۱۳۹۱ شهریور ۲, پنجشنبه

اسلام در برابر خرد فرو میریزد / کاسپین ماکان


شوربختانه بیش از نیمی از مردم ایران به بیماری کشنده خرافات، آن هم از نوعی بسیار بدخیم، یعنی اسلام، دچار هستند! اما از سوی‌ دیگر، به تدریج به جمع روشن بینان، افزوده می شود. گر چه بالا رفتن سطح آگاهی و واقع بینی در میان نسل جوان، رشد آهسته ای دارد، ولی تا اندازه‌ای امیدوار کننده است. در این میان باید قدردان دلیرانی چون؛ کوروش بزرگ، نادر شاه افشار، بابک خرمدین، احمد کسروی و صدها اندیشمند و مبارز دیگر باشیم، بزرگانی که تا پای جان برای کاشتن بذر آزادی، آدمیت و پاسداشت این مرز و بوم کوشیدند
در عصر ما، از انقلاب ننگین ۱۳۵۷ تا کنون، بیشمار شجاعت پیشه گانی تلاش کردند تا از نابودی میهن و هم میهن جلوگیری کنند. بسیاری از آنان به دست خون آلود اسلام و اسلامیان به قتل رسیدند و برخی پس از تحمل زندان و شکنجه، ناچار به هجرت شدند. این گروه با به کار گیری ابزار رسانه ای، نقش مهمی را در روشنگری ایفا می کنند. هر چند که اگر حیله گری های دسته های موسوم به سبز و اصلاح طلبان فرصت طلب، برای بازگشت به دوران خونین خمینی، در میان نبود، اکنون مژده صبح پیروزی ایرانیان فرا رسیده بود.
در دو تصویر اول، شما بانوانی را می بینید که کتابی بر سر خود نگه داشته اند، همان قرآن، که حاوی قوانین ضّد بشری، به ویژه بر علیه زنان است! و در تصاویر بعدی، جوانانی دیده می شوند که در لجن و گِل فرورفته اند و به ناحیه‌‌ سر و قفسه سینه شان، ضربات پی‌ در پی‌ وارد میسازند یا با استفاده از ابزار آلت مخصوص، خود را شکنجه میکنند و زیر فشار شدید روحی‌ قرار میگیرند تا در مصیبت مرگ و ستایش علی، حسین و ... با یکدیگر رقابت کنند...! آن هم بر سر ماجرایی که ۱۴۰۰ سال از آن می گذرد، و اتفاقا در مورد تبهکارانی است که در گردن زدن آدم ها، ربودن زنان و عیاشی، شهرت داشته اند؛ کسانی که در اندک زمانی به خاطر ایده و در پشت ماجرا برای منافع شخصی، جنگ های زیادی را بوجود آورده و یا فرماندهی کردند که به واسطه آن، انسان‌ های بسیاری را به کام مرگ کشاندند. صرف نظر از هر گونه تعصبی، به نظر شما افرادی را که در تصویر مشاهده می کنید، پیرامون اسلام مطالعه کافی داشته اند؟ حدس می زنید حتا برای یک مرتبه ترجمه درست قرآن را خوانده باشند؟ آیا ایشان می دانند که از نگاه اسلام، زنان به عنوان یک انسان کامل محسوب نمی شوند و از حداقل حقوق انسانی هم برخوردار نیستند؟ تردیدی نیست که آن ها نمی دانند در تقسیم بندی اسلام، به جز عده‌ای انگشت شمار، از جمله پایه گذاران اسلام، هیچکس انسانی درجه ۱ به حساب نمی آید! مردان بندگانی درجه ۲ و زنان درجه ۳ هستند! و هزاران پرسش و نکات دیگر، که بسیاری از پیروان اسلام با تعصبی کور، هرگز بدان توجهی ندارند! مثل افرادی در گرایش های گوناگون، که انگار با همان عقیده دست دوم پیشینیان خود، زاده شده اند. به عبارتی عده‌ای نادان و سودجو در گذشته برایشان تصمیم گرفته اند و از آن پس، بخشی از ذهن طرفداران برای تشخیص خوب و بد، متوقف و یا با اختلال مواجه شده است. تمام این ها در حالیست که بین ۲ تا ۳ هزار سال پیش از پیدایش اسلام، افراد بی ادعایی چون بودا و زرتشت، آدمی را از آزار دادن هر موجودی برحذر می داشتند، همه انسان‌ها را برابر می دیدند، پندار نیک را سر لوحه زندگی قرار می دادند و در هیچ جنگی شرکت نمی کردند. تنها نبردشان با تاریکی و جهل بود، که بر آن چراغ دانایی می افروختند...
بر خلاف انتظار، پس از گذر قرن‌ ها به جای توسعه خردمندی؛ ظهور اسلام، اصل کشتن و کشته شدن را انتشار داد...! 
 
نزدیک ترین مثال؛ 
حتما به خاطر می آورید شعار "یک یا حسین تا میر حسین" و "دستمال سبز" و "الله اکبر"، در میان بسیاری از ایرانیان، به یک اپیدمی مقدس، مبدل گشت...! همان افکار ناکارآمدی که باعث فراموشی سه دهه ویرانی و قتل هزاران روشنگر و آزادی خواه گردید! و تا جایی پیش رفت که مردم به سطوح آمده از جبر حکومت اسلامی را، ناگزیر به تأیید و تمجید منشأ ویرانی ها کرده و بار دیگر به جای پیشین بازگشتند! اگر قدری با خودمان روراست باشیم، در آن صورت می توان گفت؛ مشکل ما مردم ایران، خامنه ای، احمدی نژاد، سپاه و بسیج نیست! اشتباه نکنید! مشکل انگلیس، آمریکا، چین و روسیه هم نیست! مسئله اصلی خود "ما" هستیم! تا زمانی که ذهن ما پر از مهملات و خرافات، راجع به پیشوایان دینی نظیر محمد و مهدی، یا تار مو و باد شکم، پای چپ و راست و نحوه سکس با کودک و عمه و خاله است، آن هم در شرایطی که حاضر به پذیرش حقایق و درک مسائل انسانی با دانش امروز نیستیم، هرگز طعم آزاد بودن را نخواهیم چشید...!
بنابراین چنانچه فردا هم شاهد فروپاشی حکومت اسلامی باشیم، عدم شناخت کافی از حقوق انسانی که ناشی از باورهای دروغین و نادرست است، بستر مناسبی خواهد بود جهت پدید آمدن استعمار و استبداد نوین! در نتیجه برای دستیابی به صلح و آرامش، علاوه بر سقوط رژیم؛ اسلام زدایی، لازمه برخورداری از یک جامعه روشن اندیش و آزاد است. پرسش اینجاست! چرا اسلام؟ زیراکه اسلام بر خلاف دیگر ادیان و مذاهب، دو مشکل پایه ای دارد! اول اینکه مملو از قوانین جابرانه و دستوراتی بر علیه انسان هاست و دیگر آنکه اصلی در خود، مبنی بر مطلق و غیر قابل تغییر بودن، دارد. پس؛ نه با دوران خود و نه با دنیای امروز مطابقت می کند!
در پایه ادیان دروغی بیش نیستند. ولی با تغییراتی که امروزه در آن ها حاصل شده دست کم به جنگ و ستیز با انسان نمی پردازند.
پرچم اسلام، پس از گذشت قرن ها بیدادگری و خشونت، "بی خردی" را در پی داشته که "بی خردی" مهمترین عامل وجود "خودکامگی" است.
اکنون در سرزمین ایران، خودکامگی به "حکومت ولایتی" منتهی شده است، یعنی گشودن دفتر نمایندگی خدا بر زمین و اطاعت بی چون و چرای مردم! پایگاه اصلی آن در ایران بوده که در سراسر دنیا ریشه دوانده است. در تفسیری روشن تر، به معنای نادیده گرفتن خداوند و دخالت در نظم جهان هستی به لحاظ سودجویی مضاعف عده ای خاص و حاکمیت جبار بر عام است. طبق اعلام پایه گذاران رژیم اسلامی، از جمله اهداف ایشان، صدور اسلام و حاکم شدن بر جهان اسلام به شمار می رود، که متاسفانه با انجام اقدامات تروریستی در داخل و خارج از ایران تا اندازه ای موفق بوده اند. حال برای همسو کردن دیگر مسلمان ها و اعراب بایستی به نابودی دشمن ساختگی به نام اسرائیل و از بین بردن یهودیان ، یعنی ایجاد هولوکاست دیگر، بپردازند.
اگر به تاریخ گیتی نگاهی بیندازیم، در می یابیم که خدا هم دچار خطا می شود! به عنوان مثال؛ دیگر خبری از دایناسورها نیست! خالق، آن ها را از بین برد، چون در خلقتشان اشتباه کرده بود! حال چه رسد به مضحکه هایی از جمله خمینی و خامنه ای که خویش را نماینده ایزد خواندند و خود را عاری از هرگونه تخطی می دانند.
اوج اسلام زدگی، به خصوص طی ۳۳ سال گذشته، نه تنها نتوانست رفاه، امنیت و انسانیت را به ارمغان بیاورد، بلکه سبب گردید تا بی عدالتی و توحش، بیش از هر زمان دیگر به بالاترین مرتبه برسد! خوشبختانه این برآیند، کذب و تهی بودن اسلام را آشکار ساخته و در حقیقت سند محکمی بر علیه آن به شمار می رود.
البته خاطر نشان می کنم که اسلام گونه های متعددی دارد. به راستی اسلامی که در ایران حاکم شده تا حدی سختگیری کمتری در مورد پیروان خود دارد. اگر قرار باشد به همه دستورات و توصیه های اسلام عمل شود کمتر انسانی زنده مانده یا در شرایط عادی به سر خواهد برد
بسیاری از ما درک درستی از مفاهیم دمکراسی، سکولاریزم و از این قبیل را نداریم! پیش تر روشن شد، دین، همواره شیوه‌ای است برای استثمار و بردگی انسان. صرف نظر از این حقیقت، سکولاریزم، همان طور که در منشور حقوق بشر هم تا اندازه‌ای به آن اشاره شده، آزادی دین و پیروان ادیان را در جایگاهی جدا از امور سیاسی، محترم و مجاز می‌داند. اما پرسش مهم، اینجاست که آیا دستورات انسان ستیز، نا عادلانه و جنگ جویانه اسلام، با اساس قوانین حقوق بشر مغایرت ندارد...؟ در مورد دموکراسی هم، وضع به همین ترتیب است، عده‌ای شتاب زده می‌گویند؛ انتقاد از اسلام و ذکر حقایق در این باره، با دمکراسی، منافات دارد...! در پاسخ باید گفت: دموکراسی یا همان جامعه گرایی، نخست، مستلزم آگاهی‌ بخشیدن به مردم است! مردم جامعه ای، را تصور کنید که بنا به دلایل مختلف، مانند سانسور یا تبلیغات نادرست، عقاید خطرناک و باور‌های ضّد انسانی‌ داشته باشند، بی‌ شک در چنین موقعیتی هرگز نمیتوانند تصمیم صحیحی برای اجتماع خود بگیرند. در مثالی روشنتر؛ احترام گذاشتن به عقاید پلید دیگران، نشان دمکرات بودن، نیست! با این تفاصیل و توضیحات، در می‌یابیم که؛ برای جلوگیری از رخ داد هرج و مرج و سؤاستفاده برخی‌، باید تعریف عاقلانه‌ای از واژه‌های آزادی، دموکراسی، سکولاریزم و ... بیان داشت. بدیهیست، که آموزش پیش شرط و ضامن اجرائی شدن آنها خواهد بود.
به آن دسته از معترضین به نوشته هایم می گویم؛ [حقیقت، توهین نیست! تعصب را در گوش‌ای رها کنید].
شاید بهتر باشد که سرانجام با شجاعت دست از لاپوشانی و خودسانسوری بر داریم و با روشن بینی و روشنگری بر مشکلات فائق آمده تا همگان میهمان امنیت، آسایش و آزادی باشیم

مولوی در این باره به ما پند می دهد؛
داد جاروبی به دستم آن نگار کز بن دریا برانگیزان غبار

پایان سخن؛ 
تنها راه رهایی، همسویی با خردمندان راستین و جرعه ای خرد، از چشمه حقیقت است...
 
امرداد ۱۳۹۱

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر