۱۳۸۹ آبان ۱۲, چهارشنبه

وصیت نامه ی داریوش بزرگ به فرزندش خشایارشا

 

سفارش نامه ی واپیسن داریوش بزرگ هخامنشی به فرزندش خشایارشا؛

یزدان پرست باش اما آزاده!

اینک که من از دنیا می روم، بیست و پنج کشور، از آنِ شاهنشاهی ایران است. و در همه ی این کشورها پول ایران همگانی است و ایرانیان در آن کشورها داری ارج و بزرگی هستند.

جانشین من خشایارشا، باید چونان من در نگاهداری این کشورها بکوشد و راه نگاهداری این کشورها آن است که در کشورداری و اندرون آنها پیگیری بی جا نکند و دین و آیین آنان را گرامی بدارد.

اکنون که من از این دنیا می روم، تو دوازده کرورِ "دَریک"ِ زر در خزانه ی سلطنتی داری و این زر یکی از پایه های نیروی تو می باشد. زیرا نیرومندی پادشاه، تنها به شمشیر نیست، وانکه به دارای نیز هست. البته به یاد داشته باش، تو باید به این خزانه بیفزایی نه این که از آن بکاهی. من نمی گویم در زمان نیاز از آن برداشت نکن، زیرا شوندِ این زر در خزانه آن است که هنگام نیاز و شتاب از آن برداشت کنند. لیکن در نخستین گاهی که مجال یافتی، آنچه برداشتی به خزانه برگردان. بر مادرت آتوسا خویشکاری فراوان دارم، پس پیوسته آسایش و آرامش و خشنودیش را فراهم کن. ده سال است که درگیر ساختن انبارهای غله در جاهای گوناگون کشور هستم و روش ساختن این انبارها را که از سنگ ساخته می شود و به شکل استوانه هست، در مصر آموختم و چون انبارها پیوسته تهی می شود، حشره و جانداران آسیب رسان در آن نخواهند آمد و غله در این انبارها چند سال می ماند، بدون اینکه تباه و فاسد شود و تو نیز باید پس از من به ساختن انبارهای غله بپردازی تا این که همواره نیاز و آذوقه ی دو و یا سه سال کشور در آن انبارها گرد آمده باشد. و هر سال، پس از اینکه غله ی تازه بدست آمد، از غله ی باشنده در انبارها برای آماده کردن کمبود خوار و بار از آن سود ببر و غله ی تازه را پس از اینکه بوجاری شد، به انبار بفرست و به این شیوه، تو هرگز برای نیاز خوراک و آذوغه ی این سامان دشواری نخواهی داشت، حتا اگر دو یا سه سال پیاپی خشکسالی شود.

هرگز دوستان و هم نشینان خود را به کارهای کشورداری نگمار و برای آنها همان بهره ی دوست بودن با تو بس است. زیرا اگر دوستان و هم نشینان خود را به کارهای کشوری بگماری و آنان بر مردم ستم کنند و کار غیرقانونی نمایند، نخواهی توانست آنها را پادافره و مجازات کنی؛ زیرا با تو دوست هستند و تو ناچاری دوستی با آنها را نگه داری.

آبراهه (کانال)ی که من می خواستم بین رود نیل و دریای سرخ پدید آورم، هنوز به پایان نرسیده و پایان دادن به ساخت این آبراهه از نگرش بازرگانی و جنگی بسیار اساسی است. تو باید آن آبراهه را با پایان برسانی و هزینه و عوارض آمد و شد کشتی ها از آن آبراهه نباید آنقدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها بهتر آن ببینند که از آن عبور نکنند.

اکنون من سپاهی به سوی مصر فرستادم تا اینکه در این قلمرو، آرامش و هماهنگی برقرار کند، اما مجال نیافتم سپاهی به سوی یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی. با یک ارتش نیرومند به یونان یورش ببر و به یونانیان نشان بده که پادشاه ایران می تواند، انجام دهندگان زشتی و کشتار را نابود کند.

سفارش دیگر من به تو این است که هرگز دروغ گو و چاپلوس را به خود راه نده، چون هر دوی آنها آفت کشورداری هستند و بدون درنگ، دروغگو را از خود دور نما. هرگز کارگزاران دیوان را بر مردم نگمار، قانون مالیات قرار دادم که روبرو شدن کارگزارن دیوان با مردم بسیار کم کرده است و اگر این قانون را نگه داری، کارگزاران حکومت با مردو چندان روبرو نخواهند شد.

سربازان و افسران ارتش را خشنود نگه دار و با آنها بدرفتاری نکن. اگر با آنها بدرفتاری کنی، آنها نخواهند توانست، در برابری تو چنان کنند، اما در میدان جنگ، تلافی خواهند کرد، حتا اگر به بهای کشته شدن خودشان باشد و تلافی آنها اینگونه خواهد بود که دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند تا اینکه سبب شکست خوردن تو را فراهم کنند.

آموزش و فرهنگ را که من آغاز کردم، دنبال کن و بگذار مردمان بتوانند بخوانند و بنویسند تااینکه اندیشه و خرد آنها بیشتر شود و هر چه خرد و اندیشه بیشتر شود، تو با آرامش بیشتری می توانی پادشاهی کنی. همواره پشتیبان کیش یزدان پرستی باش. اما هیچ گروهی را وادار نکن که از کیش تو پیروی نمایند و پیوسته و همیشه به یاد داشته باش که هر کس باید آزاد باشد و از هر کیش که می خواهد پیروی نماید.

پس از این که من زندگی را بدرود گفتم، بدن مرا بشوی و آنگاه کفنی را که خود فراهم کرده ام، بر من بپیچان و در تابوتی سنگی بگذار و در گور جای بده. اما دهانه ی آرامگاهم را نپوشان، تا هرزمانی که می توانی به آرامگاه اندر شوی و تابوت سنگی مرا در آنجا ببینی و بدانی، که من پدر تو، پادشاهی نیرومند بودم و بر بیست و پنج کشور پادشاهی می کردم، مُردم و تو نیز چونان من خواهی مرد، زیرا سرنوشت آدمی این است که بمیرد، خواه پادشاه بیست و پنج کشور باشد، خواه یک خارکن و هیچ کس در این جهان نخواهد ماند. اگر تو هرزمان که مجال بیابی و به گور من اندر شوی و تابوتم را ببینی، خودخواهی بر تو چیره نخواهد شد و سفارش کن که پسرت گور تو را باز نگه دارد تا اینکه بتواند تابوت دارای کالبد تو را ببیند.

زنهار زنهار، هرگز هم دادخواه (مدعی) و هم دادگر (قاضی) نشو؛ اگر از کسی دادخواستی داری، بپذیر که یک دادگر بی طرف به آن دادخواست رسیدگی کند و رای بدهد. زیرا کسی که دادخواه است، اگر دادگر هم باشد، ستم خواهد کرد. هرگز از آباد کردن دست برندار. زیرا که اگر از آباد کردن دست برداری، کشوری آباد نمی شود و به سوی ویرانی می رود. در آباد کردن، کندن قنات و ساختن جاده و شهر را خویشکاری نخست خود بگذار.

بخشودگی (عفو) و بخشندگی (سخاوت) را فراموش نکن و بدان که پس از برابرخواهی (عدالت)، برجسته ترین فروزه ی پادشاهان بخشودگی و بخشندگی است. اما بخشش باید آنگاه به کار رود که کسی به تو کار ناروایی کرده باشد و اگر نسبت به دیگری ناشایستی کرده باشد و تو انجام دهنده را ببخشی، ستم روا داشته ای، زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای.

بیش از این چیزی نمی گویم؛ این گفته ها را در پیشگاه کسانی که غیر از تو در اینجا می باشند، گفتم، تا اینکه بدانند پیش از مرگ، من این سفارش ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید، زیرا می پندارم، مرگم نزدیک شده است.

۲ نظر:

  1. این چرت و پرتها رو از کجات در میاری؟خاک بر سرتون با این تاریخ سراسر دروغ و جعل.

    پاسخحذف
  2. به گمانم اگر این سخنان را می گفتند از محمدچوپان پیامبر کلاهبردار شما مسلمانان هست تو تخم حرام عرب زاده به به چه چه می کردی ولی بدان که در آینده ای نزدیک جایی برای شما در ایران نخواهد بود

    پاسخحذف