حکومت اسلامی، نه یک شخص است که با آمدن و رفتن و عوض شدنش، بهبود و پیشرفتی در آن روی دهد و نه نیرویی در درون آن می تواند زمینه ساز حرکت به سوی خواست مردم ایران شود. جمهوری اسلامی، ایدئولوژی-جریانی است که باورمندان آن در هر لباس و گروهی که باشند –خواه اصلاح طلبان خط امامی و خواه داعیان مکتب ایرانی- به شعار خطرناک "مرگ بر ضد ولایت فقیه" ایمان دارند. یعنی حکم بر مرگ و کشتار هرآنکس که جز این جانوران می اندیشد. درگیری های پیش آمده در بستر حکومت نیز از این قاعده بیرون نیست.
***
آنچه در هفته های اخیر، پیرامون جنگ و جدال میان خامنه ای با بچه ی دیروز و دردسرساز امروزش –احمدی نژاد- پیش آمده، مسلما به سود حکومت اسلامی نیست و بیشتر تصویر جنگل حیوانات خونخواری را پیش چشم می آورد که بر سر تکه گوشت لاشه ای جنگ میان گرگ های شکارچی و کفتارهای لاشخور را سبب می شود. همانگونه که چنین صحنه ای در جنگل جانواران امری عادی و محتوم است. در کشتزار دستگاه حکومت دیکتاتوری هم، همواره این نبردها به سرنگونی یکی یا دیگری یا هر دو منجر شده است.
اما آنچه در اینجا شایان نگرش است، این است که همه ی این تکه پاره کردن های سیاسی درون-حکومتی لزوما به سود مردم و در جهت خواست های اپوزیسون جمهوری اسلامی نیست. تا حرکت و خیزش اپوزیسیون، خوابیده و خاموش شده و فراموش گشته باشد، این درگیری ها در نهایت به عوض شدن قدرت درون حکومت و نه سرنگونی آن می انجامد.
هرچند توجه و زیر زره بین نهادن شرایط کنونی ایران، بسیار اساسی است؛ چرا که درگیری ها و زد و خوردهای سران وحشی حکومت خونخوار، می تواند اوضاع اسف باری را بر سرزمین ایران وارد کند، اما "فریب خوردن" و "پذیرا شدن" مردم و اپوزیسیون از شرایط موجود، بدترین چیزی است که می تواند رخ دهد.
به گمانم، بجاترین و پرمایه ترین برداشت از درگیری های درون نظام را شاهزاده رضا پهلوی در گفتگو با رادیو کوچه، انجام داد: "...ما نباید بار دیگر و برای بار سوم در شرایط اغفال شدهای قرار بگیریم و بعد بگوییم که اینبار هم نظام به ما حقه زد"...
شوربختانه، قرار گرفتن در این شرایط "اغفال"(فریب خوردگی) و "انفعال"(پذیرندگی) در همین سه سال پیش نیز به وسیله ی اپوزیسیون جمهوری اسلامی و در جریان رویدادهای پس از خیمه شب بازی انتخابات، روی داد. در حالی که بسیاری از جریان ها و احزاب برانداز و مخالف حکومت، اندکی پیش از انتخابات، در رسانه های مختلف، سخن از تحریم انتخابات و شرکت نکردن مردم می زدند، یک باره و با اوج گیری جو مناظره های مضحک انتخاباتی و سخنان جذاب میرحسین موسوی، مردم را تشویق کردند که در انتخابات همیشه با نظارت استصوابی و خطای جمهوری اسلامی شرکت کنند.
به یاد دارم، تا چند ماه پیش از انتخابات، وقتی با چند تن از فعالان انجمن اسلامی در دانشگاه (که پیشتر در آنجا دانشجو بودم) به گفتگو نشستم، ابراز داشتند که بسیاری از هموندان انجمن های اسلامی در دانشگاه ها، قصد رای ندادن و شرکت نکردن در انتخابات را دارند! عوض شدن نظر بسیاری از جوانان و دانشجویان برای شرکت در انتخابات پس از مناظره های تلویزیونی، نشان دهنده ی مغفول شدن مردم و تحقق خواست حکومت در کشیدن آنان به پای صندوق های رای بود. اما آنچه در اپوزیسیون، پیش و پس از انتخابات مشاهده شد، باورکردنی نبود! و حتا همین سرگردانی و بی تدبیری اپوزیسیون در بحث انتخابات، جنبش و رنگ سبز، بر دوگانگی مردم در ایران بیش از پیش افزود.
بسیاری از مبارزان که خود رای بر تحریم همه ی انتخابات در چارچوب رژیم را داده بودند، به یک بار دستبند سبز بستند. دیروز، میرحسین موسوی و خاتمی و کروبی را گماشته و عضوی از همین حکومت می دانستند و امروز شرافتمند و عضو و رهبر جنبش سبز!
قطعا اینگونه عقب نشینی اپوزیسیون و دل سپاریش به شرایط موجود، آتش مبارزات سی ساله علیه حکومت را کم سو تر و آرام تر کرد. و حالا، در چنین شرایط حساسی، دیگر نمی توان و نباید اسیر ِ افسونِ پروژه های حکومت شد. و به قول شاهزاده، برای بار سوم، اغفال شد.
البته، ساده و پیش پاافتاده انگاشتن اوضاع درونی حکومت و حکم بر جنگ زرگری بودن درگیری های حکومت هم چندان درست نیست. گسست در جمهوری اسلامی اگر با این بی توجهی همراه باشد، ره به همان جایی می برد که جنبش موسوم به سبز برد. نخست) میدان داری اپوزیسیون ها، آرام کردن حرکت ها و سپس) خفگی خودش.
در شرایط فعلی به چند موضع می توان نگریست: نخست) سکوت در برابر درگیری ها و تاکید بر این خیال که حکومت از درون فرو می پاشد. دوم) جانب داری یکی از دو طرف درگیری و گرفتار شدن در تکرار حکومت اسلامی (و حتا شاید به شکل دیگرش) و سوم) تاکید بر مواضع پیشین و تداوم مبارزات؛ موضعی که اپوزیسیون و مردم در قبال شرایط موجود باید بگیرند، همانا تداوم مبارزات در چارچوب آزادی، سکولاریسم و پلورالیسم فارغ از هر اسم و رنگ با تنوع گروه ها و باورها و اتحاد بر سر آرمان های ملی یگانه است.
حکومت اسلامی، نه یک شخص است که با آمدن و رفتن و عوض شدنش، بهبود و پیشرفتی در آن روی دهد و نه نیرویی در درون آن می تواند زمینه ساز حرکت به سوی خواست مردم ایران شود. جمهوری اسلامی، ایدئولوژی-جریانی است که باورمندان آن در هر لباس و گروهی که باشند –خواه اصلاح طلبان خط امامی و خواه داعیان مکتب ایرانی- به شعار خطرناک "مرگ بر ضد ولایت فقیه" ایمان دارند. یعنی حکم بر مرگ و کشتار هرآنکس که جز این جانوران می اندیشد. درگیری های پیش آمده در بستر حکومت نیز از این قاعده بیرون نیست.
در زمینه ی نقشه های دستاندرکاران حکومت برای امروز و فردای ایران، هر تحلیلی که انجام شود، این نکته باید مدنظر قرار گیرد که از آنجا که حکومت به خوبی می داند برای ماندگاری خود و رنگ آمیزی جناح و جبهه های درونیش برای قابل تحمل کردن خود، از سویی، دیگر دوران تاکید بر شعارهای دهان پُرکنی همچون "آرمان های امام راحل" و "خون شهدا" و "اسلام ناب محمدی" گذشته است و از دیگر سو، با موج فزاینده ی "ملیت گرایی" و "ایران پرستی" مردم آشناست، از ابزاری به نام "مکتب ایرانی" و تاکید بر هویت ایران باستان بهره می برد. ادعای ملیت گرایی از سوی کسانی که خود در ویرانی ایران دست داشته اند، سرابی فریبنده بیش نیست.
اگر حافظان دیروز جمهوری اسلامی، ایدئولوژی گرایان تندروی اسلامی، اعتدال گرایان خط امامی و اصلاح طلبان خواهان بازگشت به دوران خمینی بودند، امروز جریانی را علَم کرده اند، که می خواهد با سو استفاده از باورهای میهن پرستانه ی مردم و موج پر اوج ناسیونالیسم، عده ای را برگرد خود جمع کند و بفریبد. نکته ی شگفت در آنجاست که بازیگر این سناریو، شخصی است که بیشترین تخریب را بر آثاری ملی و باستانی این سرزمین وارد کرده است؛ اسفندیار رحیم مشایی و هم پالگی هایش که نقش اصلی را در آبگیری سد سیوند و نابودی تنگه ی بلاغی و ده ها اثر باستانی دیگر داشته اند. (اگر اسکندر به آتش کشید، اینان به آب بستند!)
اما نکته ای که اپوزیسیون در این زمینه باید بدان توجه کند، این است که هرگونه کم کاری در تاکید بر عنصر ملیت گرایی و فرهنگ ایرانی و مفاخر فرهنگی و کوشش در جهت خرافه زدایی از آنها و پالایش آنها از عناصر بیگانه، زمینه ی نیرو گرفتن جناح درون حکومتی مدعی مکتب ایرانی را فراهم می کند.
کوشش همه ی تریبون ها و رسانه هایی که برای سرگردانی یا سردرگمی مردم زده شده اند –از بی بی سی و صدای امریکا تا فارسی1 و...- نیز مردم را دچار سرخوردگی و سرگردانی، افسون دیکتاتوری و خانه نشین شدن می کند. اینجاست که جایگاه و کارکرد رسانه های فارسی زبان مردمی برای آگاهی رسانی به مردم: 1) در زمینه ی تاکید هر چه بیشتر بر هویت ایرانی و فرهنگ ملی، به عنوان تنها عامل پیوند و نقطه ی جوش همه ی مردم ایران با همه باور و زبان و نژاد و قومیت و خرافه زدایی دینی 2) در زمینه ی شرایط موجود و خیزش مستقل و آزادی خواهانه برای سرنگونی کامل جمهوری اسلامی در تمامیت آن و عدم فریب خوردگی سیاسی از گروه ها و پروژه های فریبنده ی درون-حکومتی... بیش از پیش احساس می شود.
با نگرش بر این رویکرد که هیچ کشور و عامل بیرونی نمی تواند سرنوشت مردم ایران را جز خود مردم ایران رقم بزند و هیچ دولت و حکومت بیرونی، دلسوز منافع مردم ایران نیست، یاری رسانی به رسانه ها و تریبون های ملی، بسیار بایسته است. سیاست بلند مدت حکومت، حذف همه ی صداهای واقعی مخالف بوده است. در چارچوب این نقشه ی شوم حکومت تنها تلویزیون های سیاسی قربانی نیستند بلکه حتا کانال های اینترتیمنت و شو ایرانی نیز در تیرس هستند.
***
و سخن پایانی اینکه: برای خشکاندن شوره زار سرخوردگی و سرگردانی و پیرایش درونی مردم ایران از پلشتی های انسانی و اخلاقی و خرافی، بهترین کار امید دادن و پافشاری بر آرمان است و اینکه، پربها گوهر ِ آزادی و شادی از راهِ جانسپاری به آرمان و غم ها به دست می آید:
در سفــــری، کـــان رهِ آزادی است
شحنه ی غم، پیشرو شادی است
و اینکه: برای به زیر کشیدن بیدادگر ِ ستمگری از تختِ زر و زور و تزویر، نخست بایستی تخت افراشته ی آن بیدادگر ِ درون را نابود نمود. زیرا ستمگر چگونه می تواند بر مردم آزاد و سربلند فرمان براند مگر به یاری آن خویِ ستمگری که در آزادیِ آنهاست و آن شرم و سرافکندگی که در غرور و سربلندی آنهاست. و برای زدودن غم از خود، باید دانست که به راستی، آن غم را خود برگزیده ایم پیش از آن که بر ما تحمیل شده باشد. و برای راندن ترس و هراس از خود، باید آگاه بود که جایگاه نخستین این ترس در دل است و نه دست کسی که از او ترسی هست...
و سرانجام اینکه: آزادی را باید خواست و به دنبالش دوید، همچون تشنه به دنبال آب؛ تا آزادگی با آزادی خواه همراه شود:
تشنگان، گر آب جویند از جهان
آب هم جوید به دنیا، تـشنـگان
سروش سکوت
23 اردیبهشت 2570
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر