بر بستر آن درختان فراوانی رویده است. و در هر شهر و حتا کوی و برزنی که بروی، این جشن به شیوه ی ویژه ای برگزار می شود؛ تو گویی اگر ناشناسی غیر ایرانی در این روز پای در این سرزمین گذارد و به شهرهای گوناگون درآید، با خود پندارد که جشن های گونه گونی است که در یک روز، هم زمان انجام می شود!

قاشق زنی، فال گوشی، آجیل خوری، آتش افروزی، سور چرانی و بزن برقص، آش خوری، شکست کوزه و دود کردن اسپند و... برخی از شگردها و شیوه هایی است که در این روز برگزار می شود و در هر شهر و دیاری شیوه ی برگزاریش یکسان نیست.

در میان بختیاری ها، آیین بر آن است که کوزه ای را که در یک سال گذشته، نگاه داشته اند و در آن سکه انداخته اند، در این شب از بالای بام بر زمین می کوبند تا بلا دور شود و برکت آید.

یکی دیگر از آیین های کهنی که (به ویژه در میان بختیاری ها و لرها) دیده می شود، "حلوا-پزان و پختن کوفته" در شب پایانی سال و پیش-کش کردن آن به روان و فروهر روان-شادان و درگذشتگان است.

در میان کوردها به ویژه سلسله ی باستانی "یارسان یا اهل حق" نیز این شیوه ی کهن انجام می شود که آتش را بر بلندای صخره یا بام خانه می افروزند و همگان بر آن گرد می آیند و سرودها کهن خود را –که به "خُرده سرانجام" بر وزن خرده اوستا نامی است- می خوانند و هو-هوکنان و ذکر گویان، دست می افشانند و پای می کوبند و تنبور و دف می نوازند.

* * *

امروز، ایرانیان با هر باور و مرام و دیدگاه و آیین، جشن های ملی و میهنی را برگزار می کنند و گرامی می دارند و افروختن آتش سوری، گستردن خوان نوروزی و... را سنجه و گواه میهن-پرستی و مهر ِ مام ِ میهن می گیرند تا همچون سیاووش –آن جوان بلندبالا و زیبا رو و خردمند ایرانی- با گذشتن از آتش، میهن-ستایی و پاک-بازی خویش را بسنجند و تا پای جان برای نگاهداری و پاسبانی ایران بمانند.

در آستانه ی نوروز بزرگ باستانی، گاهِ زایش گیهان و چیرگی روشنی بر تاریکی، آیین کهن را فراموش نمی کنیم و آتش پایان سال را می افروزیم و به پیشواز نوروز می رویم و گرامیش می داریم:

ای آتش!

گرما بخش جانم را

سرخی ده رویم را

روشن کن میهنم را

نابود کن سرما و تیرگی را


===

سرچشمه:

اوستا
شاهنامه
باورهای زردشتیان

===

در همین زمینه:


سروش سکوت
جشن سوری 2570

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر