۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

اعدام نه! اساس نامه ای برای فردای ایران، به پیشنهاد جنبش ملی ما هستیم


این منشور، درسی است از نیاکان ما، برای امروز ما و یادگاری است برای فردای فرزندان ما؛ تا دیگر هیچ کس، پَروایِ آن را نداشته باشد که در سپیده دمی گرگ و میش، چارپایه ای چوبی را از زیر پاهای تکیده و لرزان انسانی خالی کند.
تا دیگر هیچ روح ِ بیماری نباشد که به خود رخصت دهد و جانی را از انسانی دیگر بستاند.

*** 
"همه ی ستیز من، با اهریمن ِ تاریکِ نادانی است؛
اما برای زدودن آن شمشیر برنمی کشم،
وانکه چراغ ِ دانش بر می افروزم."
(زردشتِ پاک، آموزگار ایرانی)

1)     لغو کامل حکم اعدام.

2)  شناسایی 52 تن (افزون بر این نیز می تواند باشد) از سران "جمهوری اسلامی" که نماد جرم و جنایت و کُشت و کُشتار جوانان این مرز و بوم در 32 سال گذشته اند و محاکمه و مجازات آنها در یک دادگاه ملی با نظارت ناظران جهانی و فرمان بخشش همگانی ماموران امنیتی و روحانیان حکومتی برای گروندان به توده های مردمی.

3)  بخشودگی همگانی محکومان جرایم اقتصادی و مالی. (در فردای ایران، هیچ کس برای فقر زندانی نخواهد شد)

این سه بند، بخشی از اساس نامه ای است که از سوی جنبش ملی ما هستیم به وسیله ی سخنگوی این جنبش –آقای شهرام همایون- و به پیشنهاد هموندان جنبش ملی ما هستیم، بیان شده است.

خرسندم به عنوان یک ایرانی و هموند کوچکی از جنبش ملی ما هستیم در درون ایران، و نیز یکی از قربانیان اعدام های حکومتی  و قتل های سیاسی، خشنودی و شادمانی خود را از این منشور بیان دارم.

برای نسل ما که بهترین سال های عمرمان را با وجود یک حکومت تباهگر با پس زمینه ی مذهبِ اسلام ِ شیعه ی دوازده امامی و نبود ِ یک حکومت ملی برخاسته از خواست مردمی، در رنج اشغال میهن، تبعید ناخواسته، دوری از خانواده، از دست دادن عزیزان و ده ها درد جانکاه دیگر گذارنده و اینک نیز می گذارانیم؛ برای ما که شاهد خشونت عریان این حکومت و نهادینه نمودن این خشونت در وجود همگان بودیم، هیچ نسخه ای نمی تواند کارآمدتر از مهر و بخشش و نبرد با خشونت و اعدام باشد.

بی گمان، جمهوری اسلامی از نگرش بررسی تطبیقی تاریخ (مقایسه با نمونه های مشابه کنونی) سیاه ترین دوره در تاریخ بزرگ و پُر اُفت و خیز ایران است.
هرچند بارها این ندا را سر داده ایم که کشورمان، هزار و چهار سد سال است که زیر یوغ بیگانگان به سر می برد و جز دوره هایی انگشت شمار از نظر سیاسی، دینی، ملی و فرهنگی، ایرانی نبوده است. اما حکومت اسلامی کنونی، در زمانه ای که بیشتر کشورهای جهان توانسته اند از چنگ و بند حکومت های استبدادی رها شوند، سیاه ترین است و در این هیچ شکی نیست.

خشونت میدان کاج سعادت آباد، و قتل آشکار و بُهت برانگیز مردی به دست همسرش در خیابانی در کرج (یا استان البرز، فرقی نمی کند!)، در روز روشن و در برابر دیدگان بی تفاوت مردم و پلیس (به اصطلاح) امنیت، کشتن و اعدام سیاسی، غیر انسانی و زشت شهلا جاهد به دست نوجوانی به نام علی محمدخانی (و در واقع با فرمان رییس قوه ی قضاییه و رهبر سید علی خامنه ای و ناجوانمردیِ ناصر محمدخانی)، قطع دست متهمان محکوم به دزدی و ده ها اعدام دیگر، تنها اندکی از جنایت هایی است که در همین یکی دو هفته ی گذشته در ایران زیر حاکمیت حکومت اسلامی روی داده است.

بار دیگر، با اعلام انزجار از حکم اعدام و محکوم کردن آن در هر نوعش، آمادگی خود را برای مبارزه با آن و پیوستن به حرکت های ضد خشونت و اعدام و شکنجه با هر نوع طرز فکر و مرام سیاسی-عقیدتی بیان می داریم و معتقدیم حتا برای جنایتکاران و نسل کشان نیز نباید این حکم غیر انسانی انجام گیرد. همانگونه که "مام جلال طالبانی" رهبر کردهای مخالف عراق –که همه ی خانواده اش به دست صدام حسین کشته شده بودند- حتا زیر حکم اعدام صدام را امضا نکرد و هنوز نیز از مخالفان حکم اعدام محسوب می شود. ما نیز هم صدایی خود را با همه ی مخالفان این حکم قبیله ای و ضد انسانی در سراسر جهان اعلام می کنیم، زیرا باور داریم:

اعدام، خود جرم است.
اعدام، تکرار و تداوم جرم است.
اعدام، قتل نفس است.
هیچ خرد و منطقی نمی تواند و نباید اعدام را بپذیرد.
این جرایم هستند که باید اعدام شوند نه مجرمان... .

نیک می دانیم و بسی امیدواریم که روز خوب میهنمان نزدیک است و در آن روز خوب:

چوب های اعدام را می شکنیم و بر بلندای آنها پرچم ورجاوند و سپنتای شیر و خورشید خواهیم زد و با طناب های دار، آنها را خواهیم افراشت.
آخرین چیزی که اعدام خواهد شد، حکومت و احکام اسلامی است که سرچشمه ی جرم و جنایت و قتل و بزه هستند.
به طور نمادین در میدان اصلی شهر، جوخه ی شکسته و ویران شده ی اعدام را خواهیم نهاد، تا نشانی باشد از ایرانی که در آن حکم اعدام وجود ندارد.
کشتارگاه اوین و بند اجرای احکام را به پرورشگاه جرم ستیزی و انسان سازی مجرمان تبدیل خواهیم کرد... .

یگانه پشتوانه ی ساختن ایران بر بنیان عشق و بخشش و دوری از دشمنی و دروغ و کینه، و بهترین وسیله برای اندر کردن مهر در سینه ها، "فرهنگ کهن ایران زمین" است؛ فرهنگی که کشتن و آزردن دیگران را بر نمی تابد و انتقام را حتا برای دشمنان، زشت و ناپسند می داند.

در اینجا، به دو نمونه ی تاریخی از دشمنی ایرانیان با اعدام و کشتن در بندان و زندانیان (حتا دشمنان ایران) اشاره می کنیم:

1)  در هفت هزار سال پیش، هنگامی که ایرانیان به فرماندهی و فرنشینی آفریدون شاه پیشدادی و کاوه ی آهنگر توانستند بر ضحاک ماردوش و بابلیان متجاوز چیره شوند، زمانی که ضحاکِ پتیاره و جنایتکار را در البرز-کوه شکست می دهند و به بند می کشند، از کشتن او خودداری می کنند؛ زیرا به باور ایرانیان:

نخست) کشتن انسان ها حتا اگر اهریمن خو و بدکردار باشند، سبب به هم ریختن سامان هستی و بروز آشوب و آشفتگی و پتیارگی می شود.

دو دیگر) ایرانیان با کشتن زندانیان بی دفاع و در بند مخالف بوده اند و آن را نشانه ی ناجوانمردی می دانستند؛ زیرا بر این باور بودند که جان، دهشی مزادیی است و هیچ انسانی نمی تواند در جایگاه دادگری آن را بستاند و این بد کیش و بد کنشی است.

فردوسی در بخش پایانی نبرد فریدون و کاوه با ضحاک، اینگونه می گوید:

ز بـــالا چـو پــی بـــر زمیــن بـــرنـهاد
بیــــامد فـــریــدون بــه کــــردار بـــاد

بــــدان گــرزه ی گـاوسـر دست بـرد
بــزد بر سرش، تـرگ بـشکست خرد

بیــــامد ســــروش خــجـسته دمــان
مـــزن، گـــفت، کــو را نیـــامد زمــان

همیدون شکـسته ببندش چو سنگ
ببــــر تــا دو کــوه آیــدت پـیش، تـنگ

بـــه کـــوه انـــدرون بـــه بود بـند اوی
نیـــــاید بــرش خویــش و پــیوند اوی

بــــران گـونه ضحّـاک را بسته سخت
ســوی شیـــرخوان بــُرد، بیــداربخت

همی رانـــد او را بـــه کــــوه انـدرون
همی خواست کردن سرش را نگون

هــمان گـه بیـــامد خجسته سروش
بــه چربی یکی راز گفتش بــه گوش

کــه ایــن بستــــه را تــا دماونـــدکوه
ببــــــر همچنیـــن تـــازیان بی گـروه

بیـــــاورد ضحــــاک را چــــون نــَوَنــد
بـــه کـــوه دمـــاونــد کــردش به بنـد

2)  کورش بزرگ، پس از پیروزی بر بابل و رهاندن مردم آن از دست فرمانروای ستمگرش، "نبونید" -که ادعا خدایی می کرد و مردم را از پرستش "مردوخ" خدای بابلیان منع می کرد، تا او را بپرستند، و حتا در این راه دست به آدم سوزی و کشتار مردمان می زد- نه تنها مردم را در پرستش خدایشان آزاد گذاشت، بلکه در یک سخنرانی تاریخی و بزرگ، فرمان عفو "بخشایش همگانی حتا برای گناهکاران را صادر نمود و به سپاهیانش دستور داد که "هیچ کس را نکشند و اعدام نکنند":

"ای مردم بابل! ما همه آفریدگان اهورامزدا هستیم، ما نه پیروزیم و نه شکست خورده! امروز در سراسر این سرزمین پهناور همگی با هم برابریم، همگی آزادیم و همگی پاکیم. ما همگی دوستیم، ما تنها یک دشمن داریم. دشمن همه ی ما اهریمن است و جز او دیگر سایه ای نیست. ما همگی انسانیم. سربازان اهورامزداییم... من همگی گناهکاران را از این لحظه بخشیدم. هیچ کس مورد خشم من نیست. هیچ بابلی از آن چه بوده نترسد این یک بخشایش همگانی است... آری زمین مقدس است. ما نیز یک به یک مقدسیم، این اهورامزداست که ما را مقدس آفریده. و ما جهان زیبا را زیبا تر خواهیم کرد. برای چنین هدفی همگان کار خواهند کرد… ."

***

مادر ترزا، راهبه ای که بیشتر عمر خود را در کمک و یاری به کودکان فقیر و بیمار افریقایی گذاشت، می گوید:

"من، در هیچ راهپیمایی و تظاهرات پر از خشونت و کشتار و جنگ شرکت نمی کنم، اما به همان نسبت در همه ی گردهمایی های ضد جنگ و ضد مرگ و  ضد اعدام شرکت می کنم!"

پس بیایید همگی با هم در هر جای دنیا هستیم، برای ریشه کن کردن حکم انسان ستیزانه اعدام دست به دست هم دهیم. امیدوارم، اساس نامه ی جنبش ملی ما هستیم در همین باره سودمند باشد و همگی در این زمینه، دیدگاه های خود را بیان دارند.
با مهر و سپاس
ما هستیم

سروش سکوت
14 آذرماه 2569

در همین زمینه:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر