۱۳۹۱ آبان ۲۰, شنبه

برای لبخند تو که یقین و باور است و نادر و نامیرا، نادره جان




با تمام وجود غمگینم و دیگر هیچ...
چقدر تکان دهنده است این خبر
چیزی برای گفتن و نوشتن ندارم
جز نوشته های خود نادره ی عزیز که در آنها تکثیر شدیم و از وی آموختیم
چقدر دنیای بدی است
نادره جان درود ما را به صادق خان هدایت و خیام و احمد کسروی و رضا فاضلی برسان
مدت ها بود که سراغت را میگرفتیم و میگرفتند
نمیدانستم چه بگویم و نمیدانستند چه بگویند از نبودنت
اما فکرت جاری ست و بس...
من هم طبق گفته ی خودت اهل سوز و سوگ نیستم، اما در هیچ ِمطلق این جهان سخت درمانده ام و بس...
چقدر کوتاه و مبهم است فاصله ی میان حیات و ممات! آنقدر کوتاه و مبهم که نه مجال شادمانی از زادروزی است و نه پروای غمگساری بر سالروز مرگی...
تنها میتوان دانش و روشنگری را کوله بار و ره توشه ی این جهان سخت سست، نهاد و محک و آزمونی تا نفسی هست و بس...
و نادره ی عزیز از نادرهایی بود که روشنگری و پرده زدایی از تارک تاریخ و لای روبی از انسانیت آلوده به خُوره ی خرافه و مذهب را مرده ریگ و میراث خود نهاد؛ یاد و راهش همیشه گرامی است...
.
از شنیدن خبر درگذشت ناگهانی بانوی آزادی خواه و روشنگر، او که اهل خرد بود و خنده با دلی صاف و مهربان، سخت اندوهگینم و از همینجا، از همه ی دوستان و آشنایان نادره ی گرامی میخواهم که هم دردی من را بپذیرند، برای همه شکیبایی را میخواهم...
(آثار نادره ی گرامی را اینجا ببینید)

سروش سکوت
ایران

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر