پیش از هر چیز لازم به یادآوری است که نگارنده، جوانی است از داخل ایران، که
نه به هیچ گروه و دسته ای وابستگی دارد و نه نماینده ی هیچ دسته و دستکی است؛ مبحث
تعیین نوع نظام و باور به شکل مورد نظر را هم یک امر ثانوی دانسته و دستیابی به
بستر و پیش زمینه ی آن –دموکراسی و سکولاریسم و مردم سالاری و حفظ تمامیت ارضی- را
مقدم تر و واجب تر از هر چیز دیگری میداند!
چندی است بار دیگر جماعتی که "غیر پاسخگویی" و طفره روی از نقدها،
ویژگی عمده ی آنها ست، به شاهزاده رضا پهلوی یورش برده اند.
این یورش ها، از زمان مطرح شدن نام شاهزاده ی ایرانی –که به ایران پیش از
هرچیز دیگر می اندیشد- بوده، اما اوج آن را باید در زمانی جستجو کرد که کنش ها و
کوشش های فرزند شاه ایران(=شاهزاده) بیش از پیش و بیش تر از همه ی مدعیان دموکراسی
و ایران دوستی شده که تاکنون مدعایشان از سطح لاف و ادعا فراتر نرفته است!
مشخصا، طرح شکایت شاهزاده رضا پهلوی از سید علی خامنه ای به عنوان جنایتکار
علیه بشریت، زنگ هشدارباشی بود که شانتاژگران، مبلغان و مغلطه گران سیاسی در هر دو
جبهه ی جمهوری اسلامی و به اصطلاح مخالفان جمهوری اسلامی!
این در حالی است که نه تنها مواضع شاهزاده بسیار روشن تر از خیلی از همین به
اصطلاح مخالفان یا اصلاح طلبان است، و دریافتن این مواضع آشکار، با تنها سرچ یک
کتاب وی –زمان انتخاب- و دانلود چندین مصاحبه و گفتگو و... آسان تر از آب خوردن
است (مخصوصا برای امریکانشینانی همچون آقای مجتبی واحدی که از نعمت سرعت بالای نت
در بلاد کفر هم بهره منداند!) بلکه همین رضا پهلوی که چپ و راست از سوی مدعیان
آزادی بیان و دموکراسی تکفیر می شود، بارها در مواضعش، "فروتنانه" ضمن
محکوم کردن حبس و حصر خانگی (!) میرحسین موسوی و مهدی کروبی (بسان دیگر زندانیان
سیاسی-عقیدتی) از برخی مواضع این دو نفر نیز دفاع کرده است.
پیش تر از اینها و به کرات در همان منابع فوق الذکر، هرگونه شکنجه یا عامل
منافی حقوق بشری در زمان حکومت پیشینی را که در آن کمترین و کوچکترین نقش اجرایی
نداشته را محکوم نموده، بلکه از دکتر مصدقی دفاع کرده که به هر حال مانند دیگر رجل
سیاسی تاریخ معاصر ایران، از خطا بری نبوده و در پرونده اش خطاهای نابخشودنی همچون
"قانون شکنی" به چشم میخورد و به نظر می رسد شاید اگر شاهزاده اینگونه
پلورال، تکثرگرا، ملی و فرامرزی سخن نمیگفت و عمل نمیکرد، هرگز تبلیغات چی ها،
متخصصان شایعه پراکنی و آب و لعاب دهندگان به شایعه ها، برای تازیدن به وی دست به
مغلطه و سفسطه و ترور و تخریب شخصیت و توهین و تهمت نمی بردند!
اما سیل و سیر حملات جدید به شاهزاده رضا پهلوی پس از انتشار مصاحبه ای از
نشریه ی آلمانی فوکوس آنلاین با او، "کلید" خورد.
این روند، از برنامه ی بهرام مشیری و مقاله ی محمد امینی تحت عنوان
"آرزوهای محمدعلی شاهی" شروع و به مقاله ی اخیر سید مجتبی واحدی
"از مجتبای ولیعهد تا رضای شاهزاده" ختم شد!
مصاحبه ای که به هر حال نه سوالاتش چندان جدید بود و نه رضا پهلوی در پاسخ
هایش به دنبال تغییر در مواضعش بود. پس اینکه لحن و متن مصاحبه و پرسش ها و پاسخ
ها با مواضع پیشین تفاوت داشته، ذهن هر آدم کندذهنی هم می تواند دریابد که احتمالا
خطایی در ترجمه یا برگردان آن نوشته رخ داده باشد.
کاملا واضح است که حتا یک آدم ناشی و ناشناس هم که رضا پهلوی یا هرکس دیگری را
نشناسد، برای افزودن به دانسته های خود در خصوص وی، به منابع معتبر رجوع میکند تا
به صرف یک نوشته که ممکن است ده ها اتفاق برای آن افتاده باشد، در مورد شخصی داوری
نکند.
اما ظاهرا کسانی همچون بهرام مشیری، محمد امینی و مجتبی واحدی که حتما خود را
آدم های سرشناس و باسواد هم قلمداد میکنند! این ابتدایی ترین چیز را نمیدانند، یا
اینکه خود را به ندانستن می زنند و به دنبال "پیراهن عثمان" یا
"دامن زدن به شایعه" میگردند تا جنگ تبلیغات و هوچی گری راه بیاندازند.
افسوس که مخالفان معلوم الحالی از این دست، انقدر عاقل نیستند که صرف نظر از
خوشاید یا ناخوشایندشان یا کینه ها و غرض های شخصی شان نقد سازنده و نظام مند
کنند. وگرنه هیچ کس با نقد هیچ کس هیچ مشکلی ندارد، میخواهد نقد رضا پهلوی باشد یا
نقد هر چیز یا کس دیگر، و منصفانه و بی طرفانه اگر بخواهیم بسنجیم بی گمان رضا
پهلوی قدرت و تحمل نقد پذیری و پرسشگریش از خیلی از این افراد بیشتر بوده و هست.
کافی است سرکی به وبلاگ های جوانان طرفدار شاهزاده بزنید تا ببینید که هیچ کس از
نقد یا پرسش سازنده، منطقی و نظاممند از شاهزاده ذره ای مشکل ندارد و نه همچون
رسانه های سبز سانسور میشود و نه تکفیر و حذف! کما اینکه خود آقای مجتبی واحدی هم گویا
قربانی سیاست حذف سبزها و اصلاحات چی های حکومتی شده!، اما انگار جنسش با آنها هیچ
تفاوتی نکرده!
یکی دیگر از مشخصات مخالفان مغرض معلوم الحالی مثل آقای واحدی، آوردن مقایسه
های تخریبی، تعمیم های ناروا، مغالطه ی جز و کل، تغییر و تعبیر جملات شرطی و پرسشی
به جزمی و قطعی و تمامیت خواهی است. چنانکه این ویژگی ها از تیتر مقاله ی آقای
واحدی هم کاملا مشخص می شود.
رفراندوم شکل نظام آرای یا نه؟!
مجتبی واحدی در جای دیگری از نوشته اش، مدعی است که "اکثریت مردم ایران،
نظام حکومتی پیشین را سرنگون کردند و با نظام جدیدی را نشاندند..." از نظر
آقای واحدی تغییر یک حکومت به معنی منسوخ شدن آن است. در حالی که اگر چنین باشد،
پس وقتی حکومت "جمهوری" اسلامی نیر "ساقط" شود، باید
"نظام جمهوری" برای همیشه در ایران منسوخ شود؟! اینگونه جبهه گیری و
استدلال چیزی جز همان تمامیت خواهی و ترس از حق رای شهروندان ایرانی نیست.
آقای واحدی برای اثبات استدلال کذایی خود، به رفراندوم خمینی در سال 58 متوسل
می شود! در حالی که آن به اصطلاح رفراندوم، مانند خود انقلاب اسلامی و مدعای آن
یعنی معجون دل به هم زن و دروغینی به نام "جمهوری اسلامی" از اساس مشکل
داشت. مبنای آن نه نظر مردم یا اکثریت آنها یا نمایندگان انتخابی آنان، بلکه
دیدگاه ارتجاعی خمینی برای رسمیت دادنِ پوپولیستی به ولایت مطلقه ی فقیه و دیکته ی
آن به مردم بود؛ مردمی که اساس شرکتشان در آن، عدم شناخت نسبت به ماهیت جمهوری
اسلامی و اعتماد به دروغ های خمینی در زیر درخت سیب نوفلوشاتوی پاریس فرانسه بود! بر
همین اساس مجتبی واحدی "وتو"ی این رفراندوم جعلی و از اساس نادرست را
غیرممکن میداند؛ در حالی که در جای دیگری به رضا پهلوی حمله میکند که چرا خود را
شاه آنزمان ایران نامیده (در حالی که در آن مصاحبه منظور شاهزاده این بوده که اگر
چیزی بنام انقلاب رخ نمیداد، براساس قانون اساسی مشروطه، وی به عنوان جانشین شاه
ایران و شاه جدید معرفی میشد) حال آنکه اگر آقای واحدی چنانکه به اصالت و حجیت
رفراندوم 58 باور دارد، به قانون اساسی مشروطه نیز باور داشته و کلا نظریه ی "اعتبار
اصول مصوب گذشته" را قبول داشته باشد، پس بر اساس این تعمیم، رضا پهلوی نیز
شاه ایران است و آقای واحدی نباید از آن خشمگین باشند؟!...
خیانت مضائف آنجاست که بعد از گذشت سه دهه و سه سال از آن انقلاب و رفراندوم،
برخی چون آقای واحدی هنوز نظر تحمیلی و دیکتاتورمآبانه دارند و بجای ذکر این
واقعیات، سیاه نمایی می کنند.
واحدی در جای دیگری، سخنگوی نسل جوان (که من هم یکی از آنها هستم!) می شود و
میگوید، "نسل امروز اجازه نمیدهند که" چنین و چنان شود! جا دارد گفته
شود که نه مجتبی واحدی و نه موسوی و کروبی و هیچ یک از اصلاح طلبان نماینده ی
جوانان ایران نیستند که پس از گذشت سی و سه سال استبداد مذهبی و دست های آلوده به
خون تک تک این اصلاح طلبان در جنایات رژیم و سکوتی که در قبال آن کردند، بجای پوزش
خواهی از نسل من به خاطر انقلاب ایران ویران کننده ای که برای انجام آن از هیچ یک
از هم نسلان من نه رخصت خواسته شد و نه به عواقب آن بر سر ما فکر شد، به آنها
دیکته کنند که فلان چیز (پادشاهی) منسوخ شده و بهمان چیز (رفراندوم 58) سر جای
خودش هست!
خط قرمز اصلاحات چی ها: انقلابی – ضد انقلابی
آقای مجتبی واحدی با این مقاله ی تند و تیزشان نشان دادند که گرچه رُل
"اعتدال چی ِ اصلاحات چی ها" را بازی میکنند، اما جنس و عیار و طرز
فکرشان با آنها که در واقع آبشخورش رژیم جمهوری اسلامی است، ذره ای فرقی ندارد.
بارها شده بود که در همین سایت های تبلیغاتی سبزها –از کلمه تا جرس- ضمن حمله
به گروه های برانداز، با ضد انقلابی خواندن، آنها را از دایره ی "جنبش
سبز" خارج دانستند و از جمله بارها به شاهزاده رضا پهلوی و طرفدارانش نیز
حمله کردند.
در اذهان اینان مانند اذهان سران سر کار رژیم، هرکس مخالف انقلاب اسلامی 57
باشد، حال چپ، راست، مجاهد، یا پادشاهی خواه، خارج از خط قرمز مورد نظر اینها بود
و لایق صفاتی چون مرتد و نجس (از نظر سیاست اسلامی!) می باشد.
در حالی که همگی شاهد بودیم که مردم و به قطع اکثریت آنها در خیابان ها
شعارهایی دادند که اساس رژیم را نشانه می رفت، رژیمی که مادرش انقلاب اسلامی 57
است.
نقد برای پهلوی آری، برای دست های خون
آلوده ی سران سبز نه؟!
مجتبی واحدی سیاست سایت جرس و دیگر اصلاح طلبان را پیش برده است. زمانی که هیچ
کس اجازه ی نقد به عملکرد موسوی و کروبی که هر یک در دوره ای خونبار از تاریخ
جمهوری اسلامی دارای سمت های بالا بودند، ندارد، کسانی که نه خود آن عملکرد را نقد
میکنند و نه به هیچ کس اجازه ی پرسشگری درباره ی سالهای خونین دهه ی شصت را
میدهند، وقیحانه و قبیحانه طلبکار دوره ی پهلوی هستند و اگر کسی هم برخلاف اینها
فکر کند و نظر دهد، برچسب مستبد، ضد انقلابی و... میخورد!
حال چه از سوی اصلاح طلبان افراطی و بلندگوهای آنان همچون جرس باشد، خواه از
سوی مجتبی واحدی که خودش را معتدل میداند و به سمت براندازها خویشتن را متمایل
نشان میدهد و دوره ی خمینی را بهشت برین ایران می داند و دوره ی حدود بیست ساله ی
خامنه ای را دوره ی انحراف جمهوری اسلامی از آرمانهایش مینامد!
* * *
در پایان باید یک بار دیگر به آقای مجتبی واحدی و دیگر هم فکران وی گفت که:
هیچ کس به دنبال بازگشت به گذشته نیست و اساسا این تفکر پوچ است، هیچ کس هم ابله
نیست که زیر بار حکومت تک نفره استبدادی از هر نوعش برود، اما در عین حال حق گزینش
شکل نظام دموکرات –خواه پادشاهی پارلمانی و خواه جمهوری- سلب ناشدنی است و دیگر
اجازه نمیدهیم مانند سی و سه سال پیش این حق از ما سلب شود. ضمنا مجتبی واحدی باید
بداند، هیچ کس که ادعای دموکراسی دارد هرگز با نقد مخالف نیست، اما نقد سازنده و
هدفمند نه تخطئه و ترور شخصیت و این گونه رفتارهای متحجرانه و دیکتاتورمآبانه تنها
به محبوبیت شاهزاده رضا پهلوی دامن می زند.
سروش سکوت
بیشتر درباره ی رفراندوم مخدوش سال 58
پاسخحذف«همه پرسی 12 فروردین 58 اعتبار ندارد» /کوروش از تهران article picture
اخیرا عده ای از اصلاح طلبان مجددا به یادآوری همه پرسی مخدوش سال 58 روی آورده و آن را سندی بر حقانیت خود گرفته اند در حالی که همه پرسی 12 فروردین سال 58 یکی از بزرگترین کلاهبرداری های تاریخ سیاست است که دارای اشکالات بنیادی و بحث برانگیزی نیز می باشد:اولین و مهمترین ایراد این رفراندوم تحمیل «یک نوع نظام سیاسی» به مردم از جانب خمینی و همفکران اوست.در این همه پرسی بنیانی ترین حق مردم یعنی «گزینش و انتخاب» از میان مرام ها و مسلک های متنوع و متکثر سیاسی از مردم سلب شد و تنها نظام مورد علاقه بنیادگرایان مذهبی و شخص خمینی به ملت تحمیل گردید و طی دوران استقرار این رژیم به تدریج کلیه نیروهای سیاسی مانند نهضت آزادی ایران، جبهه ملی ، سازمان های چپ ایران و دوران اخیر اصلاح طلبان مذهبی کاملا از مشارکت در قدرت ، تبلیغ مسلک سیاسی خود و حق انتخاب شدن محروم شدند.
دومین ایراد این همه پرسی این است که در 12 فروردین سال 58 مردم به نظامی رای دادند که با درون مایه و محتوای آن آشنایی نداشتند بلکه مفهومی پر ابهام و گنگ برایشان وجود داشت ( مفهومی که در آن از تصور حکومت علی اولین امام شیعیان تا یک حکومت سوسیالیستی در ذهن مردم و فعالان سیاسی دیده می شد) ، بیشتر رای دهندگان در سال 58 به امید تحقق وعده های خمینی در نوفل لوشاتو که از آزادی ، معنویت و رفاه سخن می گفت به پای صندوق رای حاضر شده بودند و با قاطعیت می توان گفت کثیری از رای دهنگان آن روز از مساله ولایت فقیه ، اختیارات بی حد و حساب رهبر و قانون مجازات اسلامی بی اطلاع بودند.
سومین ایراد این است که طبق همان فقه سنتی فقیهان معامله قابل فسخ است، اگر رابطه حکومت با مردم یک کشور را نوعی قرارداد موقت بدانیم که مردم جهت تامین رفاه و امنیت خود با حکومت امضا می کنند به طور مشخص می توان ادعا کرد این «حق فسخ» از مردم ایران طبق اصل آخر (اصل یکصد و هفتاد و هفت) قانون اساسی سلب شده است، در این اصل استبدادی و ارتجاعی آمده است که مسائل مربوط به ولایت فقیه و اسلامی بودن نظام «غیر قابل تغییر» هستند که این امر بیانگر این موضوع است که در همه پرسی 12 فروردین مردم به «سلب حق خود» رای دادند همین اصل را می توان مهمترین مانع اصلاحات ساختاری و تحولات دمکراتیک دانست، اگر در 11 فروردین 58 از یک ایرانی می پرسیدید فردا به چگونه نظامی رای خواهی داد بسیار بعید است نظام کنونی حاکم بر کشور در ذهنش نقش می بست.
کوروش از تهران