آنچه در پی می آید، گزیده ای از گزین گویه ها و برآیند اندک زمانی خموشی و سکوت سایش قلم بر ورق و تراوش جوهر نیشتر آن است که گه گداری، دل به خواهی بر درگاه نمایه ی فیس بوک می نشست...
پاره های دل، شعله های جان، اخگرهای خرد و تکه های اندیشه، با نشاندن چند واژه و آفرینش چند جمله، گاهی هر ند گزیده و کوتاه، می تواند بازتاب و برآیندی بس فراتر و وراتر از بلند نوشته ها و دراز گفته ها داشته باشد...
بر آن شدم برای پُر کردن تارنما، یا پَر دادن به کرانه های زمان یا هر شوند خنده آور دیگری، این چند گفته و نوشته را بیاورم؛ نخست برای خودم که او را چون فرازهایی را زیر پا می گذارد، سرزنش می کنم!
بشود که بهرمندی و برآیندی در پی داشته باشد؛
* * *
- هم میهن! برپای خیز و خویشتن را از نو باز شناس
اندکی بیاندیش، کینه مجوی، مهر بورز، خرد را پیشه ساز.
در پی پیشوا نباش، خود پیشوا باش
از پی کُشتار، تیغ کِش نباش، تیغ کُش ِ کُشتار باش... .
- - -
- خواننده یا پژوهنده ی تاریخ، مادام که "روش مقایسه ای" را در نظر نگیرد، -چه بخواهد، چه نخواهد- گرفتار ِ"یک سو نگری" می شود.
- - -
- مشکل ما، شخص یا اشخاص نیستند که با مرگ بر این یا آن گفتن یا مردن این و آن، حل شود، مشکل ما با قانون گزاران و مجریان نیز نیست؛ مشکل ما، خود نظام است. برای زدودن مشکلی به نام "نظام"، جستجوی راهکار از درون این نظام، برای برکناری آن، به عبث پوییدن است؛ خواه با گزینه ای به نام انتخابات و خواه با آلترناتیوی به نام مهندس موسوی...
- - -
- به من می گویند: "به خدا باور دارم؟"؛ می گویم: "به «خدا» باور ندارم، اما به «خودآ» باور دارم".
- - -
- در هر مبارزه ی سیاسی، سه گونه "یک رنگی" نیاز است: 1) یک رنگی موضع 2) یک رنگی ابزار 3) یک رنگی هدف.
- - -
- مذهب، زندانِ زندگی و خرافه کده ی خرد است.
- - -
- فریاد "فریدون فرخزاد" این بود: "آزاد باشیم و آزاده و آزاد بمیریم؛ فاحشه ی مغزی نباشیم..." و من فریاد می زنم: "آدم باشیم و آدم بمیریم؛ دیو و دَد و یا فرشته نباشیم...".
- - -
- اگر کسی از من برای براندازی جمهوری اسلامی، درمان و راهکار بخواهد -گرچه نه پزشک هستم و نه راهدار و باور دارم هنوز خود درد را به درستی نشناخته ایم- به گمانم اگر اکثریت مخالفان و مبارزان، همین یک اصل را در همه ی کارها و باورهایشان به کار بندند، مسلما جمهوری اسلامی دوام نخواهد آورد:
"انجام ندادن و نه گفتن به هر چیزی که جمهوری اسلامی می خواهد و انجام می دهد، و انجام دادن و آری گفتن به هر چیزی که جمهوری اسلامی نمی خواهد و انجام نمی دهد"
آری ها و خواست های جمهوری اسلامی: دروغ، بی اخلاقی، فحاشی، خرافه پرستی و میهن ستیزی، شرکت در انتخابات و...
نه ها و ناخواست های جمهوری اسلامی: راستی، اخلاقمندی، ادب و تربیت، میهن پرستی و خرافه ستیزی، تحریم انتخابات و...
- - -
- در هر زمین و زمانی با "شماتت" و اعدام مخالفم؛ اما ای کاش به جای دروغگو، دروغ را شماتت و بجای مجرم، جرم را اعدام می کردند.
- - -
- سَر ِ مایه و نخست پایه ی "نظام ولایت فقیه"، "دروغ" است؛ ولایت و ولی فقیه، به جسدِ در کما و در شرف مرگ می ماند که دروغ، بسانِ مرفین یا تنفس مصنوعی این لاشه ی نیمه جان، جان می دمد. هر زمان، مردم ایران، "دروغگویی و دروغکاری" را "بدون هیچ مصلحتی" کنار بگذارند، لاشه ی نیمه جان ولایت فقیه، به گورستان ابدی تاریخ خواهد پیوست.
- - -
- مدافعان حقوق زنان، نخست باید تابوی زن ستیزی را در وجود خود بشکنند.
- - -
- شریف ترین شخصیت کیش اسلام تازی، شیطان است که تا ابد به الله وفادار ماند و بخاطر او، در پیشگاه هیچ آفریننده ای بویژه آدم خم نشد...
شرف ترین شخصیت اسلام، الله است که بخاطر انسان و خودخواهی های او و خود، شیطان وفادار را از درگاهش راند...
اینها را من نمی گویم و باوری هم بدان ندارم؛ از خود اسلام و قرآن است.!..
- - -
- سرشت، سرگذشت و سرنوشت صدام ها و قذافی ها و خامنه ای ها...، و شدن و آمدن و سرآمدن این خودمدارها(دیکتاتورها)، در زمان و زمین، تنها این گفته ی مولوی را در یادها می آورد: "خوب، خوبی را کند «جذب» این بدان/طیبات و طیبین بر وی بخوان//در جهان هر چیز چیزی "جذب" کرد/گرم، گرمی را کشید و سرد، سرد" به زبان خودمانی: "هر کی هر کاری کنه، به خودش بر می گرده!"...
و این داد و دادگری گریزناپذیر و خلل ناپذیر تاریخ، در زندگی همه جاری است، خواه این آدمکشان و خواه تک تک آدم هایی که در درون خودشان و در برابر خویشان و نزدیکانشان، خوی دیکتاتورها و جمهوری اسلامی ها را دارند... افسوس و شگفتا که این آموزه ی "محتوم" تاریخ، آویزه ی گوش ِ کرتر از گوش های این دیوارهای ذاتا کرشان نمی شود...!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر