۱۳۹۱ تیر ۱۴, چهارشنبه

بهرام مشیری و کلی گویی های عوام فریبانه /کوروش ازتهران


یکی از بزرگترین گرفتاری های تاریخ نگاری به ویژه درباره تاریخ معاصر ایران «ساده سازی» های ایدئولوژیک و قبیله ای و «یکسویه نگری های فرقه ای» است، نمونه بارز این امر سخنان بهرام مشیری است، مشیری همواره با «هتاکی»، «توهین» و «تحریف» قصد دارد کل دوره پهلوی را «سیاه» جلوه دهد و با سخنان «عوامفریبانه» تلاش می کند نظرات تحریف شده و جعلکارانه خود را به افکار عمومی تحمیل کند.

مشیری که هرگز مبانی تاریخ نگاری بی طرفانه را رعایت نمی کند قصد دارد تا با پاشیدن خاک در چشم مردم و نوعی «عوام فریبی» و «عوام گرایی»، تاریخ را یکسره ساده کرده از مصدق و جبهه ملی و مخالفان حکومت پهلوی افرادی «بی خطا» و «فرشته« بسازد و حکومت پهلوی و رضاشاه و محمدرضاشاه را «اهریمنانی خون آشام» جلوه دهد، این روش مشیری نشان می دهد این فرد اساسا با تحلیل تاریخ و نقد دوره های تاریخی بیگانه است و جز «فحاشی» و «هتاکی» و «تحریف گری» روش دیگری ندارد .
 
مشیری در ادامه همان سنت پهلوی ستیزی است که هرگونه تجدد، پیشرفت و توسعه زمان پهلوی را انکار می کردند و با سیاه نمایی های جعلکارانه توانستند افکار عمومی فریب داده و زمینه ساز تاسیس جمهوری اسلامی شوند، مشیری با حالت کینه توزانه و با ادبیاتی که به اهالی گود زنبورک خانه شبیه است سعی دارد طرفداران نظام پادشاهی پارلمانی و دستاوردهای دوره پهلوی را طرفدار «استبداد سابق» معرفی کند، این سخن مشیری جز جعلکاری و فریب مردم نام دیگری ندارد، آنچه مورد دفاع طرفداران دوره پهلوی است «تجدد سابق» و از دست رفته ایران است.

مشیری با یکسویه نگری تعصب آلود همواره یا در صدد انکار دستاوردهای دوره رضاشاه و محمدرضاشاه است یا سعی می کند این دستاوردها را لوث کند و کم ارزش جلوه دهد.

مشیری برخلاف نظر ماکس وبر معتقد است مردم و روشنفکران هیچگاه اشتباه نمی کنند! در حالی که فلاسفه علوم سیاسی و جامعه شناسان برجسته ای چون ماکس وبر همیشه بر امکان اشتباه از سوی مردم تاکید کرده اند(1)، این فقره از سخنان مشیری بازگو کننده فریبکاری اوست، روشنفکری مجیز گویی و چاپلوسی مردم نیست، باید مردم را آگاه کرد، روشنفکری نمایندگی مردم نیست بلکه داوری و بررسی رفتار مردم و بالا بردن فرهنگ سیاسی آنان است.
  
بهرام مشیری با تحریف مکرر تاریخ و یکسویه نگری و سیاه نمایی دوره پهلوی تنها فرومایگی خود را آشکار می سازد، مشیری با وقاحت بی نظیری افسران ارتش دوره پهلوی را مسخره می کند و بر جنازه خون آلودشان می خندد، اکثر سیاستمداران دوره پهلوی را دزد و خائن می نامد، به کارآفرینان دوره پهلوی تهمت می زند و آنان را نوکران شاه معرفی می کند و طرفداران ارزشها و خدمات دوره پهلوی را افراد طرفداراستبداد می نامد، این سطح پایین گفتار مشیری نشان می دهد یکی از اهداف او مبتذل ساختن امر سیاسی و ایجاد انحراف در افکار عمومی است ، مشیری همواره کلی گویی می کند، از بازگو کردن حقایق تاریخ طفره می رود و با تولید جهل و جعلکاری فضای سیاسی ایران را آلوده می سازد.

مشیری با  روشی جعلکارانه طرفداران اندیشه خود را افراد «آزادیخواه» و طرفداران دستاوردهای دوره پهلوی را «دیکتاتور خواه» می نامد که این یک تهمت آشکار است، دفاع از دستاوردهای دوره پهلوی دفاع از تجدد است، دفاع از توسعه و عمران و آبادانی و تحولات حقوقی است، دفاع از کارآفرینی و شکوفایی صنعتی و دادگستری مدرن است، دفاع از نرخ تورم و بیکاری پایین است، دفاع از تاسیس ارتش مدرن است، دفاع از تاسیس مدارس جدید است، دفاع از حسن امام جمعه است که بهترین قانون مدنی تاریخ ایران را نوشت، دفاع از برادران خیامی است که در رشد و توسعه صنعت و نظام توزیع کالا در ایران فعالیت می کردند، دفاع از مردان توانمند اقتصاد ایران مانند رحیم ایروانی (گروه صنعتی کفش ملی)، سیاوش ارجمند (گروه صنعتی ارج)، کاظم خسروشاهی (گروه صنعتی مینو)، قاسم و محمود لاجوردی (گروه صنعتی بهشهر و روغن لادن) ، محمود رضایی (مس سرچشمه) و سایر تجار و صنعتگران عصر پهلوی دوم است که به کلی ماهیت اقتصادی عصر پهلوی را تغییر دادند و ایران  را وارد چرخه توسعه صنعتی نمودند.

آقای مشیری! دفاع از دوره پهلوی دفاع از استبداد نیست اما سیاه نمایی شما نسبت به دوره پهلوی دفاع از جهل و بی خبری و تحریف است، دفاع از دوره پهلوی دفاع از قرارداد 1975 الجزایر با عراق است، دفاع از تسلط ایران بر خلیج فارس در دوره پهلوی است، دفاع از محمدرضاشاه دفاع از یک شخص نیست دفاع از یک «روند» و یک «بینش»  است، روندی که کشور ایران با وجود همه کمبودها و اشتباهات به طرف توسعه و رونق اقتصادی می پیمود و نیز دفاع از بینشی توسعه گراست، آقای مشیری! دفاع از دوره پهلوی دفاع از خدمات محمد صفی اصفیاء است، دفاع از ابوالحسن ابتهاج است، دفاع از دکتر علی آبادی دادستان برجسته عصر پهلوی است.

بهرام مشیری هرگز یک مورخ نیست، ادعای مورخ بودن  او پوچ و فاقد اعتبار است، یک مورخ هرگز کلی گویی نمی کند، یکسویه سخن نمی گوید و تاریخ را به میل خود تحریف نمی کند، چه کسی گفته طرفدار نظام پادشاهی یک فرد طرفدار استبداد و یک جمهوریخواه لزوما یک آزادیخواه است، مشیری حتا تاریخ جهان را هم دستکاری می کند، آنچه از تجربه تاریخ جهان آموخته شده نشان می دهد برخلاف تبلیغات کر کننده جمهوریخواهان، خاستگاه و ریشه دمکراسی در جهان پادشاهی های هلند و انگلستان بوده اند(2)، چطور ممکن است امروز کسی که طرفدار مدل پادشاهی پارلمانی مانند هلند و انگلستان است «طرفدار استبداد» نامیده شود؟ آیا تقسیم سیاستمداران و امر سیاسی به دوگانه «خائن / خادم» و «خیانت / خدمت» کاری صحیح و مبتنی بر روش نقد تاریخ است؟ این روش مشیری جز مسموم و آلوده کردن فضای تحلیلی نام دیگری دارد؟

کسانی گمان می کنند نباید به تحریف گری های بهرام مشیری پاسخ داد ولی این نظر اشتباه است زیرا یکی از مهمترین موانع توسعه سیاسی در ایران «تحریف تاریخ» و «ارائه گزارش غلط از تاریخ» به مردم است، مشیری چون یک جعلکار سیاسی است هرگز در قامت یک مورخ ظاهر نمی شود وگرنه اگر یک تحلیل گر تاریخ قصد حقیقت یابی دارد باید از گرایش های سیاسی خود نیز انتقاد کند، چطور است که تا کنون آقای مشیری حتا یکبار نسبت به قانون شکنی های(3) کودتا گونه مصدق انتقادی را روا نمی دارد؟ ، چطور است ایشان یکبار از اتحاد جبهه ملی با فداییان اسلام سخن نمی گویند؟ چرا ایشان یکبار ترور حسنعلی منصور و سایر دولتمردان عصر پهلوی یا سوء قصد علیه محمدرضاشاه را محکوم نمی کند؟ چطور است ایشان هرگز به همپیمانی دکتر فاطمی با نواب صفوی نقدی روا نمی دارد؟ چرا آقای مشیری یکبار به پشت کردن جبهه ملی نسبت به دکتر صدیقی و دکتر بختیار اشاره نمی کند؟ چرا ایشان یکبار اتحاد سنجابی با خمینی را مورد بررسی قرار نمی دهد؟

دوران سیاه نمایی و جعلکاری و یکسویه نگری در تاریخ به پایان رسیده، تفکر آقای مشیری و همفکران ایشان تفکری به بن بست رسیده است، دست ایشان و همفکرانشان هم خالی است زیرا دستاوردهای دوره پهلوی آنقدر زیاد است که صدها نفر مانند مشیری هم نمی توانند با عوامفریبی آنها را بپوشانند، آقای مشیری نمی تواند با «ساواکی» نامیدن منتقدان خود و هوچیگری و چاقو کشی تلویزیونی از پاسخگویی نسبت به دروغها و تحریف هایش خود طفره رود.

نگاهی اجمالی به کارنامه دوره پهلوی نشان می دهد برخلاف نظرات تحریف شده مشیری از منظر هر شاخصی حکومت پهلوی کارنامه قابل قبولی نسبت به قاجاران و جمهوری اسلامی دارد، ایران زمان پهلوی نسبت به همسایگان خود کشوری پیشرفته و توسعه یافته به حساب می آمد، هیچ کس مدعی نیست در دوره پهلوی هیچ اشکالی وجود نداشت و فقط مخالفان مقصر بودند ( یکی از جعلکاری های مشیری) ولی آنچه از تاریخ و اسناد می توان برداشت کرد این است که دوره پهلوی با همه فراز و نشیب ها دوره توسعه اقتصادی، آزادی های اجتماعی، تحولات حقوقی و موفقیت های دیپلماتیک بوده است، واضح است این دستاوردها «نسبی» هستند و در هر بخشی از آنها به شکل طبیعتا نواقصی وجود داشته است.

آقای مشیری بهتر است بداند طرفداران دستاوردهای دوره پهلوی «شاه اللهی» نیستند، ما شاه را خدا و بی خطا نمی دانیم، شاه هم مانند همه سیاستمداران جهان دارای اشتباهاتی بوده اما با قاطعیت می توان شما را «مصدق اللهی» نامید زیرا هیچگاه به اشتباهات و قانون شکنی های مصدق اشاره نمی کنید، شما در ادامه همان سنت سیاسی آلوده  و مسمومی هستید که مصدق پایه گذاشت، زیرا مصدق مانند شما مخالفان و منتقدان خود را خائن می نامید.

آقای مشیری! نوکر صفت کسانی هستند که خود آگاه و یا ناخودآگاه آب به آسیاب جمهوری اسلامی می ریزند و با اختلاف اندازی و ایجاد سوء تفاهم به استمرار جمهوری اسلامی کمک می کنند، تحریف گری شما نسبت به دوره پهلوی هیچ تفاوتی با دروغهای شاخدار کتابهای تاریخ دبیرستان در جمهوری اسلامی ندارد، جنابعالی با یکسویه نگری، فحاشی و هتاکی اثبات نمودید که حقیقتا بنیانگذاران چماق کشی در ایران هواداران مصدق در جبهه ملی بودند، برخلاف تبلیغات پهلوی ستیزان، طرفداران مصدق در جبهه ملی را باید جزو بنیان‌گذاران چماق‌کشی درایران دانست، مطالعه تاریخ به خصوص آن چه از تاریخ شفاهی آن دوران می‌توان برداشت کرد به ما نشان می‌دهد که نخستین چماق‌داران سیاسی ایران٬ طرفداران آقای مصدق بودند، رهبر یکی از احزاب طرفدار جبهه ملی یکی از این افراد بود که عده‌ای چماق‌دار را مدیریت می‌کرد، سال‌هاست که این واقعیت از نظر مردم ما پنهان مانده است، جریان سیاسی پشتیبان مصدق مشوق چماق کشی‌ها و بی‌اخلاقی‌های سیاسی بود  و چماق‌کشی‌های خیابانی و اتهام ‌زنی های ناجوانمردانه به مخالفان سیاسی تحت عنوان مزدوران بیگانه از ابتکارات جبهه ملی بود(4).

بهرام مشیری بهتر است بداند برخی از یاران اولیه مصدق مانند حائری زاده، خلیل ملکی، حسین مکی و مظفر بقایی همان هنگام متوجه خطاها شدند و از مسیر خطا بازگشتند، برخی دیگر مانند دکتر صدیقی متوجه خطاها بودند ولی به دلیل پایبند بودن به اصول اخلاق در تعهد، تا آخر به تعهد اخلاقی به دولتی که فکر می کرد ملی و مردمی بود و برای گسترش دموکراسی به قدرت رسید، به انتقاد و نصیحت های دوستانه بسنده کردند، ولی برخی دیگر، مانند دکتر شایگان ها و مهندس بازرگان ها و دکتر سنجابی ها و شمار دیگری از همگنان، از همان تاریخ تا انقلاب اسلامی در ادامه خطاهای خانمان برانداز خود در تلاش انتقامجویی های قبیله ای به بهای نابود کردن آینده ملت ایران، تعصب خرج دادند(5).

تحریف تاریخ از سوی بهرام مشیری این الزام را به وجود می آورد که نیروهای سیاسی آزادیخواه و حقیقت طلب ایران باید به طور قاطع و همه جانبه با دروغها و جعلکاری های او مقابله کرده و اجازه ندهند نسل های دیگری در ایران قربانی کینه جویی های قبیله ای ورشکستگان سیاسی مانند مشیری شوند، گمان می کنم امثال مشیری آب در هاون می کوبند زیرا در خاطره جمعی کثیری از ایرانیان دوره پهلوی با مفاهیمی چون «آسایش»،«رفاه» و «اعتبار جهانی» گره خورده است و همان طور که دکتر میلانی اشاره کرد:«ایران در سال 1357 اقتصادی شکوفا، قوی و رو به رونق داشت6»، تمامی برآوردها نشان می دهد برخلاف نظرات جعلی آقای مشیری، بسیاری از زمینه های دمکراسی در اواخر عصر پهلوی فراهم شده بود، توسعه سیاسی تا اندازه زیادی وابسته به توسعه اقتصادی است، بدون وجود رفاه (که به طور نسبی پدید آمده بود)، آزادی معنا ندارد و بدون طبقه متوسط اقتصادی (که در دوره پهلوی شکل گرفته بود) دمکراسی پدید نمی آید، دمکراسی امری «ذهنی» نیست و در انتزاع شکل نمی گیرد، ایران امروز اما بی بهره از توسعه اقتصادی، طبقه متوسط و فلسفه سیاسی برای گذار به دمکراسی است در حالی که در دوره پهلوی در پاره ای زمینه ها برای توسعه سیاسی زمینه فراهم شده بود، در پایان گمان می کنم این شعر مولوی وصف خوبی از حال و هوای بهرام مشیری به دست می دهد، آنجا که مولوی می گوید: 

«از همه محروم تر خفاش بود/ کو عدوی آفتاب فاش بود «.

زیرنویس

1) ماکس وبر معتقد است توده ها می توانند اشتباه کنند و چنین نیز می کنند، مثلا در عرصه سیاست این توده ها هستند که با هیجاناتشان منجر به روی کار آمدن دولتی مشکل ساز می شوند، اساسا وبر طرفدار دمکراسی نخبه گراست، مقاله عباس نعیمی

2) اعلامیه استقلال هلند در 1581 صادر شده است که در بخشی از آن آمده است:«... مردم می توانند قانونا مبادرت به برگزیدن شاه دیگری [غیر از شاه مستبد] کنند تا مدافع آنان باشد...» (دائره المعارف دمکراسی، زیر نظر مارتین لیپست)؛ در این زمان (1581) هنوز دو قرن تا پیروزی انقلاب کبیر فرانسه و استقلال ایالات متحده آمریکا باقی مانده بود و هنوز جمهوری مدرن متولد نشده بود، اما پادشاهی هلند و نیز پادشاهی انگلستان به تدریج دمکراسی های مدرن را سامان دادند، در انگلستان سابقه آزادیخواهی به سال 1215 باز می گردد، زمانی که ماگناکارتا یا منشور کبیر از سوی شاه «جان» و با فشار اشراف و کشیشان صادر شد و در پی آن نوعی از جمهوری اشراف یا مشروطه سلطنتی شکل گرفت، منشور کبیر گرچه اعلام مشارکت و شراکت دو گروه نخبه اجتماعی (بارون ها و کشیش ها) در حکومت بود اما از آن جا که نهادهای حقوق اساسی مدرن مانند هیات های منصفه و پارلمان را ایجاد کرد، پایه دیگر اعلامیه های حقوق بشر شد و در تدوین اعلامیه استقلال آمریکا و نیز اعلامیه حقوق بشر نقش اساسی داشت، محمد قوچانی (1384)، یادنامه شرق، تاریخ و اندیشه

3) یک نمونه از قانون شکنی مصدق ، دكتر معظمي رئيس مجلس شورای ملي در جلسه‌ای كه در مجلس برگزار شد، ضمن مخالفت با رفراندوم انحلال مجلس به دكتر مصدق گفت:«در قوانين، رفراندوم سابقه ندارد و اكثريت قريب به اتفاق نمايندگان با آن مخالف هستند»، مشروح مذاکرات  مجلس شورای ملی

4) دکتر موسی غنی نژاد، تارنمای تاریخ ایرانی
5) وبلاگ دکتر پیروز مجتهدزاده6-     عباس میلانی، گفتگو با برنامه افق صدای آمریکا، 2 جولای 2012

کوروش از تهران

. . .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر